ماجرای ماریا لوآوا دختر روس که مسلمان شد و ساکن تهران است

نخستین موضوع تحقیقات و علمی که درباره دین اسلام داشتم که قرآن کتاب آخر است و حضرت محمد(ص) هم پیامبر آخر. دلیل دوم هم که همسرم مسلمان بود. برای اینکه بتوانم با او کاملاً یکی و همسو شوم، مسلمان شدم. همین‌طور در رفتارهای مسلمانان نیکویی و فداکاری‌هایی دیدم که در بین سایر ادیان وجود نداشت.»

img08410686

به گزارش سایت استبصار (پایگاه جامع شیعه شدگان)، با وجودی که در یکی از شهرهای کشور روسیه به دنیا آمده و چند سالی هم در کشور ترکیه زندگی کرده است که اعتقاد دارند زنان در آنجا آزاد و رها هستند، اما ماریا نظر متفاوتی دارد. او حجاب را پوششی برای در امان ماندن از نگاه‌های سوء‌ می‌داند. ماریا لوآوا بانوی۲۷ ساله روسی کمتر از یک ماه است که مسلمان شده و ازدواج کرده است.با وجودی که در یکی از شهرهای کشور روسیه به دنیا آمده و چند سالی هم در کشور ترکیه زندگی کرده است که اعتقاد دارند زنان در آنجا آزاد و رها هستند، اما ماریا نظر متفاوتی دارد. او حجاب را پوششی برای در امان ماندن از نگاه‌های سوء‌ می‌داند. ماریا لوآوا بانوی۲۷ ساله روسی کمتر از یک ماه است که مسلمان شده و ازدواج کرده است. ماریا اعتقاد دارد دین اسلام کامل‌ترین دین است و ایرانی‌ها فداکارترین انسان‌ها هستند. به همین خاطر اسلام را به‌عنوان دین و یک ایرانی را به‌عنوان همسرش انتخاب کرده است.

برای ساعتی مهمان ماریا و همسرش آرش اندیش‌بحری می‌شویم و پای صحبت‌های آنها می‌نشینیم. زمان مصاحبه را باید طوری هماهنگ می‌کردیم که آرش اندیش‌بحری، همسر ماریا هم در خانه باشد. چراکه ماریا با اینکه زبان فارسی را به خوبی می‌فهمد، اما نمی‌تواند پاسخ بدهد. به همین خاطر همسرش حرف‌ها و صحبت‌های ما را به زبان ترکی برای ماریا ترجمه می‌کرد و حرف‌های ماریا را هم برای ما به فارسی. وارد خانه که می‌شویم آرش و ماریا به استقبالمان می‌آیند. ماریا مانتو بلند به همراه روسری سفیدی پوشیده است. اگر از قبل نمی‌دانستیم که او خارجی است و تازه مسلمان شده، فکر می‌کردیم او هم مثل ماست. چراکه حالا از نظر پوشش و رفتار فرقی وجود ندارد. با همان لهجه شیرینش سلاممان را پاسخ می‌دهد و راهنمایی‌مان می‌کند تا روی مبل بنشینیم. هر ۲ آنها روبه‌رویمان می‌نشینند و منتظرند تا سؤالاتم را از آنها بپرسم.از آرش اندیش‌بحری می‌خواهیم تا برایمان بگوید چطور با هم آشنا شدند و او به ۲سال قبل برمی‌گردد؛ به زمانی‌که به‌عنوان دانشجوی فوق‌لیسانس رشته اقتصاد در ترکیه تحصیل می‌کرد. او می‌گوید: «در ترکیه رشته اقتصاد می‌خواندم و ماریا هم به همراه مادرش به دلیل سردی هوا از سیبری به ترکیه مهاجرت و در آنجا زندگی می‌کردند. اتفاقی مادرهایمان با هم در بازارروز آشنا شدند و این شروع رابطه ما بود. بعد از مدتی خانواده‌هایمان پیشنهاد دادند تا با هم آشنا شده و خصوصیات و علایق همدیگر را بیشتر بشناسیم. چراکه ماریا اهل روسیه بود و مذهبش ارتدوکس و من ایرانی بودم و بچه مسلمان.»اشعار خیام ما را به هم نزدیک کرد

از او می‌خواهیم همین سؤال را هم از ماریا بپرسد و آرش هم به زبان ترکی سؤال را برای ماریا بازگو می‌کند. حرف‌های ماریا هم همان حرف‌های آرش است، اما با یک تفاوت. ماریا در حالی که عادت دارد موقع حرف زدن دست‌هایش را هم به حرکت در آورد با زبان ترکی روبه ما شروع به تعریف کردن می‌کند و آرش هم صحبت‌هایش را به فارسی برایمان ترجمه می‌کند. ماریا می‌گوید: «در واقع شعر خیام، ادبیات و اشعار ایرانی باعث شد تا من و آرش با هم بیشتر آشنا شویم چراکه وقتی صحبت از ادبیات اسلامی به میان می‌آید، اشعار و شاعرهای ایرانی در این زمینه حرف اول را می‌زنند.» آرش به ماریا نگاه می‌کند و در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «او از خیام می‌گفت و من ماریا را با شاعر‌های دیگری مثل حافظ آشنا می‌کردم. همین موضوع باعث شد تا صمیمی‌تر شویم. در این مدت آشنایی که کمتر از ۲سال طول کشید فهمیدم موضوع پایان‌نامه او که فوق‌لیسانس الهیات از دانشگاه داستایوفسکی سیبری است، درباره بررسی ازدواج در اسلام بوده و همچنین هدفش هم در زندگی ازدواج با فردی مسلمان است. به همین خاطر به این آشنایی و ازدواج بیشتر راغب شدم. برای نخستین بار من شهادتین را برایش گفتم و بعدها خودش بیشتر و بیشتر در این زمینه مطالعه کرد.

img08410812

در این راه برای جمع‌آوری اطلاعاتش سراغ کتاب منظومه از تألیفات شیخ رضی رفت. این کتاب ۲جلدی مجموعه تقریرات دروس سیدرضی شیرازی و توضیحات لازم و ضروری درباره فهم هر قطعه از ابیات منظومه است.»از موضوع پایان‌نامه تا ازدواج با مردی مسلمانماریا که حرف‌های آرش را به دقت گوش می‌دهد برای تکمیل صحبت‌های او به موضوع پایان‌نامه‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: «در شهر ما که نامش امسک و مرکز شهر سیبری است بیش از ۶۰ درصدش ساکنان قزاقستانی و بیشتر آنها مسلمان هستند و حتی در شهرما مسجد هم هست. در کنار آن در دوره دبستان در کشور ما بچه‌های دبستانی را در همان سن کم می‌برند از کلیساهای مختلف پروتستان، کاتولیک و ارتدوکس و حتی مسجد بازدید کنند و به شکل موزه نشان می‌دهند و توضیح می‌دهند که چه هست. وقتی هم که وارد دانشگاه شدم، موضوع پایان‌نامه‌ام مقایسه ازدواج در مسیحیت و دین اسلام بود که در این زمینه بالاترین نمره را هم کسب کردم. بعد از فارغ‌التحصیلی به‌عنوان معلم در مدارس شهرها و کشورهای مختلف مانند انگلیس، روسیه و ترکیه فعالیت کردم و همیشه در این‌باره با شاگردان حرف می‌زدم و درس می‌دادم.»

همان‌طور که از او می‌پرسم در دین اسلام چه ویژگی وجود داشت که تو را جذب خودش کرد و تو مسلمان شدی، آرش سؤالم را تکرار می‌کند و ماریا باز هم قبل از اینکه بخواهد کلامی بگوید مکث طولانی کرده و به سؤال فکر می‌کند. با جمع‌بندی حرف‌ها در ذهنش دوباره با همان زبان شیرین که من فقط انجیل، قرآن و حضرت محمد(ص) را از آن می‌فهمم، می‌گوید: «وقتی به‌صورت کلی از منظر ۲ دین به مقوله ازدواج نگاه می‌کنید، می‌بینید که هیچ تفاوتی با هم ندارند، اما دقیق‌تر که می‌شویم خواهیم دید که احترام و ارزش دادن به زن در دین اسلام بسیار شاخص و قابل اهمیت است. من این موضوع را در کتاب‌های انجیل و قرآن با هم مقایسه کردم. در واقع این تحقیق نشان می‌دهد و نشانگر این است که اسلام دین کامل‌تری است و حضرت محمد(ص) پیامبر و آخرین فرستاده خداست.»مسلمان‌ها فداکار هستند

معمولاً کسی که از ادیان مختلف به اسلام گرایش پیدا می‌کند و مسلمان می‌شود از طرف دوستان و خانواده طرد می‌شود، اما وقتی از ماریا سؤال می‌کنم که آیا او هم با این مشکل مواجه شده یا نه با قاطعیت می‌گوید: «هاییر» و آرش توضیح می‌دهد که یعنی نه. ماریا ادامه می‌دهد: «وقتی با مادرم صحبت کردم گفتند نخستین موضوع در زندگی مشترک احترام گذاشتن به شوهر است و مهم‌تر از آن بین ۲ فرد که قصد ازدواج و تشکیل زندگی مشترک دارند، دین است. مهم‌ترین چیز در اسلام و حتی مسیحیت با همسر یکی شدن است و اگر دین‌ها متفاوت باشد این اتفاق نمی‌افتد. به همین خاطر برای مسلمان شدن ۲ دلیل داشتم که آنها هم مهم است.

نخستین موضوع تحقیقات و علمی که درباره دین اسلام داشتم که قرآن کتاب آخر است و حضرت محمد(ص) هم پیامبر آخر. دلیل دوم هم که همسرم مسلمان بود. برای اینکه بتوانم با او کاملاً یکی و همسو شوم، مسلمان شدم. همین‌طور در رفتارهای مسلمانان نیکویی و فداکاری‌هایی دیدم که در بین سایر ادیان وجود نداشت.» آرش رو به ماریا می‌کند و می‌گوید: «در اوایل آشنایی برایم جالب بود که ارتدوکس بسیار شبیه به مذهب شیعه است و وقتی هم که با فرهنگ ایران آمیخته می‌شود، ماریا را بیشتر به خودش جذب می‌کند. در مذهب شیعه و ارتدوکس، قوانین و عشق در کنار هم حرکت می‌کنند. این مهم‌ترین اصل برای انسان است.» ماریا می‌خندد و به زبان ترکی جملاتی را بیان می‌کند و آرش هم خنده‌اش می‌گیرد. ماریا می‌گوید: «وقتی می‌خواهم جواب شما را بدهم، اول به روسی افکارم و نظراتم را جمع می‌کنم و دوباره این عقاید را به زبان ترکی بازگو می‌کنم برای همین کمی طول می‌کشد.» او اعتقاد دارد فداکاری و ایثار در ادیان دیگر کمتر وجود دارد.

وقتی کسی عاشق کسی است برای او همه فداکاری را انجام می‌دهد. مهم‌ترین چیزی که حتی در تحقیقات من نوشته شده بود در بین شیعه و ارتدوکس فداکاری است که در دیگر مذهب‌ها من این را ندیدم.» به شوخی می‌گویم: «حالا همسرت فداکار است؟» آرش با خنده این را برای ماریا ترجمه می‌کند و ماریا با گفتن «اوت» که همان بله است جوابم را می‌دهم و می‌گوید: «فداکاری‌های زیادی از همسرم دیدم که عاشقش شدم.»بوی خوش داروهای گیاهیمی پرسم در این مدت که در محله مهرآباد ساکن هستید، ماریا برای خانه خرید کرده است و او می‌گوید: «عاشق خرید کردن هستم. مخصوصاً عاشق عطاری‌های شما. مادربزرگم پزشک سنتی است و به همین دلیل من هم از بچگی به گیاهان دارویی علاقه داشتم. به همین خاطر وقتی می‌رفت جنگل و گیاه‌های مختلفی را می‌آورد برایم جذاب بود. من هم وقتی در ایران این گیاهان دارویی را با این همه تنوع دیدم که حتی برای تهیه آنها نیاز به پول خرج کردن هم نبود برایم خاطرات و نوستالژی‌های قدیم دوباره زنده شد.

برای سلامتی در ایران همه چیز وجود دارد. دنیا طوری شده که نه می‌شود جنگل رفت و از طرفی هم داروهای شیمیایی مختلفی در داروخانه‌ها وجود دارد و انسان می‌ترسد که آنها را مصرف کند. برای سلامتی خودم و اطرافیانم از آن استفاده می‌کنم.»هم دوست و هم دشمنمی گویم ماریا توانسته با اهالی ارتباط برقرار کند و آرش قبل از ماریا خودش این سؤال را پاسخ می‌دهد و می‌گوید: «بله کامل متوجه می‌شود، اما جواب نمی‌تواند بدهد.» ماریا هم که دست و پا شکسته حرف‌های ما را فهمیده می‌گوید: «اهالی ترک زبان هستند و متوجه بیشتر حرف‌هایشان می‌شوم. در همین مدت کم چند کلمه و جمله هم یاد گرفته‌ام.» یکباره فارسی صحبت می‌کند و می‌گوید: «خوش آمدید، سلام و…. من دوست دارم فارسی را یاد بگیرم و برای این هدف هم تلاش می‌کنم.» آرش برای تأیید حرف‌هایش سراغ کتاب‌های روی میز تلویزیون می‌رود و چند جلد کتاب با خودش می‌آورد و نشانمان می‌دهد.

img08410737

روی کتاب نوشته «زبان فارسی من» و داخلش حروف الفبا را به‌ترتیب نوشته است. ماریا از روی حروف شروع به نوشتن و خواندن می‌کند. تلفظ برخی کلمات برایش سخت است، اما اشتیاقش به یادگیری زبان فارسی آنقدر زیاد است که برای رسیدن به هدفش باز تلاش می‌کند. ماریا به ۵ زبان دیگر هم تسلط دارد. انگلیسی، ایتالیایی، ترکی، آلمانی، فرانسه و زبان روسی که زبان مادری‌اش است و با فارسی می‌شود ۷زبان. ماریا می‌گوید: «اگر بتوانم زبان فارسی را کامل یاد بگیرم می‌خواهم در همین‌جا دانشگاه بروم و دکترای الهیات در اسلام را بخوانم. جمله‌ای می‌گوید که آرش خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: «ماریا می‌گوید زبان ترکی برایم طوری شده که هم کمک می‌کند برای فهمیدن زبان فارسی و هم برایم مثل دشمن است چراکه وقتی با اهالی محل که ترک هستند حرف می‌زنم دیگر نمی‌توانم فارسی حرف بزنم و به خوبی فارسی اصیل و روان را یاد بگیرم.»این محله همه چیزش خوب است

ماریا با گفتن «سوران دگیل» نظرش را نسبت به محله می‌گوید: «همه چیز محله خوب است. مردمش با هم خیلی صمیمی هستند. همه چیز نزدیک است. پارک، مغازه، خانه فرهنگ و مراکز ورزشی. من به خاطر شرایط زندگی‌ام محله‌های مختلفی را دیده‌ام و در آن زندگی کرده‌ام. اینجا یک محله استاندارد است و چیز بدی ندارد. در روسیه و آمریکا محله‌هایی بود که مردم در آن الکل و مواد را به‌صورت علنی و جلو چشم ما مصرف می‌کردند و امنیت وجود نداشت، اما اینجا نه کسی شما را می‌زند و نه کسی گوشواره شما را می‌کند. اینجا واقعاً یک بهشت است.»

آرش برای کامل کردن حرف‌های ماریا می‌گوید: «ماریا از رهبرمان خیلی خوشش می‌آید چراکه اعتقاد دارد به واسطه حضور ایشان امنیت در ایران وجود دارد. ما در ترکیه بودیم که یکدفعه در چند کیلومتری ما بمب منفجر می‌شد. مدام ترس داشتیم. یک روز با روس جنگ داشتند، روز بعد با کشور دیگری، اما از زمانی‌که آمدیم اینجا واقعاً احساس امنیت و آرامش داریم.» آرش به روزی که برای بازدید از ساختمان وزارت امورخارجه رفته بودند اشاره می‌کند و می‌گوید: «همان روز هم صدای انفجار آمد و یک اتوبوس هم آتش گرفته بود و شیشه‌هایش شکسته بود. واکنش ماریا خیلی برایم جالب بود. در آن موقع ماریا گفت: «مثل این اتفاق فقط برای ساخت فیلم در ایران رخ می‌دهد.»بخاطر حجاب به ایران آمده ام!

حجاب ماریا برایم جالب است و پوشش کاملی دارد. می‌خواهم از ماریا بپرسم با حجاب مشکلی ندارد که آرش پیش‌دستی می‌کند و می‌گوید: «یکی از دلایلی که به ایران آمدیم حجاب ماریا بود. ماریا آن زمان که در ترکیه بودیم می‌گفت: «من اینجا ناراحت هستم. چرا پارک می‌رویم الکل مصرف می‌کنند، چرا با این لباس آمده‌اند پارک که مکان عمومی است.» من هم گفتم: «بیا ببرمت بهشت.» ماریا هم در این‌باره می‌گوید: «اصلاً با حجاب مشکلی ندارم و خیلی هم راحت هستم چراکه حجاب امنیت زن را تأمین می‌کند. من در ترکیه خانم‌هایی را می‌دیدم که به همراه شوهران‌شان بیرون آمده بودند و مردهای دیگر به آنها نگاه می‌کردند و من ناراحت می‌شدم. من احساس می‌کنم واقعاً حجاب امنیتی برای زن است.» او اعتقاد دارد نحوه لباس پوشیدن بستگی به جا و مکانی دارد که شما به آن می‌روید.

حجاب باید طوری باشد که شما را از نگاه سوء‌افراد نامحرم و سودجو در امان نگه دارد.»ماریا آرزو دارد خداوند به او بچه دوقلو شیعه بدهد یک دختر و یک پسر چشم آبی.ماریا و آرش ایران را دوست دارند و می‌خواهند اینجا زندگی کنند، اما نگرانی آنها از پیدا نکردن شغل مناسب است.ماریا عاشق غذاهای ایرانی است و در این مدت هم سعی کرده تا نحوه درست کردن غذاهای ایرانی را یاد بگیرد. ماریا به زبان فارسی می‌گوید: «فسنجون خیلی دوست دارم. شویدپلو، کباب، آبگوشت هم یاد گرفتم که درست کنم.»تاریخ کهن ایرانماریا به آثار باستانی و تاریخی ایران علاقه بسیاری دارد، آنقدر که با دیدن برج آزادی احساس آرامش می‌کند. او می‌گوید: «وقتی از بیرون می‌دیدمش به چشمم بسیار زیبا آمد و به من احساس آرامش می‌داد و درونم را بیشتر دلگرم می‌کرد.»

او می‌گوید: «تاریخ ایران و آثار باستانی‌اش به نوعی است که وقتی شما از محل بازدید می‌کنید تا عمق تاریخش سفر می‌کنید. با فرهنگ ایران آشنا هستم. قبل از آمدن به ایران ۹۰ درصد مکان‌ها و فرهنگ‌های ایران را از طریق اینترنت و پایگاه‌های مختلف با آرش دیدیم.»خدا یکی، مهریه هم یک سکهماریا و آرش ۲۸ مردادماه با خواندن خطبه محرمیت توسط آیت‌الله ‌رضی با هم ازدواج کرده‌اند. مهریه ماریا فقط یک سکه بهار آزادی است که وقتی علتش را پی جو می‌شوم درمی‌یابم که این انتخاب خود ماریا بوده است. او اعتقاد دارد مهریه اصلاً مهم نیست. وقتی من کسی را انتخاب می‌کنم برای کل زندگی‌ام انتخاب می‌کنم و اینها جزئیات هستند. در واقع هدفتان از ازدواج تأمین زندگی با آرامش است.‌ الله یکی، سکه هم یکی. مهم آرامش است، خوشبختی، سلامتی و مادیات همه چیز در گرو آرامش است. به زبان روسی ۲ بیتی از خیام می‌خواند که به فارسی ترجمه‌اش می‌شود این:
گرسنه بودن بهتر از غذای بد خوردن
تنها بودن به از با انسان بی‌دین بد، بودن

همشهری محله

استبصار www.estebsar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube