گفتگو با خانم سمیرا خادم (لنه میته سن) ٬ اهل دانمارک که در سن ۳۷ سالگی قلبا به دین اسلام و تشیع گروید.

122

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی استبصار، خانم لنه میته سن ٬ در یک خانواده مسیحی پروتستان بزرگ شده است. اما در دوران جوانی پس از آشنایی با مرد جوانی در دانمارک و اتفاقاتی که خودش آن را یک مکاشفه‌ی معنوی می‌نامد٬ قلبا اسلام را پذیرفت و در طی این مصاحبه از رویدادهای معنوی‌اش برایمان گفت.

– لطفا از آن اتفاق روحانی برای ما بگویید و اینکه چطور مسلمان شدید؟
وقتی با همسرم آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم متوجه شدم باید مسلمان باشم تا بتوانم با مرد مورد علاقه‌ام ازدواج کنم و از نظر کسی که میخواست ما را به عقد هم در آورد مسلمان نبودن من یک اشکال بزرگ بود. من هیچ تمایلی به اینکار نداشتم ٬ قبول کردم اما گفتم آنچه به زبان می آورم خواست قلبی من نیست. در واقع به گونه ای مجبور شدم. بعد از ازدواج همسرم در زندگی مشترک چیزی را بر من اجبار نکرد٬ ولی اتفاقی رخ داد که باعث شد این بار به صورت قلبی و داوطلبانه و هیچ اجباری اسلام را انتخاب کنم.
– برای ما از آن اتفاق بگویید؟

در دانمارک شرایطی را مهیا بود که مراسم های مذهبی شیعیان مثل ایام محرم٬ روزهای مبارک غدیر و میلاد ها در مکانی خاص برگزار شود و مردم در اینگونه مراسم ها شرکت کنند.که عده ی بسیاری از آنها همان مسلمانان شیعه بودند. یک روز که ایام سوگواری رحلت فاطمه زهرا بود ٬ شوهرم از من خواست که آنجا باشم. با اینکه احساس کردم رفتن من بیهوده است ولی رفتم. همانطور که میدانید در دانمارک مردم فرهنگ گریه یا عزاداری ندارند و آن را چیز بدی تلقی میکنند.من هم بزرگ شده‌ی همان فرهنگ بودم و طبیعتا گریه و یا سوگواری را دوست نداشتم و به نظرم بی معنا بود.به هر حال شرکت کردم ٬ در مجلس نشستم و شاهد اجرای مراسم بودم.عده ای اشک می ریختند و هر کس در حال و هوای خودش بود. من گیج بودم و درک نمیکردم اینها برای چیست؟ ساکت بودم و سعی کردم همه چیز را خوب ببینم. احساس خاصی نداشتم ٬ اما هنگام عزاداری احساس مردم به غلیان می آمد٬ می گریستند و سینه میزدند٬ من در همان فضا بود بودم تا اینکه چیزی دیدم که تمام وجودم را٬ عقایدم را و سرنوشتم را عوض کرد. به یکباره نور خاص و عجیبی در آنجا دیدم٬ حرکت نور را دنبال کردم که وارد مجلس شد ٬ و فهمیدم که اصلا طبیعی نیست.مدتی مبهوت شدم و نمیدانم در درونم چه گذشت فقط آن نور تمام ذهن و قلب من را پر کرده بود. بعد از اطرافیانم پرسیدم آیا شما هم چیزی که من دیدم را مشاهده کردید؟ هیچکس ندیده بود! دیگر تردید نکردم٬ من نشانه ای از سوی خدا دریافت کرده بودم و با تمام وجودم خواستم که مسلمان باشم. فردای آن روز به همسرم گفتم همه ی چیزهایی که یک مسلمان باید بداند به من یاد بده٬ و بلافاصله محجبه شدم.
–  آیا در انتخاب حجاب و عواقب آن٬ مثل تمسخر و کنایه ی مردم فکر کرده بودید؟ چه چیز باعث شد بر ایمانتان استوار بمانید؟
من اسلام را با تمام دستوراتش پذیرفتم٬ با اینکه چیز زیادی از آن نمیدانستم٬ از احکام ٬ از چگونه نماز خواندن و از حجاب. البته متوجه بودم که اگر همسایگان و کسانی که مرا میشناسند من را با چادر و روسری ببینند ٬ برایشان عجیب خواهد بود٬ اما به خدا توکل کردم و همه چیز را به سپردم٬ من میخواستم تسلیم دستورات او باشم.
بعد از اینکه اسلام آوردید چه تغییراتی در خود و زندگیتان احساس کردید؟

مهمترین چیزی که به دست آوردم وآن را یک دستاورد بزرگ میدانم آرامشی بود که در من به شکل عمیقی ایجاد شد و از روز اول تا کنون همچنان در من جاری و باقی است. و البته اتفاقات شیرین دیگری که خیلی زود برایم رخ داد ٬ واتصال مرا با خداوند و معصومین محکمتر کرد٬ که البته همه را خواست خدا میدانم و همیشه سپاسگزار او خواهم بود

– چند نمونه از آنها را بری ما تعریف کنید؟
بعد از اینکه مسلمان شدم شروع به نماز خواندن کردم ٬ کمی برایم خواندن سوره ها سخت بود اما توانستم دو سوره را حفظ کنم. بعد از چهار ماه به اتفاق همسرم عازم عربستان شدیم تا خود را برای انجام مناسک حج واجب آماده کنیم. ابتدا به مدینه رفتیم و چند روزی آنجا ماندیم. روزی که اولین بار میخواستم حرم پیامبر را ببینم همسرم به من گف٬ وقتی نگاهت به گنبد و ضریح پیامبر افتاد هر چه میخواهی از خدا طلب کن چرا که هر کس که برای اولین بار با دل پاک وارد این مکان مقدس شود قطعا حاجتش برآورده میشود. ذهن من با این نوع نگرش ناآشنا بود و اصلا آداب زیارت را نمیدانستم در طول سفر هر چه شوهرم به من یاد میداد یا میگفت قبول میکردم.
و اینبار هم قبول کردم. او از من خداحافظی کرد و به سمت قسمت مردان رفت من هم بین خانم‌ها نشستم و نمیدانستم باید چه کنم. چه بخوانم ٬چه بگویم ؟

در کیفم کتاب مفاتیح را همراه داشتم که ترجمه انگلیسی داشت. اتفاقی به توضیحات دعای مشلول رسیدم و از آن خوشم آمد در دلم گفتم من این دعا را به پیامبر هدیه میدهم و برای خود چیزی نمیخواهم.

آرام همانطور که دعا را میخواندم شروع به گریستن کردم و بعد گریه ام شدت گرفت ٬ آنقدر گریستم تا اینکه عده ای اطرافم جمع شدند ٬ من زبان آنها را نمیدانستم ولی گویی آنها متوجه تغییراتی در من شدند. باید بگویم تا به حال با آن شدت و آنقدر طولانی گریه نکرده بودم ٬ آنها من را غرق بوسه و نوازش کردند.تنها چیزی که فهمیدم اینکه این همه گریه معمولی نبود. بعد از ساعاتی همسرم را دیدم و با او این موضوع را در میان گذاشتم٬ همسرم خوشحال بود ‌٬ اما این اتفاق برای من بسیار عجیب بود طوری معنایش را درک نمیکردم. او گفت این خواست خدا بوده و این نشانه ی تحولات خوبی در توست.

پس از آن به مکه رفتیم ٬ آن موقع فصل زمستان بود. من از کودکی بیماری خاصی داشتم که هر سال فصل زمستان من را آزار میداد٬ و هر چه دنبال درمان قطعی آن رفتم نتیجه ای حاصل نشد. به ناچار قرص هایم را در طول این سفر نیز با خودم داشتم. در مکه شوهرم گفت ٬ قرصهایت را رها کن و از خدا بخواه تو را شفا دهد. قبول کردم. سپس زبان به مناجات گشودم و با او حرف زدم از او خواستم این بیماری را برای همیشه از من دور کند و شکر خدا از آن روز به بعد من هرگز نیازی به مصرف قرص پیدا نکردم و به طور کامل خوب شدم.

در مکه اتفاقات خوبی برایم افتاد. و تمام روزهایی که آنجا بودم وقتی نگاهم به خانه خدا می افتاد آرزو میکردم دستانم به دیوار خانه خدا برسد اما در آن ازدحام و شلوغی برایم میسر نشد٬ تا اینکه در عالم خواب دیدم ٬ خارج از مردمی که در حال طواف هستند ایستاده ام و کعبه را نگاه میکنم ٬ ناگهانی مسیری برایم باز شد ٬  تا بتوانم به سمت کعبه حرکت کنم٬ بلند شدم و در آرزوی لمس دیوار خانه ی خدا بودم ٬ تا اینکه از خواب پریدم. در مورد خوابم با کسی حرفی نزدم .تا اینکه ما تمام اعمال حج را انجام دادیم و شب اخری بود که در مکه بودیم شوهرم به من گفت برویم و زیر ناودان طلا دو رکعت نماز بخوانیم٬ نماز را خواندیم . خواستیم٬ خارج شویم که من مخالفت کردم٬ و به سمتی که دیوار خانه خدا شکاف برداشته بود و از آن سمت مادر حضرت علی وارد کعبه شدند اشاره کردم. گفتم برویم ٬ من میخواهم آنجا را ببینم.همسرم مخالفت کرد و اصرار داشت که در این شلوغی ممکن نیست بتوانی بروی. ازدحام جمعیت زیاد بود و بیش از یک متر نمیشد جلوتر رفت. اما من قاطعانه گفتم که برویم. رفتیم و دقیقا به همان صورتی که در عالم خواب دیدم دقیقا همان مسیر بعد از حرکت ما ایجاد شد. راه باز شد و بدون اینکه حتی ذره ای کسی با من برخورد کند رفتم آنجا را زیارت کردم ٬ بوسیدم و برگشتم. شوهرم بعدا به من گفت آن مسیر تا زمانی که برگردیم و از محل طواف خارج شویم همچنان برجا بود!

– این اتفاقات معنوی و پالایش روحی عظیم که در شما رخ چگونه در مسیر زندگیتان اثر عینی گذاشت؟
به خواست خدا و با الهامی که در طی یک رویای صادقانه از حضرت علی گرفتم ٬ تصمیم گرفتم برای شیعه و نشان دادن ارادتم به امام علی خدمتی انجام دهم.به لطف خدا ترجمه کتب شیعیان را به زبان دانمارکی شروع کردم و تا کنون بیش از چندین جلد کتاب مثل حقوق زن در اسلام از شهید مطهری ٬ کتاب دعای کمیل٬ زندگانی چهارده معصوم ٬ و..‌را به زبان دانمارکی ترجمه کرده ام. و در حال حاضر با آستان قدس رضوی در جهت ترجمه متون و کتب همکاری دارم و خادم بارگاه شریف امام رضا هستم.

-تبلیغات شما در کشور خودتان به شکلی انجام می‌شود؟ آیا فعالیت و روش خاصی را در دعوت مردم به شناخت اسلام اتخاذ کرده اید؟
ببینید تبلیغات در دانمارک به همان سبکی که در ایران صورت میگیرد خیلی جوابگو و تاثیر گذار نیست.‌من سعی میکنم در مناسبت های مختلف مثل ایام محرم و مخصوصا روز عاشورا از قیام امام حسین بگویم و ویژگی های حقانیت اسلام را برای مردم توضیح دهم. مردم دانمارک بیشتر به هر مساله ای از بعد عقلانی و منطقی بودن هر ادعایی نگاه میکنند و چیزی را نمی توان با فشار و اصرار به آنها فهماند. تلاش و هدف اصلی من هم مسلمان شدن قطعی شنوندگان سخنم نیست. همین که آنها اسلام و کلام خدا را بشناسند و شبهات ذهنی آنها پاسخ داده شود کافی است. البته برخی هم بعد از مطالعه و دریافت نشانه های حقانیت اسلام مسلمان میشوند که جای خوشحالی و امید است.

مثلا خیلی از زنان از من علت داشتن حجاب را می پرسند ٬ و مساله ی مهم دیگر اینکه وجود ملیت های مختلف و پوشش زنان در هر ملیتی اعم از هندی و پاکستانی ٬ عرب و… و عجین شدن اسلام با فرهنگ های دیگر برای بسیاری جای سوال است. و باید بیش از هر چیزی ماهیت حجاب و حقوق زن را برایشان توضیح داد.وقتی برای آنها توضیح می دهم به فکر فرو می روند و متوجه میشوند تبلیغات ضد اسلامی با اصول قرآن و احادیث در تضاد است. و نباید اسلامی را که در جامعه و رسانه ها عرضه میشود با اسلام ناب محمدی اشتباه گرفت.

– آیا خاطره ای از تبلیغ و سخنرانی هایتان در دانمارک دارید که اتفاق ویژه و به یاد ماندنی رخ داده باشد؟
بله. هر سال در روز عاشورا در دانمارک راهپیمایی ویژه عزاداری شهادت امام حسین انجام میدهیم٬ البته اویل که این کار شروع شد تعداد ما فقط چند نفر بود ولی به خواست خدا این سالها به صدها نفر می رسد. مردم از ملیت و نژادهای مختلف همه جمع میشوند و مردم دانمارک نیز اغلب به تماشای این مراسم می ایستند. یک سال که من قرار بود در آخر مراسم سخنرانی داشته باشم ٬ متاسفانه توسط عوامل نفوذی بین پلیس دانمارک ٬ جلوی اینکار گرفته شد اما همسرم و دوستانش تدبیر بهتری اندیشیدند ٬ آنها یک هواپیمای کوچک کرایه کردند و هواپیما با یک بنر بزرگ که روی آن نام مقدس امام حسین نقش بسته بود ٬بالای سر مردم به پرواز درآمد تا همه بدانند ما برای چه در خیابان جمع شده ایم٬ از چه کسی حرف میزنیم و این سوال بین مردم ایجاد شد که امام حسین کیست؟ خوشبختانه این اتفاق در تلوزیون دانمارک نیز نمایش داده شد و با استقبال مردم رو به رو شد.

اما متاسفانه به دلیل تبلیغات ضد اسلامی و ایجاد رعب و وحشت از مسلمانان که در رسانه ها صورت می گیرد٬ باعث شده بسیاری از انسان‌ها از پذیرش این دین الهی محروم بمانند.

*رهیافتگان

استبصار www.estebsar.ir 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube