به گزارش پایگاه اطلاع رسانی استبصار، آنجا کتاب‌هایی در مورد اسلام مطالعه کردم و بعد که در ۱۷ سالگی به ایران آمدم، از قبل خودم را مسلمان می‌دانستم و تصمیم قطعی گرفته بودم که دین اسلام را انتخاب کنم. در ایران به طور رسمی به اسلام مشرف شدم، اما در اینکه شیعه شوم کمی تردید داشتم. این آدم‌های جنگ هستند که آن را مقدس می‌کنند. ایمان و عقیده‌شان می‌تواند از آتش جنگ، گلستانی بسازد که هر انسان آزاده‌ای را در هر جای جهان که باشد مجذوب خود کند. وقتی کار برای رضای خدا باشد، عجیب نیست که مهر یک شهید مفقودالاثر ایرانی را در دل یک دختر ارمنستانی جستجو کنیم! شهید ابراهیم هادی سال‌ها پیش در رمل‌های فکه گم شد، اما حالا مهرش را در قلب جوان‌هایی پیدا می‌کنیم که سال‌ها پس از شهادت او متولد شده‌اند. نازلی مارگاریان اهل کشور ارمنستان یکی از همین جوان‌هاست. می‌گوید: «عاشق مرام شهید هادی شدم، چون در عملش اخلاص داشت.» حالا چند صباحی است که این دختر جوان غیرایرانی، کتاب زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم ایرانی را تهیه و مطالعه می‌کند.

چند سال دارید خانم مارگاریان و اهل کدام شهر هستید؟
من نازلی مارگاریان متولد شهر ایروان پایتخت ارمنستان هستم. ۲۵ سال دارم و مدرک لیسانس روابط بین‌الملل را از دانشگاه شهرمان اخذ کردم. الان هم ساکن ایروان هستم.

چطور شد به ایران و یادگیری زبان فارسی علاقه‌مند شدید؟
از ۱۱ یا ۱۲ سالگی به ایران علاقه‌مند شدم. چون همسایه ایرانی داشتیم، ایران و ایرانی‌ها را تا حدی می‌شناختم. جالب بود که همسایه‌های ما آدم‌های مذهبی نبودند و از ایران هم به نیکی یاد نمی‌کردند! حتی یکی از ارمنی‌های ساکن ایران که از آشنایان‌مان بود تعریف خوبی از ایران نمی‌کرد، اما برای من جالب شد. احساس کردم دوست دارم از ایران بیشتر بدانم. کم‌کم تغییر کردم. سعی می‌کردم هم از ایران و هم از دین اسلام بیشتر بدانم. همسایه‌های ایرانی‌مان هر وقت به کشورشان می‌رفتند برای من کتاب می‌آوردند. آن موقع هنوز فارسی بلد نبودم، اما جملات و واژه‌هایی را از همسایه‌ها یاد گرفته بودم. یک روز از آن‌ها خواهش کردم حروف الفبای فارسی را برایم بنویسند و این‌طور شد که در ۱۳ سالگی خواندن و نوشتن را یاد گرفتم. بعد که دانشگاه رفتم یادگیری زبان فارسی برایم آسان‌تر شد. آنجا فارسی را به عنوان زبان دوم انتخاب کردم. از صبح تا شب کتاب و دفتر فارسی توی دستم بود و در مدت کوتاهی توانستم فارسی یاد بگیرم.

برای اولین بار کی به ایران آمدید؟ گویا شما مسلمان هم هستید؟
بله، من در ۱۷ سالگی مسلمان شدم و مذهب شیعه را انتخاب کردم. همزمان که در مورد ایران تحقیق می‌کردم، سعی می‌کردم از اسلام بیشتر بدانم. در مدرسه درس دینی داشتیم که از ادیان دیگر هم اطلاعاتی در آن بود. علاقه‌مندی‌ام به اسلام باعث شد در این درس نمره خوبی بگیرم. در ۱۶ سالگی برای اولین بار پایم به کتابخانه مسجد کبود (مسجدی که تحت نظر سفارت ایران در ایروان اداره می‌شود) باز شد. آنجا کتاب‌هایی در مورد اسلام مطالعه کردم و بعد که در ۱۷ سالگی به ایران آمدم، از قبل خودم را مسلمان می‌دانستم و تصمیم قطعی گرفته بودم که دین اسلام را انتخاب کنم. در ایران به طور رسمی به اسلام مشرف شدم، اما در اینکه شیعه شوم کمی تردید داشتم.

چرا تردید؟
فکر می‌کردم اهل سنت که روی بعضی از مسائل دینی سختگیری دارند مذهب‌شان بهتر باشد، اما بعد فهمیدم من در دلم، در ذاتم عاشق اهل بیت هستم. به این نتیجه رسیدم که یک شیعه واقعی نه در حرف که در عمل تقیدش را به دین اسلام ثابت می‌کند. البته نماز خواندن را از دوست سنی‌ام یاد گرفته بودم که بعد‌ها طرز نماز خواندن شیعه‌ها را یاد گرفتم.

در گفت‌وگوی کوتاهی که از شما در فضای مجازی منشتر شده بود، عنوان شد که به انقلاب اسلامی و شهدای ایرانی علاقه‌مند هستید، این علاقه چطور شکل گرفت؟
همان ۱۶ سالگی که به کتابخانه مسجد کبود در ایروان رفتم، یک کتاب به من دادند که به زبان ارمنی در مورد انقلاب اسلامی مطالب خوبی داشت. عکس حضرت امام هم روی جلد کتاب بود. من این کتاب را هنوز دارم. جالب است که ایرانی‌های ضدانقلاب، من را به خاطر مطالعه‌اش شماتت می‌کردند، اما همین کتاب باعث آشنایی مقدماتی من با امام و انقلاب اسلامی شد. البته آشنایی‌ام با شهدا سال‌ها بعد صورت گرفت. بعد از تمام شدن درسم در دانشگاه، ما را برای یک دوره سه هفته‌ای به دانشگاه امام خمینی در قزوین دعوت کردند. آنجا کلاس سینما هم داشتیم. یک روز برای ما فیلم خداحافظ رفیق پخش کردند. آن قدر تحت تأثیر قرار گرفتم که سر کلاس بلند گریه کردم. حقیقتش آبروم رفت. چون سر کلاس بچه‌ها مسخره‌ام می‌کردند و به من می‌خندیدند. قبل از تماشای این فیلم از جنگ بین ایران و عراق چیز‌هایی شنیده بودم، ولی بعد از دیدن فیلم اشتیاقم برای دانستن بیشتر شد. اواخر اردو ما را به موزه دفاع مقدس بردند. همه دوستان و همکلاسی‌هایم از موزه خوش‌شان آمده بود. یک قسمت دارد که مثل حرم امام حسین و حضرت ابوالفضل (ع) درست کرده‌اند، آدم آنجا که می‌رود احساس می‌کند واقعاً بین‌الحرمین رفته و سیدالشهدا (ع) را زیارت کرده است. بعد از آن هر بار که به ایران می‌آیم، حتماً سری به این موزه می‌زنم.

از همان زمان روی شهدا تحقیق کردید؟
آن موقع نه، مدتی درگیر کار‌های شخصی بودم. تا اینکه همین چند ماه پیش با چند پیج مذهبی (صفحات اینستاگرامی) آشنا شدم. اول از همه شهید محسن حججی را شناختم. چون سال گذشته تلویزیون ایران خیلی ایشان را نشان می‌داد. بعد تصمیم گرفتم به زبان فارسی کتاب بخوانم. تا آن موقع هنوز خواندن به زبان فارسی برایم روان نشده بود. تصمیم گرفتم با یک تیر، دو نشان بزنم. هم از شهدای ایرانی بیشتر بدانم و هم فارسی‌خوانی‌ام را روان کنم. از کاربر‌های ایرانی خواهش کردم به من کتاب زندگینامه شهدا را معرفی کنند و کم‌کم با شهدای شما بیشتر آشنا شدم.

صراط عشق

استبصار www.estebsar.ir

تلگرام t.me/estebsar_ir ؛ ایتا  eitaa.com/Estebsar_ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube