به گزارش پایگاه اطلاع رسانی استبصار، عرفان کرمی، فرزند مرحوم حوری کرمی هستم که همراه مادر و خواهرم به اسلام مشرف شدم.

thumb

من در آن زمان ۱۱ سال بیشتر نداشتم و به سنی نرسیده بودم که بتوانم خوب و بد را از هم تشخیص دهم با این حال، به لطف خدا و  تحت‌تأثیر رفتار مناسب مادرم، توانستم راه خود را تشخیص دهم. جامعه بهائی فکر می‌کند که مادرم به زور مرا طرف خودش کشاند اما اصلاً اینطور نبود. نوع رفتاری که مادرم با من و خواهرم داشت سبب شد که ما به سمت او مایل شویم. وقتی بچه بودم، چندان در کلاس‌های گلشن شرکت نمی‌کردم، انگار از همان بچگی‌ام متوجه شده بودم که قضیه چیست و همه این محبت‌ها دروغ است.

ما یک شبه تصمیم نگرفتیم مسیرمان را تغییر دهیم. مادرم می‌گفت وقتی وارد دوره راهنمایی شده بود، با اینکه در یک خانواده کاملاً بهائی (که همه آبا و اجدادشان بهائی بودند) بزرگ شده بود، یک قرآن تهیه کرده بود و به پشت‌بام خانه می‌رفته و آن را می‌خوانده‌است. لازم به ذکر است که مادرم تمام نمازها و مناجات‌هایی را که بهائی‌ها می‌خواندند، با معانی‌شان حفظ بود به‌طوری‌که چند بار هم از طرف جامعه بهائی مورد تشویق قرارگرفت. در حالی‌که تنها درصد کمی از بهائی‌ها همه این نمازها و مناجات‌های ساختگی را حفظ هستند. بنابراین، اینطور نبود که مادرم بدون دلیل و بدون مطالعه مسیرش را تغییر دهد.

او همیشه می‌گفت: اطلاعاتی که من در مورد بهائیت داشتم، به‌هیچ‌وجه پدرتان نداشت. او راست می‌گفت چراکه بسیاری از بهائیان فقط تقلید می‌کنند. همین که اسمشان بهائی است، هر ۱۹ روز یکبار در ضیافت‌ها شرکت می‌کنند، بچه‌هایشان را به درس اخلاق و گلشن می‌فرستند یا هر جلسه‌ای که باشد در آن شرکت می‌کنند، همین‌ها برایشان کافی است و می‌گویند ما بهائی هستیم. بین آنها به ندرت کسی پیدا می‌شود که بتواند درباره عقایدشان صحبت کند و آن را مورد بررسی و تجزیه‌تحلیل قرار دهد چون بهائیان اساساً مطالعه‌ای ندارند، درواقع وقتی برای مطالعه آنها باقی نمی‌ماند. یک بچه از شش سالگی باید هر هفته و هر روز در یک جلسه شرکت کند و خیلی‌ از آنها از سه سالگی در این کلاس‌ها شرکت می‌کنند.

ضمن اینکه تشکیلات هم مانع از دسترسی افراد به منابع مطالعاتی می‌ِشود و هیچ کتابی در اختیارشان نیست که مطالعه بکنند. الآن از هر کس بپرسید کتاب مسلمانان چیست؟ پاسخ می‌دهند: قرآن و می‌دانند که در آن چه چیز نوشته شده و به چه معناست اما بهائیان اصلاً نمی‌دانند اصل ماجرا چیست. فقط چیزهایی را می‌دانند که برای آنها در جلسات تعریف شده و آنها باور ‌کرده‌اند بی‌آنکه سند رسمی برای این القائات وجود داشته باشد.

به طور کلی، نکات منفی در جامعه بهائی بسیار است، چه نکته‌ای منفی‌تر و بدتر از اینکه آنها از خدا و حقیقت دین(اسلام) و تمام پیامبران و ائمه(ع) که برای هدایت بشر آمده‌اند، غافل‌اند؟

بعد از اعلام رسمی تبری ما، پدرم ما را از خانه بیرون کرد. بغض گلویم را گرفته بود و دنیا دور سرم می‌چرخید. حال و هوای خاصی داشتم، بچه بودم و نمی‌دانستم چه سرنوشتی در انتظارمان است.

بعد از آن تشکیلات بهائیت جلسه گذاشت تا برای این مشکل بزرگی که پیش آمده راه‌حلی پیدا کند! آنها متوجه شده بودند که رفتار سرد پدرم، ما را به سمت مادرم کشانده است. به همین خاطر، به پدرم گفتند برو با بچه‌هایت انس بگیر و با آنها خوب رفتار کن تا به سمت تو جذب شوند. حال آنکه این نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود. ما تصمیم خود را گرفته بودیم و فریب این ظاهرسازی‌ها را نخوردیم.

به نظر من، اسلام، دین آزادی است؛ اگر شما در خانه‌تان دعای کمیل برپا کنید و من نیایم، کسی مرا مورد بازخواست قرار نمی‌دهد و به انتخاب و اختیار خودم است، اگر دوست داشته باشم به این مراسم می‌آیم و از آن بهره می‌برم و کسی در کارم چون و چرا نمی‌کند. این آزادی، ارزش بسیاری دارد. اینکه دو نفر از ته دل دعایی را بخوانند اما یک جمع، از روی اجبار به مراسم دعا آمده باشند(کاری که بهائیان انجام می‌دهند)، تفاوتی به فاصله زمین و آسمان دارد.

تبیین

استبصار www.estebsar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube