به گزارش پایگاه اطلاع رسانی استبصار،  چند وقت قبل در برخی رسانه‌ها خبری منتشر شد که قابل توجه بود خبر یک زوج میانسال آرژانتینی متاثر از اخلاق و رفتار عروس ایرانی‌شان به اسلام گرویده و در شهر مقدس قم شهادتین گفتند. زهره فضلی که خود دارا کارشناسی ارشد ادیان و عرفان است او چند سال قبل با حسن برکمونت تازه مسلمان آژانیتینی ازدواج نموده است. ماجرای ازدواج آنها به زمانی باز می‌گردد که آقای برکمونت تنها یکسال بود در قم به تحصیل می‌پرداخت اما بخاطر استعدادی که داشت به راحتی فارسی را آموخته بود و در یک مسافرت مذهبی با برادر خانم فضلی آشنایی پیدا کرده بود. برکمنت در یک دیدار ساده به خانم فضلی علاقه‌مند می‌شود و بعد از چند ماه از خانواده او خواستگاری می‌کند. آنها روز میلاد حضرت معصومه زندگی مشترک خود را در ایران آغاز می‌کنند و بعد از آن به آرژانتین می‌روند.

ازدواج با یک خارجی تازه مسلمان سخت نیست؟

این موضوع بستگی به طرف مقابل و فرهنگ و دیدگاههایی که به زندگی داره مرتبط میشه اما درمورد آقای برکمونت باید بگم ایشون از ابتدا نظرشون این بود که وجه مشترک هر زندگی مخصوصا ما منطبق با فرهنگ و زبان و ملیت نیست که باعث مشکلات بشه چون اون عاملی که زندگی افراد رو با هم پیوند میده دین و اعتقاد به خداست در واقع اسلام و روش زندگی اسلامی الگوی اصلی ایشون بود. به همین دلیل از نظر خارجی بودن این وصلت برای من سخت نبود. اما از نظر عوامل دیگه مثل دوری راه و غربت و مسائل اقامت و … شاید سخت باشه

معمولا در این ازدواجها این مسئله که دین خانواده طرف مقابل هم چیز دیگه‌ای هست مشکلاتی ایجاد می‌کنه برای شما چطور بود؟

خدارو شکر؛ محیط خانواده و خانه از همون ابتدا محیطی با رنگ و بوی اسلامی داشت. خانواده همسرم از مسیحیان با قید و بند بودند که به اخلاق و عفاف و حتی نخوردن مشروبات و گوشت خوک پایبند بودند. به همین دلیل هم بود که قلبشون به راحتی پذیرای اسلام شد. خدارو شکر بخاطر همین دور بودن از الکل و گوشت خوک زمینه داشتند و قلبشون نسبت به حقیقت سخت نبود. البته این را هم باید بگویم که معیار من ایمان و صداقت بود و از اونجایی که ایمان مرز نمیشناسه من معیارم رو تو یه غیرایرانی دیدم، اما این دلیل نمیشه که هیچ ایرانی با ایمان و باصداقتی وجود نداره همونطور که ایران خوب و بد داره کشورهای دیگه‌ هم خوب و بد دارن و نمیشه گفت هر کس با خارجی ازدواج کنه پس مشکلی براش پیش نمیاد

ماجرای مسلمان شدن خود همسرتون چی بوده؟ ایشون چطور مسلمان شدند؟

همسرم وقتی هشت ساله بوده موقع تکلیف مسیحی به حضرت مریم قول میده که مسیحی معتقدی باشه  چند روز بعد در حال دوچرخه سواری یه خانوم با حجاب میبینه و فکر می‌کنه اون خانم حضرت مریم هست. چون تمثال حضرت در همه کلیساهای اینجا با حجابه، از مادرش سوال می‌کنه که این خانوم چرا پوشیده بود و مادرش توضیح میده که مسلمانان اینطوری هستند. ایشون همونجا تصمیم میگیره مسلمون بشه ولی مادرشون چون این تصمیم رو بچگانه و جوزدگی میدونه، بهانه میاره که شما باید ۱۸ سالگی دینت رو عوض کنی نه الان و همسرم باور می‌کنه و تا ۱۸ سالگی صبر می‌کنه تا بتونه دینش رو عوض کنه. البته از تحقیق و مطالعه هم دور نبودند مخصوصا در همون زمان ۱۷-۱۸ سالگی

خانواده ایشون چند نفره هستند؟

پدرهمسرم اصلاتا ایتالیایی‌اند و مادرشون از بومیان امریکای لاتین، به غیر از همسرم یک دختر بزرگتر هم دارند که ازدواج کرده و بچه‌ داره اما به اسلام علاقه نشون میده و فرد منطقی‌ای هست

با همسایه چطور مشکلی نداشتید؟

اینجا بخاطر وجود و نفوذی که لابی صهیونیزم داره خیلی اخبار واقعی جهان و حقیقت بازتاب داده نمیشه. آشنایی مردم با اسلام و ایران خیلی کمه و متاسفانه مسلمانانی هم که اینجا زندگی می‌کنند و اکثرا از لبنان و سوریه هستند بیشتر غربی شدند. من تا جایی که بتونم سعی می‌کنم با آشناها و همسایه‌ها صحبت کنم و ایران و اسلام رو بهشون معرفی کنم. همسرم هم با تدریس فارسی بطور خصوصی برای علاقمندان خیلی از ابهامات رو براشون برطرف می‌کنه

فکر می‌کنید بیشتر از همه چه کاری کردید که خانواده همسرتون از شما انقدر متاثر شدند؟

هرچه که بوده از لطف و عنایت اهل بیت بوده من فقط سعی کردم مثل پدرو مادر خودم باهاشون رفتار کنم و ساختن خانواده گرم و صمیمی به دور از تاثیرات غرب و فرهنگ بیگانه با تاسی از زندگی الگوهای دینیمون، اولویت من بود.

فکر می‌کنم در امریکای جنوبی خانواده و ارتباط فامیلی زیاد باشه برخورد فامیل همسرتون مثل خاله و دایی و… با شما یا مسلمان شدن خانواده‌شون چطور بود؟

فامیل همسرم در شهرهای دیگه زندگی می‌کنند و به جز یکی دو نفر از آنها ارتباطی باهاشون نداشتیم  که اونها هم برخوردشون خوب بوده و به عقاید ما احترام می‌گذارند.

تحصیلات شما که هیچ ربطی به زندگی فعلی شما نداشت زبان هم که ظاهرا بلد نبودید؟ این کار رو سخت نکرد براتون؟

من ارشد ادیان و عرفان خوندم زبان انگلیسی کلاس رفته بودم. ولی هیچ آشنایی با اسپانیایی نداشتم. اوایل همسرم برام ترجمه می‌کرد و از همون ابتدا معلم  گرفتیم برای زبانم الان تقریبا راحت صحبت می‌کنم الحمدلله موضوع پایان نامم مقایسه اخلاق در نامه‌های پولس و نهج‌البلاغه امام علی بود شاید آشنایی با مسیحیت و اخلاق مسیحی خیلی کمکم کرد تا من با یک کشور مسیحی بیگانه نباشم

برگردیم سر مسلمان شدن پدر و مادر همسرتون که متاثر از شما بودند این رو بیشتر توضیح بدید؟

همانطور که گفتم آدمهای معتقد و با تقوایی بودند و بخاطر همین دور بودن از الکل و گوشت خوک  زمینه داشتند و قلبشون نسبت به حقیقت سخت نبود. اونها قبل از ازدواج ما به مسجد می‌رفتند و در مراسم دعای کمیل شرکت می‌کردند ولی مسیحی بودند و قصد تغییر دین نداشتند، فقط پذیرفته بودند که باید با فرزندشون همراهی کنند بعد از ازدواج ما اینطور که خودشون می‌گند با مقایسه رفتار و اخلاق من با خودشون و همسرم و اینکه یک مسلمان مثل بقیه انسانهای دیگه زندگی میکنه درس میخونه شاده و چهارچوبی که داره برای دیگران اذیت کننده نیست و حتی باهاش احساس اطمینان و ارزش می‌کنند تصمیم گرفتند رسما شهادتین بگند. شهادتین گفتنشون هم ابتدا از این شروع شد که یک روز من داشتم نماز می‌خوندم و مادر همسرم اومد بهم گفت به منم نماز یاد می‌دی؟ و من شروع کردم باهاشون نماز کار کردن که تقریبا شش ماه یا هفت ماهی هست که مرتبا نماز می‌خونند و شهادتین رسمی در شهر قم بود

وضعیت شیعیان را در آرژانتین چطور می‌بینید؟

ببینید بعد از اینکه من به اینجا اومدم، متاسفانه باید بگم بعضی از لبنانیها و سوریه‌ای‌هایی که به مسجد میان بعضیهاشون و البته نه همه، ازین دست افرادی هستند که به اسلام پدرانشون و اینکه مسلمان به دنیا اومدند مباهات می‌کنند و احترام و ارزشی برای تازه‌مسلمانان قائل نیستند. وقتی نگاه می‌کنم به این برخوردهای اونها حس می‌کنم که شاید پدر و مادرم همسرم این رفتار مسلمانان براشون خوشایند نبود که با اینکه سالها به مسجد می‌رفتند ولی تصمیم جدی برای ورود به اسلام نداشتند. در صورتی‌که به نظر من تازه‌مسلمانی که خودش با عنایت اهل بیت و تحقیق و معرفت راهش رو پیدا می‌کنه از اسلام شناسنامه‌ای امثال من با ارزش‌تره و این یکی از دلائل ازدواج من با همسرم بود

در ایران که بودند خاطره خاصی از ایران نداشتند یا اتفاق خاصی که جالب توجه بوده باشه برای شما؟

همه جای ایران رو دوست داشتند و برخورد مردم هم مثل همیشه باهاشون خیلی خوب بود. خانواده همسرم به شهر قم و حضرت معصومه سلام الله علیها خیلی ارادت دارند و سالهاست که در دعاها و حوائج خودشون توسل به ایشون رو از همان راه دور فراموش نمی‌کنند و به این دلیل هر قدمی که در قم برمی‌داشتند انگار در بهشت قدم می‌زدند. مادر بارها به من می‌گفتند که چه حیف بعضی از مردم ایران ارزش این جواهرهایی که در کشورشون رو دارند رو نمیدونن .

رهیافته

سایت استبصار www.estebsar.ir

۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube