پس از خواندن زندگینامه پیامبر اسلام، تازه فهمیدم چیز زیادی از اسلام نمی‌دانم و بنابراین شروع کردم تحقیقات بیشتری داشته باشم در واقع حقایقی که را از اسلام قبل از این می‌دانستم اشتباه بود

thumb

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی استبصار، نام من «ژنا» است یونانی هستم. در آلمان به دنیا آمدم و در یک خانواده بسیار سختگیر و متعصب ارتدوکس یونانی بزرگ شدم. ما تقریبا شبیه مسلمانان به عقاید دینی بسیار پایبند بودیم ، خانواده‌ام خیلی تمایل داشتند تا ما براساس عقاید و باورهای ارتدوکس تربیت شویم. ما همیشه در روزهای تعطیل هم از خدا دور نبودیم‌.

همیشه تعطیلات در کنارخانواده برایم خوب بود. حدود سیزده سال قبل برای اولین بار به امارات  رفتیم آنجا روز جمعه با دوستان به بازار رفتیم تا خرید کنیم ناگهان صدای اذان آمد و دیدم همه چیز متوقف شد و همه رفتند تا نماز بخوانند.

صدای اذان یک حس و حال عجیبی به من  داد نمی‌دانم چه حسی بود  ولی هرگز آن حس را از دست ندادم و مدام چیزی من را درگیر کرده بود می‌خواستم بدانم معنایش چیست و چه چیزی در خود دارد

بطور کلی من فردی هستم که اصلا درباره مرگ دوست ندارم چیزی بشنوم و بدانم در هیچ مراسم تدفینی هم شرکت نکرده بودم تا این ‌که عمویم  فوت کرد و یک احساسی در من ایجاد شده بود که زندگی این نیست که من از آن می‌دانم بعداز مرگ عمویم  مدام از خواب می‌پریدم تا ببینم پدر و مادرم هنوز زنده هستند و نفس می‌کشند یا نه

شروع تحقیقات درباره اسلام

در آلمان با دختری مصری آشنا شدم که نام او «نوها» بود  او خیلی کمک کرد تا ترس من از مرگ از بین برود و بدانم مرگ پایان زندگی نیست. او مرا متقاعد کرد که حقیقتی پس از مرگ وجود دارد و از اسلام برایم گفت. البته قبل از آن درباره ادیان مطالعاتی داشتم ولی حالا عمیقا به تحقیقات پیرامون اسلام پرداختم و به‌خصوص زندگی حضرت محمد (ص) را مطالعه کردم ایشان دارای شخصیتی با ویژگی‌های فوق‌العاده بود که مشابه آن را هرگز ندیده و نشنیده بودم.

پس از خواندن زندگینامه پیامبر اسلام، تازه فهمیدم چیز زیادی از اسلام نمی‌دانم و بنابراین شروع کردم تحقیقات بیشتری داشته باشم در واقع حقایقی که را از اسلام قبل از این می‌دانستم اشتباه بود. با مطالعه و شناخت اسلام فهمیدم که حقیقت ناب در اسلام است و در دیگر ادیان وجود ندارد. البته این را بگویم که می‌ترسیدم اسلام را بپذیرم و شهادتین بگویم  زیرا آن زمان درگیر تحول درونی بودم که خانواده و اطرافیان چه عکس‌العملی نشان خواهند داد. آنها هرگز قبول نمی‌کردند. تقریبا بعد از یک ماه تا یک ماه ونیم بعد از آشنایی با « نوها » الحمدالله  اسلام را پذیرفتم و شهادتین را گفتم در حضور بیست نفر از دانشجویان که در خوابگاه بودند اعلام کردم مسلمان هستم و شهادتین گفتم من هرگز آن روز و اولین روزی که نماز خواندم را فراموش نمی‌کنم.

رهیافتگان

استبصار www.estebsar.ir

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube