تجربه توسل به امام زمان (عج) برای بسیاری از ما گره‌گشا بوده است. گاهی این توسل مسیر هدایت را می‌گشاید. مثل وقتی که فاطمه، مستبصر اهل استان گلستان از امام زمان خواست که وجود خودشان را به او ثابت کنند. این  جرقه‌ای شد برای هدایت فاطمه به مذهب تشیع. فاطمه محجوب در گفتگو با پایگاه اطلاع‌رسانی استبصار از چگونگی پیوستن به مذهب تشیع و تجربه تغییر مذهب خود می‌گوید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم.  سلام علیکم. لطفا خودتان را معرفی کنید؟

سلام علیکم. فاطمه محجوب هستم، اهل استان گلستان ولی اصالتا خراسانی هستم. متولد ۷۰، از یک خانواده اهل تسنن هستم. خانواده همسرم شیعه هستند.

نحوه آشناییتان با مذهب تشیع چطور بوده؟

اوایل سال ۸۹ ترم سه دانشگاه بودم. این البته بهانه آشنایی با مذهب تشیع بود. از دانشگاه برمی گشتم. ظاهرا یک آخوند وهابی را آورده بودند به مسجد محل ما و به اصطلاح وعظ می‌کرد. ایشون یک جمله‌ای را گفتند. این جمله‌ای که گفتند خیلی انگار مرا در یک لحظه بیدار کرد. تلنگری به من زد. او گفت که این کفار [یعنی شیعیان] می‌گویند که فاطمه و علی معصومند. در حالیکه ما جز خدا معصوم نداریم. شیعیان حتی آن‌ها را به درجه خدایی و پرستش رسانده‌اند. در حالیکه فاطمه و علی هم دچار گناه و خطا می‌شدند. این جمله را من نتوانستم هضم کنم. معصوم یعنی کسی که بری از گناه است. یعنی امکان ندارد آن شخص گناه بکند. همان روز عصر من رفتم تولیت همان مسجد ، یعنی همان سرپرست مسجد. به ایشان گفتم حاج آقا این کسی که این حرف را در این مسجد به مردم محل ما می‌زند وهابی است. چطور شما اجازه دادید او در مسجد ما همچین سخنرانی را بکند؟ هیچ جواب ندادند. به من هم فقط گفتند که دنبال جوابش نرو که گمراه می‌شوی.

من با خواهرم خیلی در مورد این قضیه صحبت می‌کردم. می‌گفتم خواهر من نمی‌توانم این حرف را هضم بکنم. چطور می‌توانند این را درباره فرزند پیامبر [بگویند] [درباره]پاره تن پیامبر که می‌گوید فاطمه بضعه منّی، یعنی فاطمه پاره تن من هست. پیامبر ما که حرفی از خودش نمی‌گوید. مدتها همینطور در ذهنم با خودم درگیر بودم و هیچ جوابی درباره این چیزی که بالاخره این آخوند گفته بود نداشتم. جز اینکه امکان ندارد اینطور که این آقا می‌گوید باشد و مسلما خلاف این هست.

 در دانشگاه استادی داشتیم که عادت داشتند قبل از شروع کلاس روضه بخوانند . اواخر ذی الحجه و قبل از غدیر بود. ایشان روضه‌ی ائمه‌ی ما را خواندند. همه دوازده امام را. از مصیبت‌هایشان حدود یک ربع گفتند. یادم نمی‌رود که در آن جلسه برای اولین بار من بر آن مصیبت‌هایی که بر ائمه ما گذشته بود گریه کردم و حواسم به این قضیه هم بود که همکلاسی‌ها نبینند. استاد ما عادت نداشت کلا به خواهرهای کلاس نگاه کند. ایشان گفتند که خانم محجوب بعد از کلاس صبر کنند که بنده با ایشان کار دارم. آنجا استاد به من گفتند که شما یه همچین سوالی دارید. چطور ممکن بود؟ ایشان از اینکه من حافظ قرآن بودم هم اطلاعی نداشتند. اونجا بود که به من یک سری آیات قرآن را معرفی کردند. گفتند که به این آیات رجوع کنید همراه با ترجمه و تفسیرش. قرآن دارد عصمت ائمه ما، عصمت پیامبران ما را اثبات میکنه اما برخی افراد این را تحریف می‌کنند و می‌گویند که اصلا عصمت به غیر از خدا وجود ندارد.

آیا آن آیات را به خاطر دارید؟

یکی از آیاتش این بود که اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الرحمن الرحیم انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطّهرکم تطهیرا . بر اساس آیه تطهیر خدای متعال اینچنین اراده کرده که اهل‎بیت علیهم السلام از هر پلیدی پاک و منزه باشند. بعضا اهل سنت می‌گویند که این آیه مربوط به همسران پیامبر است. در حالیکه منظور از آیه تطهیر پنج تن هستند. اهل سنت می‌گویند پس چرا این آیه لا به لای بحث از وظایف زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمده است؟ اگر بخواهم کوتاه پاسخ بدهم، دلیلش این است که اولا روایات زیادی در منابع اهل سنت و شیعه در مورد پنج تن آمده است. از طرفی توجه کنید که ضمیرهای آیه تطهیر جمع مذکر آمده پس منظور همسران پیامبر نیست، ولی آیات قبل و بعد آن جمع مونث است. در ضمن نزول آیات قرآن به ترتیب فعلی نبوده است. حتی ممکن است تذکری به همسران پیامبر در مورد معصومین باشد. در قرآن موارد مشابه زیادی است.

هیچوقت یادم نمی‌رود که در سه شبانه‌روز قرآن را یک دور ختم کردم. می‌گفتم خدایا این حرفی که استاد می‌زند یعنی چه. می‌خواهی چه چیز را به من نشان بدهی. به هیچ منبع شیعی مثلا تفسیر و اینها دسترسی نداشتم. در منطقه‌ای که ما بودیم داشتن قرآن عثمان طه شرک بود.

چرا داشتن قرآن عثمان طه شرک بوده؟

می‌گفتند قرآن را از روی قرآن‌های چاپ پاکستان و عربستان بخوانید زیرا آن‌ها مطمئن‌تر هستند. می‌گفتند درآن‌های عثمان طه ترجمه از دید خود مشرکان هست و ما نمی‌خواهیم که شما مطالبی که در آن قرآن نوشته شده را بخوانید.

اما من چون در مسابقات قرآن دانش‌آموزی شرکت می‌کردم، و رتبه استانی و کشوری آورده بودم به من یک قرآن عثمان طه هدیه داده بودند. برای دیدن ترجمه آیات به آن قرآن رجوع کردم. سه شبانه‌روز بعد را واقعا خیلی با خودم درگیر بودم. گفتم خدایا این یعنی چه؟ بعد از این قضایا بالاخره یک روز استاد به من  گفتند که تو الان راه را از چاه می‌شناسی. اگر این‌ها را نمی‌دانستی و در چاه می‌افتادی فرق داشت. اما حالا که می‌دانی اگر در چاه بیفتی دیگر حسابت از دیگران جداست.

از آنجا بود که دیگر تصمیم گرفتم واقعا مصمم در مورد مذهب تشیع تحقیق کنم و دیگر تصمیم گرفتم واقعا مثل شیعه‌ها عمل کنم.

چه کتابهایی رو مطالعه کردید؟

کتاب شب‌های پیشاور. یادم است که به استادم گفتم واقعا می‌خواهم پای این قضیه محکم بایستم. تقریبا دو سه هفته بعد دانشگاه اردوی مشهد برگزار کرد. از مشهد کتاب شب‌های پیشاور را خریداری کردم. وقتی این کتاب را مطالعه می‌کردم دوستی داشتم که در حوزه اهل تسنن درس می‌خواند. از طریق او به برخی منابع اهل تسننی که داخل کتاب شب‌های پیشاور گفته بود رجوع کردم و دیدم که واقعا همین است که کتاب می‌گوید.

چه مدت در حال تحقیق درباره تشیع بودید؟

یکی دو سال طول کشید تا بتوانم روی اعتقاداتم کار کنم. اعتقادات قبلی من اشتباه بوده و من بعد از یکی دو سال دیگر راسختر شدم و اعتقادات قبلی را دور انداختم.

چه جاذبه ای رو در مذهب تشیع میبینید؟

مهربانی. من خودم یک اهل تسنن فوق العاده تعصبی بودم. اما هم خودم به شخصه می‌گویم و هم از خیلی از دوستانی که اهل سنت بودند شنیدم که می‌گویند ته دلمان ذره‌ای آرامش نداریم. حتی اگر بخواهیم مذهبی باشیم باز انگار ته دلمان آرامش نداریم. این آرامشی که اینجا هست، این فداکاری، این لطف و مرحمت. خود آیات قرآن برام حجت بود.

پس در نهایت آنچه که شما را به قطعیت رساند قرآن بود

بله. همیشه هم می‌گفتم. می‌گفتم اگر کسی برایم حدیث بیاورد قبول نمی‌کنم. فقط اگر کسی از آیات قرآن برایم آورد می‌پذیرم.

بی‌نهایت بی‌نهایت برای پدر و مادرم عزت دنیا و آخرت می‌طلبم که از همان کودکی مرا یعنی از چهار پنج سالگی به قرآن خواندن ترغیب کردند. به روزه گرفتن و نماز خواندن، مخصوصا قرآن خواندن.

قبل از ازدواج تغییر مذهب دادید؟

بله قبل ازدواج بود.

تفییر مذهبتان به تشیع را علنی اعلام کردید یا در تقیه بودید؟

تقیه بودم. به مدت چند سال تقیه بودم و کسی خبر نداشت. به جز همان استادم و دوتا از دوستانم. البته حرف‌هایی بین دوستان و آشنایان گفته می‌شد که بله فلانی شیعه شده و اینها. من در جواب دروغ نگفتم. گفتم که من حالا مانده تا شیعه شوم. تا شیعه واقعی بشوم خیلی مانده. فقط گفتم اهل سنتم. دروغ هم نگفتم. لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام. ضرر دیدن و ضرر رساندن در اسلام نیست. به لطف حضرت فاطمه، خواهر من و خواهرزاده‌ام هم به مذهب تشیع گرایش پیدا کردند، اگر از ابتدا علنی می‌کردم مسلما همانجا مرا می‌کشتند و خانواده‌ام را هم از آنجا طرد می‌کردند. الان حتی خانواده من هم نمی‌دانند. خواهرم هم تقیه می‌کند. اگر هم کسی بگوید شما شیعه هستید خب من مانده تا شیعه واقعی بشم. پس می‌گویم همون اهل سنت هستم.

یکی از اتفاقات جالب در همان اوایل شیعه شدنم، دعوت امام رضا (ع) به حرمش بود که دو سه هفته بعد از این قضیه که استاد هم ما را راهنمایی کردند رخ داد. فوق‌العاده عالی بود. قابل توصیف نیست. استاد یکی از دوستانم را -که خدا خیرشان بدهد و همیشه برایشان دعا میکنم- مامور کرده بود که به من نماز خواندن، وضو گرفتن و این جور چیزها رو یاد بدهد. آنجا برای اولین بار من نماز شیعه را خواندم.

به مذهب اهل سنت چه انتقادی دارید؟

نقد زیادی دارم. اینکه اینقدر اصرار دارند که حتی کسی اظهار نظری نسبت به این مذهب نکند. این یعنی همان اصطلاح عامیانه که می‌گوییم محدود. حتی کافر هم اینقدر خودش را نسبت به دینش محدود نمی‌کند.

چه توصیه ای به اهل سنت به ویژه جوانها دارید؟

اینکه تحقیق کنند. اینقدر چشم‌بسته همه چیز را قبول نکنند. بالاخره خودم هم این روزگار را گذراندم. با خودم می‌گفتم باشد حدیث را قبول ندارم. ممکن است حدیث ساختگی باشد. اما قرآن چه؟ قرآن هم مگر تحریف شده؟ آن‌ها قرآن را می‌خوانند اما فقط ظاهرش را. اصلا همه چیز به ظاهر نیست. کمی در قرآن تدبر کنند. با توجیهات اطرافیانشان خودشان رو توجیه نکنند. این اشتباه محض است و در دنیا و آخرت خودشان را به این وسیله هلاک می‌کنند.

اگر بخواید شخصی که در حال تحقیق هست توصیه ای بکنید چی میگید؟

توصیه میکنم که بسیار به امام زمان (عج) توسل کنند. خودم معتقدم امام زمان (عج) حاکم دین و دنیای ماست. دوستان عزیز اهل تسنن می‌گویند امام زمان (عج) به دنیا می‌آید. می‌گویم با همان اعتقادی که می‌گویید به دنیا می‌آید باز هم به او توسل کنید. او دست آدم را می‌گیرد. من اولین باری که به جمکران رفتم سنی بودم. در آنجا به امام زمان (عج) گفتم: یا امام زمان (عج) به تو می‌گویند تو هستی. من هم ته دلم می‌گویم تو هستی ولی چطور بفهمم. به من ثابت کن که هستی. از همانجا این تلنگر به من وارد شد. توسل به امام زمان (عج) کنیم و قبول کنیم حاکم دین و دنیای ما امام زمان است. البته امام هستند اما ما بی توفیقیم که نمی‌توانیم ایشان را ببینیم و زیارتشان کنیم.

  استبصار

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube