سوال: آیا عزاداری برای امام حسین علیه السلام بدعت است؟

در طول تاریخ توسط وهابیت همواره نسبت به قیام حضرت امام حسین علیه السلام و عزاداری آن بزرگوار شبهاتی مطرح بوده و یکی از آن ها بدعت شمردن عزاداری سرور آزادگان می باشد در این زمینه ابن تیمیه نظریه پرداز وهابیت این چنین می گوید:

۱ ـ ومن حماقتهم إقامه المأتم والنیاحه علی من قد قتل من سنین عدیده

از حماقت های شیعیان برپایی مجلس ماتم و نوحه است بر کسی است که سال ها پیش کشته شده. (منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، ج ۱، ص ۵۲.)

۲ ـ وصار الشیطان بسبب قتل الحسین رضی الله عنه یحدث للناس بدعتین، بدعه الحزن والبکاء والنوح یوم عاشوراء… وبدعه السرور والفرح.

شیطان به واسطه کشته شدن حسین [علیه السلام] برای مردم دو بدعت ایجاد کرده است: ۱. بدعت گریه و ناله و حزن در روز عاشوراء… ۲. بدعت شادی و سرور. (منهاج السنه، ابن تیمیه، ج ۴، ص ۳۳۴ تا ۵۵۳.)

و نیز شبیه به آن چه که ابن تیمیه گفته است را در متن زیر می یابید:

۳ ـ الروافض لما ابتدعوا إقامه المأتم وإظهار الحزن یوم عاشوراء لکون الحسین قتل فیه…

و چون روافض (شیعیان) برگزاری ماتم و اظهار حزن و اندوه در روز عاشوراء را به خاطر کشته شدن حسین در این روز بدعت نهادند… (حاشیه رد المحتار ابن عابدین، ج ۲، ص ۵۹۹.)

پاسخ:

به گزارش سایت استبصار (پایگاه جامع شیعه شدگان)، در پاسخ به شبهات فوق که از اساسی ترین شبهات وهابیت پیرامون عزاداری امام حسین علیه السلام است در بخش های زیر به پاسخ می نشینیم:

  • بخش اول: معانی بدعت و ارکان آن.
  • بخش دوم: جایگاه گریه و اشک نزد قرآن و انبیاء.
  • بخش سوم: جایگاه گریه و اشک در سیره نبوی.
  • بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی.
  • بخش پنجم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سیره معصومان.
  • بخش ششم: سیره صحابه در عزاداری.
  • بخش هفتم: عزاداری در اهل سنت.

مقدّمه

شکی نیست که بر پائی عزاداری و شادی، امری است فطری که از ابتدا میان تمام ملّت ها و اقوام رواج داشته و ادیان الهی نیز بر اصل آن صحه گذارده اند.

حال باید دید آنان که عزاداری برای سید الشهداء علیه السلام را بدعت می دانند بر چه اساسی این ادّعا را مطرح می کنند؟ و آیا این ادّعا قابل اثبات است؟ ویا بالعکس، عزاداری خصوصاً برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و بالاخص برای سرور و سالار شهدای کربلا حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام از مطلوبیت ذاتی برخوردار بوده، بلکه افضل قربات عند الله محسوب می گردد؟

بخش اول: معانی بدعت و ارکان آن

۱ ـ برداشت غلط از معنای «بدعت»

خوش بینانه ترین نگاه در باره این گونه تعبیرات و قضاوت ها از سوی وهابیت پیرامون اقامه عزاداری برای امام حسین علیه السلام این است که بگوییم: وهّابیّت درک صحیحی از معنا و واژه «بدعت» نداشته و دچار توهّم گردیده و هر آن چه مخالف تفکّرات خود باشد را بدعت شمرده و با این برچسب دیگران را محکوم می نمایند.

از این رو لازم است نخست معنای بدعت را از دیدگاه لغت و اصطلاح تبیین نموده و آن گاه بدعت را از منظر کتاب وسنّت بررسی کنیم.

۲ ـ معنای لغوی «بدعت»

لغت شناسان، بدعت را وجود و اختراع چیزی می دانند که قبلاً وجود نداشته و از آن اثری نبوده است.

جوهری می نویسد:

البدعه: إنشاء الشیء لا علی مثال سابق، واختراعه وابتکاره بعد أن لمیکن.

بدعت به معنای پدید آوردن چیز بی سابقه و عمل نو و جدیدی است که نمونه نداشته باشد. (صحاح اللغه، جوهری، ج۳، ص۱۱۳)

قطعا بدعت به این معنا مورد تحریم در آیات و روایات نیست؛ زیرا اسلام مخالف با نوآوری و نوپردازی در زندگی بشری نیست، بلکه موافق بافطرت بشری است که همواره او را به نوآوری در زندگی فردی و اجتماعیسوق می دهد.

از همین رو آن چه مخترعان و مبتکران در نوآوری های خویش به وجود می آورند شامل این تعریف می شود که نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده و قابل ستایش است.

۳ ـ معنای اصطلاحی «بدعت» نزد علمای شیعه و سنی

امّا از نظر شرع و در اصطلاح علماء، بدعت معنای دیگری دارد که متفاوت با معنای لغوی آن است، زیرا بدعت نسبت دادن و داخل نمودن مسائلی در دین است که شارع و آورنده دین آن را ابداع و ایجاد نکرده و رضایت به آن نداشته باشد.

معنای بدعت که در دین مورد بحث قرار می گیرد، عبارت از هرگونه افزودن و یا کاستن در دین به نام دین می باشد و این غیر از معنایی استکه در معنای لغوی آن گذشت.

راغب اصفهانی می گوید:

والبدعه فی المذهب: إیراد قول لم یستنَّ قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه.

بدعت دردین، گفتار و کرداریاست که به صاحب شریعت مستند نباشد و ازموارد مشابه و اصول محکم شریعت استفاده نشده باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانی، ص ۳۹)

ابن حجر عسقلانی می گوید:

والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَه، والمراد بها: ما أحدث ولیسله أصل فی الشرع ویسمّی فی عرف الشرع بدعه، وما کان لهأصل یدلّ علیه الشرع فلیس ببدعه.

هر چیز جدیدی که ریشه شرعی نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده می شود و هر چه که ریشه و دلیل شرعی داشته باشد بدعت نیست. (فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۱۲)

همین تعریف را عینی در شرح خود بر صحیح بخاری(۱)و مبارکفوریدر شرح خود بر صحیح ترمذی آورده(۲)و عظیم آبادی در شرح خود برسنن ابوداود(۳) و ابن رجب حنبلی در جامع العلوم(۴)ذکر کرده اند.

۱ ) عمده القاری، ج ۲۵، ص ۲۷.

۲) تحفه الأحوذی، ج ۷، ص ۳۶۶.

۳ ) عون المعبود، ج ۱۲، ص ۲۳۵.

۴ ) جامع العلوم والحکم، ص ۱۶۰، چاپ هند.

سیّد مرتضی از متکلّمان و فقهای نامدار شیعه در تعریف بدعتمی گوید:

البدعه زیاده فی الدین أو نقصان منه، من إسناد إلی الدین.

بدعت افزودن چیزی به دین و یا کاستن از آن با انتساب به دینمی باشد. (رسائل شریف مرتضی، ج ۲، ص ۲۶۴، نشر دار القرآن الکریم ـ قم)

طریحی می گوید:

البدعه: الحدث فی الدین، وما لیس له أصل فی کتابٍ ولا سنّه،وإنّما سُمّیَتْ بدعه؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه

بدعت، کارتازه ای در دین استکه ریشه در قرآن و شریعت ندارد و به خاطراین بدعت نامیده شده که گوینده بدعت آن را ابداع کرده و به وجودآورده است.(مجمع البحرین، ج ۱، ص ۱۶۳، مادّه «بدع»)

بنابر این، بدعت با توجّه به معنای لغوی آن اعمّ از معنای شرعی خواهد بود.

۴ ـ ارکان بدعت

با توجه به مطالب یاد شده بدعت دارای دو رکن است:

۱ ـ تصرّف در دین

هرگونه تصرّفی که دین را نشانه گیرد و چیزی بر آن بیافزاید و یا بکاهدبه شرطی که عامل این تصرف، عمل خود را به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نسبتدهد. ولی آن نوآوری هایی که حالت پاسخ گویی به روح تنوّع خواهی و نوآوری انسان باشد، مانند فوتبال، بسکتبال، والیبال و امثال آن ها، بدعتنخواهد بود.

۲ ـ ریشه نداشتن در کتاب و سنت

با توجه به تعریف اصطلاحی بدعت، مشخص شد که امری بدعت محسوب می شود که دلیلی برای آن ها در منابع اسلامی به صورتخاص و یا به صورت عام وجود نداشته باشد.

ولی امری که نه تنها مشروعیّتش در کتاب و سنّتبه نحو خاص و یا کلّی قابل استنباط است بلکه؛ همان طور که اکنون بیان می شود در دین اسلام و ادیان آسمانی دیگر نیز وجود داشته و مطابق با فطرت سلیم بشری بوده است را بدعت نمی نامند.

۵ ـ ریشه انحراف وهابیت در معنای «بدعت»

با توجه به آن چه از معنای لغوی و اصطلاحی بدعت و ارکان آن گذشت مشخص گردید: انتساب بدعت به شخص و یا گروهی به این سادگی که وهابیت به محض دیدن هر پدیده نو و جدیدی بر آن برچسب بدعت می زنند نیست؛ بلکه دارای شرایط و ویژگی های خاصی است که تا محقق نشود به آن بدعت نمی توان گفت.

اما آن چه که باعث گردیده تا بعضی در این مورد مرتکب اشتباه گردیده و به آسانی دیگران را متهم به بدعت نمایند این است که در حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل کرده اند:

کلّ بدعه ضلاله.

هر بدعتی گمراهی است. (صحیح مسلم، ج ۳، ص۱۱ ـ مسندأحمد، ج ۳، ص۳۱۰)

امّا آیا بر اساس این روایت می توان هر پدیده ای نو که در جامعه موقعیت و جایگاه ویژه ای پیدا کرد، را از مصادیق بدعت دانسته و معتقدان به آن را خارج از دین شمرد؟

پاسخ سؤال منفی است، زیرا همان گونه که قبلاً متذکّر شدیم وظیفه شارع، بیان حکم است نه تعیین مصداق، چه بسا از منظر شخص و یا گروه فکری خاص، یک پدیده در جامعه ای خاص، از مصادیق بدعت شمرده شود، ولی از نظر پیروان مکتب فکری دیگر از شعائر دین و از سنّت های حسنه محسوب شود.

۶ ـ وجود دلیل شرعی برای خروج از عنوان بدعت

از مطالب قبل مشخص گردید: حقیقت بدعت آن است که کسی به قصد افتراء به خدا و دین، چیزی را به دین اضافه و یا از آن نقص نماید و آن را به خدا و دین نسبت دهد. و زمانی که ملاک برای تشخیص بدعت معلوم شد در مواردی که دلیل شرعی برای آن وجود دارد از تحت عنوان بدعت خارج می گردد. حال این دلیل شرعی می تواند به دو قسم تقسیم گردد:

۱ ـ دلیل خاص قرآنی و یا سنت نبوی در خصوص مورد و حد و حدود و تفاصیل و جزئیات آن، مانند: جشن برای عید فطر و أضحی و اجتماع در عرفه و منی، که در این صورت این گونه جشن ها و اجتماعات بدعت محسوب نخواهد گردید، بلکه سنتی خواهد بود که شارع مقدس به خصوص آن امر فرموده و انجام آن امتثال امر الهی محسوب خواهد گردید.

۲ ـ دلیل عام قرآنی و یا سنت نبوی، که با عموم خود شامل آن مصداق حادث و جدید گردد، البته به شرط آن که مورد جدید و حادث با آن چه که در عهد رسالت وجود داشته از حیث حقیقت و ماهیت اتحاد داشته باشد، ولو این که از نظر شکل و صورت واجد اختلاف و تفاوت باشد، ولی دلیل عام با عمومش شامل هر دو مصداق و مورد گردیده و حجت شرعی در آن محسوب گردد.

به عنوان مثال: خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید:

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم الأنفال(۸): ۶۰

هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [دشمنان ]، آماده سازید! و (هم چنین) اسب های ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!

از امور واجب برای مسلمانان استعداد و آمادگی کامل در برابر هجوم و حمله کفار است، و دیگر این که از هر جایی که احتمال خطر می دهند آن نقطه را مسدود و آماده دفاع باشند.

در آیه فوق دو دلیل فوق موجود است:

دلیل خاص که لازم است بر اساس آن حکومت اسلامی برای امتثال امر الهی خود را به تهیه نیروهای اسب سوار که اختصاص به زمان های صدر اسلام بوده مجهز کند.

و اما با دلیل عام، لازم است خود را به توپ و تانک و موشک و دیگر تجهیزات هوایی و زمینی و دریایی پیشرفته روز مجهز کنند تا بتوانند آن چه را که در آیه شریفه به آن دستور داده شده است و در عصر نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وجود نداشته است را نیز فراهم سازند.

پس این موارد أمور شرعی غیر عادی هستند که نمی توان با این توجیه که دلیل خاص برای آن وجود ندارد از آن چشم پوشی کرد.

به عبارت دیگر و به عنوان مثال در آیه شریفه زیر خداوند می فرماید:

وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون . الأعراف (۵): ۲۰۴

و چون قرآن خوانده شود بدان گوش دهید و ساکت باشید تا مورد رحمت قرار گیرید

این آیه مسلمانان را به استماع قرآن به هنگام قرائت فرا می خواند؛ ولی مصداق موجود در زمان رسالت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم استماع قرآن به صورت مباشر و مستقیم از دهان قاری قرآن که در مسجد النبی و یا در منزل به تلاوت مشغول بود می گردید. ولی در زمان حاضر و عصر جدید و با پیشرفت تکنولوژی مصداق دیگری برای آن پیدا شده که در آن زمان وجود نداشت، مانند: قرائت قرآن از طریق رادیو و تلویزیون و فرستنده های دیگر، پس همان آیه برای هر دو مورد حجت شرعی محسوب خواهد گردید و ما نمی توانیم استماع به قرآن و گوش فرا دادن به آن را ترک کنیم به این بهانه که در مورد دوم بدعت محسوب گردیده و حجیت شرعی ندارد؛ چرا که در عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم وجود نداشته است.

و هزاران مثال و مصداق دیگر که در این بحث در صدد بیان آن نیستیم.

پس وجود دلیل عام در همه زمان ها و برای همه انسان ها می تواند حجت شرعی محسوب گردد.

بنابراین، قاعده کلّی در این گونه موارد نگاه منصفانه و مستند به دلیل معتبر شرعی است، نه نگاه آلوده به بغض و تعصّب. زیرا پدیده اجتماعی جدید اگر سبب رشد و کمال جامعه و آشنایی بیشتر با خدا و دین و عاملی در جلوگیری از گسترش فساد باشد، از مصادیق سنّت حسنه ای است که شارع بدان رضایت داده است.

۷ ـ اصل در اشیاء اباحه است

از مطالب دیگری که در بحث بدعت لازم است به آن توجه ویژه مبذول گردد اصاله الاباحه است؛ یعنی: مادامی که از سوی شارع مقدس نهی و منعی در خصوص موردی خاص وارد نشده باشد، أصل در أشیاء مباح بودن آن و جواز انجام آن است.

این قاعده شرعی بر تمام احکام شریعت حاکم است. تا آن جا که قرآن کریم تصریح می فرماید که وظیفه نبی أکرم صلی الله علیه وآله وسلم بیان محرمات است و نه ذکر حلال ها، و أصل در اشیاء و افعال، حلیّت هر عمل و جواز انجام آن فعل است، مگر آن که از سوی نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در حرمت آن نصی وارد شده باشد، و وظیفه علمای أمت به کار گرفتن تمام وسع و توان خود در استنباط حکم الهی از أدله خاص شرعی است و تا زمانی که دلیلی بر حرمت یافت نشود حکم به جواز می شود.

در این جا به عنوان نمونه به یکی از آیاتی که از آن حکم به جواز و اصاله الاباحه می شود اشاره می گردد:

وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدین الانعام(۶):۱۱۹

چرا از چیزها [گوشت ها] یی که نام خدا بر آنها برده شده نمی خورید؟! در حالی که (خداوند) آن چه را بر شما حرام بوده، بیان کرده است! مگر این که ناچار باشید (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیاری از مردم، به خاطر هوی و هوس و بی دانشی، (دیگران را) گمراه می سازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر می شناسد.

این آیه بیان می کند که آن چیزی که نیاز به بیان دارد محرمات است نه مباحات و امور مجاز، و از این رو لازم نیست که به هنگام شک در مورد خاص تا مادامی که در جدول محرمات اسمی از آن نیامده باشد، توقف نموده و از عمل، خودداری شود.

بخش دوم: جایگاه گریه و اشک نزد قرآن و انبیاء

۱ ـ گریه و اشک مورد تأیید قرآن

با توجه به مطالبی که در معنای بدعت تقدیم گردید؛ به مستندات قرآنی گریه و اشک اشاره می کنیم؛ تا مشخص گردد آیا به طور کلی اشک در قرآن جایگاهی ممدوح دارد یا مذموم؟

آیات بسیاری از کلام الله مجید در مدح گریه و بکاء صادر شده و از این موضوع می توان به عنوان تأیید قرآن بر اشک و گریه و اندوه نام برد که به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره می کنیم:

آیاتی که به چشمان گریان اشاره می کند:

فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلا وَلْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ التوبه (۹): ۸۲

پس کم بخندند و بسیار گریه کنند.

در آیه فوق خداوند به عملی امر می فرماید که اگر خداوند به آن رضایت نمی داشت آن را مورد امر قرار نمی داد.

خداوند متعال در مدح أنبیاء خود این گونه می فرماید:

إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً مریم (۱۹): ۵۸

چون آیات خدا بر آنها خوانده می شد سجده کنان و گریه کنان می افتادند.

خداوند تعالی در صفات کسانی که موهبت علم به آن ها عنایت شده است این گونه می فرماید:

وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (۱۷): ۱۰۹

می افتند بر چانه ها، می گریند و بر خشوع آنها می افزاید.

و یا خداوند سبحان در توصیف مؤمنان به هنگام نزول آیات قرآن این گونه می فرماید:

تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (۵): ۸۳

می بینی که چشمشان پر از اشک می گردد.

پس آن گونه که ملاحظه شد در قرآن کریم گریه و ریزش اشک که نتیجه انعطاف و تأثّرات روحی است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلکه مورد مدح و ستایش پروردگار قرار گرفته است، زیرا از فطریّات بشر و جزئی از شخصیّت مثبت انسان محسوب می شود.

۲ ـ گریه و اشک در سیره انبیاء

اقتدا و تأسّی به سیره عملی پیامبران بزرگ الهی بدون شک یکی از عناصر مهمّ در موضوع بحث ما (عزاداری و گریه بر امام حسین علیه السلام ) و مشروعیّت آن از منظر عقل و نقل است، زیرا سیره عملی پیامبران قوی ترین شاهد بر مشروعیّت دینی اعمال ما می باشد، چرا که خداوند متعال تأسّی به آنان و پیروی از روش آنان را بر همگان واجب فرموده است:

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَهِیمَ. الممتحنه (۶۰): ۴

قطعاً برای شما در پیروی از إبراهیم سرمشقی نیکوست.

لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ. ألاحزاب (۳۳): ۲۱

قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکوست.

بنابراین، نقل وگزارش بخشی از زندگی پیامبران که مربوط به تأثّرات روحی آنان هنگام روبرو شدن با حوادث تأثّر برانگیز می شود، می تواند ما را در رسیدن به پاسخی قانع کننده کمک کند.

حال به مواردی از این قبیل اشاره می کنیم:

الف ـ گریه یعقوب پیامبر در فراق فرزند

سرگذشت حضرت یوسف از ابتدا تا پایان ماجرا همانند یک تراژدی خوفناک و تأثر برانگیز نقل شده است.

آن هنگام که آتش حسد در دل برادران یوسف زبانه می کشد و طرح نا پدید ساختن او را می کشند تا زمانی که در دل چاه قرار می گیرد و با پیراهن پاره پاره و آغشته به خون برادر، پدر را از دریده شدن به وسیله گرگ با خبر می کنند و به دنبال آن تأثّر و اندوه بی حدّ و اندازه یعقوب در غم از دست رفتن فرزند و گریه هر صبح و شام تا آنجا که خداوند از زبان حضرت یعقوب این چنین می فرماید:

وَقَالَ یَأَسَفَی عَلَی یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ یوسف(۶): ۸۴

گفت ای دریغ بر یوسف، و در حالی که اندوه خود را فرو می خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.

یعقوب از فراق فرزندش با این که می دانست او زنده است و به آغوشش باز می گردد، ولی با این حال تأثرات روحی او را رها نمی کند، و برای تسکین رنج های روحی و روانی پناهگاهی جستجو می کند و عرض می کند:

قَالَ إِنَّمَآ أَشْکُواْ بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ.یوسف(۶): ۸۶.

شکایت و اندوه خود را پیش خدا می برم، و از عنایت خدا چیزی می دانم که شما نمی دانید.

آیا پرداختن به داستان زندگی دو تن از پیامبران الهی با کلمات و جمله بندی های متأثّر کننده با هدفی جز تحریک عواطف و نشان دادن زشتی کار حسدورزان چیز دیگری می تواند باشد؟

از این دلیل قرآنی، جواز گریه و زاری بر اولیاء الهی و شکوه و شکایت از اعمال سردمداران ظلم به پیش گاه خداوند استفاده می شود و به عنوان سیره یکی از پیامبران الهی دلیلی محکم و قرآنی بر اصل مشروعیّت عزاداری و گریه بر مصیبت ها مورد بهره برداری قرار می گیرد.

و از طرفی وجود احادیث فراوان در کتاب های تفسیر که هر کدام به گونه ای دامنه قصّه و جزئیّات اندوه حضرت یعقوب علیه السلام را تشریح کرده اند خود دلیلی دیگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگی دردناک انبیاء واولیاء الهی می باشد.

به عنوان نمونه به حدیثی از منابع روائی و تفسیری اهل سنت اشاره می کنیم:

در تفسیر این آیه شریفه در کشاف زمخشری آمده:

ما جفت عیناه من وقت فراق یوسف إلی حین لقائه ثمانین عاما، وما علی وجه الأرض أکرم علی الله منه.

چشمان حضرت یعقوب از فراق یوسف تا زمان ملاقات یوسف از اشک خشک نگردید و این مدت هشتاد سال به طول انجامید. و در روی زمین چیزی از این کار برای خداوند ارزشمند تر نبود. (الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج ۲، ص ۳۳۹)

و نیز در این تفسیر از رسول الله صلی الله علیه وآله آمده:

أنه سئل جبرئیل علیه السلام: ما بلغ من وجد یعقوب علی یوسف؟ قال: وجد سبعین ثکلی. قال: فما کان له من الأجر؟ قال: أجر مائه شهید، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از جبرئیل سؤال نمود: به خاطر غیاب یوسف چه بر سر یعقوب آمد؟ عرض کرد: به اندازه آن چه که بر سر هفتاد مادر فرزند مرده می آید. و سؤال نمود: أجر حضرت یعقوب به خاطر این صبر چه قدر است؟ عر ض کرد: أجر صد شهید، و این در حالی بود که هرگز حضرت یعقوب به خداوند سوء ظن پیدا نکرد. (الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج ۲، ص ۳۳۹)

عبد الرحمان سیوطی به نقل از ابن جریر و او از عکرمه، می گوید:

أتی جبرئیل علیه السلام یوسف علیه السلام وهو فی السجن، فسلّم علیه، فقال له یوسف: أیّها الملک الکریم علی ربّه، الطیّب ریحه، الطاهر ثیابه، هل لک علمٌ بیعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعین ثکلی، قال: أفترانی لاقیه؟ قال: نعم، فطابت نفس یوسف.

جبرئیل در زندان بر یوسف وارد شد، پرسید: ای فرشته ای که نزد پروردگارت گرامی، بویت خوش، لباست پاکیزه است، آیا از یعقوب خبر داری؟ گفت: آری، او سخت اندوهگین می باشد، پرسید: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسید: آیا او را دیدار خواهم نمود؟ گفت: آری. یوسف پس از شنیدن این گفتار جانش آرام گرفت. (الدرّ المنثور، جلال الدین عبد الرحمان سیوطی، ج ۴، ص ۳۱)

نویسنده تفسیر الدرّ المنثور در نقلی این چنین آورده است:

بکی یعقوب علی یوسف ثمانین عاماً، حتّی ابیضّت عینا من الحزن…

یعقوب مدّت هشتاد سال برای یوسف گریه کرد، تا این که دو چشمش از شدّت اندوه و گریه سفید گشت. (الدر المنثور، ج۴، ص ۳۱، و تفسیر طبری، ج ۱، ص ۲۵۰)

ب ـ گریه یوسف علیه السلام

نه تنها این یعقوب پدر بود که بر فراق فرزند اشک می ریخت، بلکه متقابلاً یوسف نیز در رنج فراق پدر می سوخت.

از ابن عباس نقل شده است:

عند ما دخل السجن، یبکی حتّی تبکی معه جدر البیوت وسقفها والأبواب.

یوسف علیه السلام وقتی که به زندان افتاد با گریه او در و دیوار و حتی سقف زندان هم با او گریه می کرد. (تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۸۸)

و در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است:

البکّائون خمسه، آدم، و یعقوب و… و أمّا یوسف فبکی علی یعقوب حتّی تأذّی به أهل السجن، وقالوا: إمّا أن تبکی نهاراً وتسکت اللیل، وإمّا أن تبکی اللیل وتسکت النهار، فصالحهم علی واحد منهما.

کسانی که زیاد گریه می کردند پنج نفر بودند، آدم علیه السلام که در فراق بهشت و دوری از آن مدام گریه می کرد، و یعقوب،… و یوسف بر فراق پدر و جدائی از آغوش پر مهر پدر شب و روز اشک می ریخت تا آنجا که بقیّه افراد زندان از گریه او به ستوه آمدند، و مجبور شدند تا به وی پیشنهاد کنند که قسمتی از شب و روز را بدون گریه سپری کند، یوسف ناچار شد پیشنهادشان را بپذیرد.

کشف الغمه، ابن أبی الفتح الإربلی، ج ۲، ص ۱۲۰ـ الخصال، صدوق، ص ۲۷۲ ـ الأمالی، صدوق، ص ۲۰۴ ـ روضه الواعظین، نیشابوری، ص ۴۵۱ ـ المناقب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۱۰۴.

ج ـ گریه و اشک در سنت رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم

آرزوی داشتن چشمانی اشک بار

در کتاب تفسیر قرطبی به گوشه ای از درخواست پیامبر اکرم هنگام مناجات با خداوند اشاره شده است که آن حضرت عرض می کند:

اللّهمّ اجعلنی من الباکین إلیک، والخاشعین لک.

خداوندا مرا از گریه کنندگان و از خشوع گنندگان برای خود قرار ده. (تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص ۲۱۵)

و در دعای دیگری از آن حضرت نقل شده است که عرض می کرد:

اللّهمّ ارزقنی عینین هطالتین.

خداوندا چشمانی اشک ریز به من عنایت کن. (فیض القدیر، ج ۲، ص ۱۸۱)

در حقیقت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در این فقرات از دعا و مناجات آرزوی باطنی خود را در کاری که مورد رضایت الهی است طلب می کند و اگر این عمل مورد تأیید خداوند نبود هرگز آن را در مناجات خود با خدای خویش مطرح نمی نمود.

چشمانی که هرگز به آتش نمی سوزد

از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل است که در ستایش از دو گروه فرمودند:

عینان لا تمسّهما النار؛ عین بکت من خشیه اللّه، وعین باتت تحرس فی سبیل اللّه.

دو چشم از آتش جهنّم محفوظ می ماند، چشمی که از خشیت خداوند گریه کند، و چشمی که شب ها برای خدا بیدار بماند تا از جان و ناموس و امنیت مردم محافظت نماید. (سنن ترمذی، ج ۳، ص۹۶)

گریه به خاطر یاد خدا

بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت می کند:

سبعه یظلّهم اللّه… رجل ذکر اللّه ففاضت عیناه.

هفت گروهند که در قیامت سایه ابر رحمت الهی آنان را در بر می گیرد،… کسی که با یاد خدا اشک از چشمش جاری شود. (صحیح بخاری، ج۷، ص ۱۸۵)

گریه از خشیت خدا

ترمذی در سنن خود این گونه آورده است:

عن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم: لا یلج النار رجل بکی من خشیه اللّه.

کسی که از خشیت خدا گریه کند داخل جهنّم نمی شود. (سنن ترمذی، ج ۳، ص ۳۸۰)

گریه در دنیا مانع از گریه در آخرت

حافظ اصفهانی در کتاب خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت کرده است:

من بکی علی ذنبه فی الدنیا حرّم اللّه دیباجه وجهه علی جهنّم.

کسی که در دنیا برگناهانش گریه کند، خداوند صورتش را بر جهنّم حرام کند. (حافظ اصبهانی، ذکر أخبار اصبهان، ج۲، ص۱۷۱)

بخش سوم: جایگاه گریه و اشک درسیره نبوی

گریه در سیره نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

۱ ـ گریه پیامبر در شهادت حضرت حمزه

حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره های برجسته و قهرمان اسلام بود که در نبرد اُحد به شهادت رسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در شهادت عموی خویش بسیار غمگین شد و او را سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست.

در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم تأثیری شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زیرا یکی از بزرگ ترین مدافعان مکتب توحید و حامیان راستین خویش را از دست داده بود.

بنابراین، عکس العمل فرستاده حق و پیامبر بزرگ الهی در مقابل این حادثه دردناک سرمشقی جاودانه برای پیروان او خواهد شد.

حلبی در سیره خود می نویسد:

لما رأی النبی حمزه قتیلا، بکی فلما رای ما مثّل به شهق

پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله کردن او آگاهی یافت با صدای بلند گریه سر داد. (السیره الحلبیه، ج ۲، ص ۲۴۷)

این گریه و ناله از سوی آن حضرت برای عزای عمویش حمزه آن قدر شدید بوده است که ابن مسعود می گوید:

ما رأینا رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم باکیاً أشدّ من بکائه علی حمزه، وضعه فی القبله، ثمّ وقف علی جنازته، وانتحب حتّی بلغ به الغشی، یقول: یا عمّ رسول اللّه! یا حمزه! یا أسد اللّه! وأسد رسوله! یا حمزه! یا فاعل الخیرات! یا حمزه! یا کاشف الکربات! یا حمزه! یا ذابّ عن وجه رسول اللّه!.

ندیدیم پیامبر بر کسی گریه کند، آن گونه که با شدّت در شهادت عمویش حمزه اشک می ریخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس کنار آن قرار گرفته و با صدای بلند گریه کرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمویش می فرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای کسی که کارهای نیکو انجام می دادی، ای حمزه! ای کسی که سختی ها و مشکلات را برطرف می کردی، ای حمزه! ای کسی که سختی ها را از رسول خدا دور می کردی. (ذخائر العقبی، ص ۱۸۱)

اما اصل جریان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر حمزه از این جا آغاز شد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در بازگشت از اُحد صدای گریه را از خانه های مردم مدینه بر شهدا شنید:

ومر رسول الله صلی الله علیه وسلم بدار من دور الأنصار من بنی عبد الأشهل وبنی ظفر فسمع البکاء والنوائح علی قتلاهم فذرفت عینا رسول الله صلی الله علیه وسلم فبکی ثم قال لکن حمزه لا بواکی له فلما رجع سعد بن معاذ وأسید بن حضیر إلی دار بنی عبد الأشهل أمرا نساءهم أن یتحزمن ثم یذهبن فیبکین علی عم رسول الله صلی الله علیه وسلم

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از کنار خانه هایی از أنصار (بنی عبد الأشهل وبنی ظفر) عبور می کردند که صدای بکاء و نوحه بر کشته گان خودشان را شنیدند. چشمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پر از اشک شد و فرمود: عمویم حمزه گریه کن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسید بن حضیر به خانه های بنی عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر کردند تا غم و اندوه خود را در سینه ها حبس کنند و ابتدا برای عموی رسول خدا صلی الله علیه وسلم عزاداری کنند.

تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۰ ـ السیره النبویه لابن هشام، ج ۳، ص ۶۱۳ ـ الثقات، ج ۱، ص ۲۳۴ ـ البدایه والنهایه، ج ۴، ص ۵۴ و ۵۵.

از آن به بعد کسانی که سخن پیامبر را شنیده بودند قبل از گریه بر هر شهیدی اوّل برای حمزه عزاداری می کردند:

فلم تبک امرأه من الأنصار علی میّت بعد قول رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم لکنّ حمزه لابواکی له إلی الیوم إلّا بدأت البکاء علی حمزه.

هیچ زنی از انصار بعد از شنیدن فرمایش رسول خدا که عمویم حمزه گریه کن ندارد، بر مرده ای گریه نمی کرد، مگر این که اوّل برای حمزه عزاداری می کرد. (مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۲۶)

استمرار گریه برای حمزه در تمام عزاها:

ابن کثیر می گوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه می گریند.

أحمد بن حنبل عن ابن عمر أن رسول الله صلی الله علیه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الأنصار یبکین علی من قتل من أزواجهن قال فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم ولکن حمزه لا بواکی له قال ثم نام فاستنبه وهن یبکین.

ابن عمر روایت نموده رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود که بر کشته های خود گریه می کنند. رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حمزه گریه کن ندارد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله بعد از مقداری استراحت متوجه شدند که زن ها برای حمزه گریه می کنند.

قال فهن الیوم إذا یبکین یندبن بحمزه.

از آن روز تاکنون زنان ابتدا برای حمزه و سپس برای کشته های خود عزاداری می کنند. (البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۵)

ابن کثیر بعد از نقل این خبر این گونه نظر می دهد:

وهذا علی شرط مسلم.

این روایت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد. (البدایه والنهایه، ج ۴، ص ۵۵)

واقدی نیز می گوید تا زمان ما این رویه ادامه دارد که ابتدا برای حمزه و سپس برای کشته های خود عزاداری می کنند:

قال الواقدی فلم یزلن یبدأن بالندب لحمزه حتی الآن.

از آن زمان تاکنون زنان ابتدا برای حمزه گریه و عزاداری می کنند. (أسد الغابه، ج ۲، ص ۴۸)

ابن سعد هم همین مطلب را گفته است:

فهن إلی الیوم إذا مات المیت من الأنصار بدأ النساء فبکین علی حمزه ثم بکین علی میتهن.

از آن روز به بعد است که انصار ابتدا برای حمزه وسپس برای کشته خود گریه می کنند. (الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۴۴)

آیا این عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم دلیل بر مشروعیّت ندبه و گریه و عزاداری نیست؟

اهل ایمان و پیروان راستین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم سنّت عملی آن حضرت را ملاک اعمال دین می دانند، بنابراین، سیره عملی آن حضرت در اقامه عزاداری و گریه در شهادت عمویش حمزه می تواند ملاک مشروعیّت عزاداری در مرگ و شهادت بزرگان دین و اولیاء الهی باشد.

۲ ـ گریه پیامبر در شهادت جعفر بن أبی طالب

جعفر بن أبی طالب نیز از فرماندهان جنگ موته بود، که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم با شنیدن خبر شهادتش به دیدن فرزندانش رفت، وقتی که وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را می بوئید در حالی که اشک از چشمان مبارکش جاری بود.

أسماء همسر جعفر احساس کرد که برای همسرش اتفاقی افتاده است، لذا سؤال کرد:

بأبی وأمّی ما یبکیک؟ أبلغک عن جعفر وأصحابه شی ء؟.

پدر و مادرم فدایت شوند، آیا از جعفر و یارانش خبری شنیده ا ی؟

قال: نعم، أصیبوا هذا الیوم.

فرمود: بلی، امروز به شهادت رسیده اند.

أسماء فریادش بلند شد، زن ها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله علیها وارد منزل شد و گریه می کرد، و می فرمود: «وا عمّاه».(وای عمویم!).

فقال رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم: علی مثل جعفر فلتبک البواکی.

پیامبر فرمود: گریه کنندگان باید بر همانند جعفر گریه کنند.

الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۱۳ ـ أسد الغابه، ج ۱، ص ۲۴۱ ـ الاصابه، ج۲، ص ۲۳۸ ـ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص ۴۲۰.

نمونه های ذکر شده علاوه بر سنّت و روش عملی رسول خدا، تأیید مراسم عزاداری و گریه بر مردگان، تقریر و امضاء آن حضرت نیز به حساب می آید؛ زیرا از ندبه و گریه صاحبان مصیبت نهی نفرمود، بلکه فراتر از آن دستور به گریه و عزاداری را هم صادر فرمود.

۳ ـ گریه پیامبر در شهادت زید بن حارثه

زید بن حارثه نیز از فرماندهان جنگ موته بود که به دستور رسول خدا و به همراهی جعفر بن أبی طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبری جنگ را به عهده گرفت، زمانی که خبر شهادت او اعلام شد رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به منزل وی تشریف برد، دختر زید با دیدن پیامبر اکرم بغض، گلویش را گرفت و بلند بلند گریه کرد، پیامبر هم گریه کرد، سؤال کردند، چرا گریه می کنید؟ فرمود:

شوق الحبیب إلی حبیبه.

علاقه و محبّت دوست است به دوست. (فیض القدیر، ج۳، ص ۶۹۵)

۴ ـ گریه پیامبر در مرگ فرزند خویش ابراهیم

ابراهیم تنها پسری بود که در مدینه نصیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم شد، اما در یک سالگی درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند.

ابراهیم از مادری به نام «ماریه» به دنیا آمد، بیش از ۱۸ ماه از عمرش نگذشته بود که دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گریان بود که عبد الرحمان بن عوف از گریه حضرت تعجّب کرد، عرض کرد: «وأنت یا رسول اللّه؟». (آیا شما هم در مرگ فرزند گریه می کنید؟) حضرت فرمود: «یا ابن عوف، إنّها رحمه». (ای پسر عوف، اشک ریختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است) سپس فرمود:

إنّ العین تدمع، والقلب یحزن، ولانقول إلّا ما یرضی ربّنا، وإنّا بفراقک یا إبراهیم لمحزونون.

چشم گریه می کند، و دل غمگین و محزون می شود، ولی سخنی نمی گوییم مگر آن چه که خدا را راضی کند، ای ابراهیم ما در فراق تو محزون و غمگین هستیم.

صحیح بخاری، ج ۲، ص ۸۵، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۰۸، کتاب الفضائل، باب رحمته بالصبیان ـ العقد الفرید، ج ۳، ص ۱۹، کتاب التعزیه ـ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص۵۰۶، ش ۱۵۸۹، باب ما جاء فی البکاء علی المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج ۳، ص۵۵۲، ش ۶۶۷۲، باب الصبر والبکاء والنیاحه

۵ ـ گریه پیامبر بر عبدالمطلب

پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر جد عزیزش گریست؛ ام ایمن می گوید:

انا رایت رسول اللَّه یمشی تحت سریره و هو یبکی

من پیامبر را دیدم که در زیر جنازه عبدالمطلب راه می رفت و می گریست. (تذکره الخواص، ص ۷)

۶ ـ گریه پیامبر بر ابوطالب

درگذشت ابوطالب، عموی با ایمان و حامی عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد، امیر المؤمنین علیه السّلام می فرماید:

چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و فرمود:

اذهب فاغسله و کفّنه و واره غفراللَّه له و رحمه

او را غسل دهید و کفن کنید و به خاک بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۰۵)

۷ ـ گریه پیامبر بر مادرش آمنه

روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت کرد. به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراهان خود را نیز به گریستن انداخت. (المستدرک، ج ۱،ص ۳۵۷ ـ تاریخ المدینه، ابن شبّه، ج ۱، ص ۱۱۸)

۸ ـ گریه پیامبر بر فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب و مادر امیر المؤمنین علیه السّلام، نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجری درگذشت، پیامبر که او را هم چون مادر خویش می دانست از رحلتش بسیار اندوهناک شد و گریست، مورخان می گویند:

صلّی علیها و تمرغ فی قبرها و بکی

پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست. (ذخائر العقبی، ص ۵۶)

۹ ـ گریه پیامبر بر عثمان بن مظعون

حاکم در مستدرک می گوید:

إن النبی قبّل عثمان بن مظعون وهو میت وهو یبکی…

رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از مرگ عثمان بن مظعون او را بوسید و برای او گریست.

المستدرک علی الصحیحین، ج ۱، ص ۵۱۴، ش ۱۳۳۴ـ سنن ترمذی، ج ۳، ص ۳۱۴، ش ۹۸۹، کتاب الجنائز باب ما جاء فی تقبیل المیت ـ المعجم الکبیر، ج۲۴، ص ۳۴۳، ش ۸۵۵، باب عائشه بنت قدامه بن مظعون الجمحیه ـ سنن البیهقی الکبری، ج ۳، ص ۴۰۷، ش ۶۵۰۳ ـ ربیع الأبرار، ج ۴، ص ۱۸۷ـ جامع الأصول، ج ۱۱، ص ۱۰۵.

۱۱ ـ گریه پیامبر بر سعد بن ربیع شهید اُحد

حاکم در مستدرک به نقل از جابر بن عبد الله انصاری می نویسد:

لما قتل سعد بن ربیع بأحد، رجع رسول الله صلی الله علیه وآله إلی المدینه… فدخل رسول الله صلی الله علیه وآله ودخلنا معه، قال جابر: والله ما ثمّ وساده ولا بساط. فجلسنا ورسول الله یحدثنا عن سعد بن ربیع، یترحم علیه… فلما سمع ذلک النسوه، بکین فدمعت عینا رسول الله وما نهاهن عن شیء.

هنگامی که سعد بن ربیع در جنگ اُحد به شهادت رسید، رسول الله صلی الله علیه وآله به مدینه مراجعت نمود… آن حضرت به خانه او وارد شد ما هم به همراه او وارد خانه شدیم. جابر می گوید: به خدا سوگند در آن جا نه زیر اندازی و اثاثیه ای وحود داشت. ما در کنار حضرت نشستیم و آن حضرت در باره شخصیت سعد بن ربیع سخن می گفت و برای او طلب رحمت می کرد،… هنگامی که زنان این جملات را از حضرت شنیدند، شروع کردند به گریه نمودن و در این حال چشمان حضرت نیز پر از اشک شد. و حضرت از گریه نمودن زنان نیز ممانعت ننمودند. (امتاع الاسماع، مقریزی، ج ۱۳، ص ۲۶۹)

۱۰ ـ پیامبر، عمر را به خاطر جلوگیری از گریه زنان نهی می فرماید

در متن زیر شاهدیم که عمر در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله از گریه جمعی از زنان که در تشیع جنازه ای شرکت نموده اند جلوگیری می کند اما رسول خدا صلی الله علیه وآله عمر را از این کار نهی می فرماید.

خرج النبی علی جنازه ومعه عمر بن الخطاب، فسمع نساء یبکین، فزبرهن عمر فقال رسول الله (ص) یا عمر، دعهن، فإن العین دامعه والنفس مصابه والعهد قریب.

رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تشیع جنازه ای خارج شدند و به همراه او عمر هم حاضر بود. در این حال صدای زنان به گوش رسید که گریه می کردند عمر با شدت با آن ها برخورد نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله به عمر فرمود: آن ها را رها کن که چشم اشک بار است و جان ها مصیبت زده و تازه از دست داده اند.

المستدرک علی الصحیحین، ج ۱، ص ۳۸۱،ش ۱۴۰۶،کتاب الجنائز ـ سنن النسائی (المجتبی)، ج۴، ص۱۹، ش ۱۸۵۰، کتاب الجنائز باب الرخصه فی البکاء علی المیت ـ مسند أحمد بن حنبل، ج۲، ص۴۴۴، ش ۹۷۲۹، باب مسند أبی هریره ـ سنن ابن ماجه، ج۱،ص۵۰۵، ش ۱۵۸۷، کتاب الجنائز باب ما جاء فی البکاء علی المیت.

از عبارت فوق استفاده می شود که قول به حرمت بکاء بر میت که از سوی بعضی مطرح می شود چه بسا برگرفته از این عمل عمر باشد، اما با وجود نهی رسول خدا از این عمل عمر، هم چنان دیده می شود که بعضی با استناد به فعل او از گریه برای میت ممانعت می ورزند.

۱۱ ـ پیامبر اشک را رحمت الهی می داند

عن أسامه بن زید قال:أرسلت بنت النبی (ص) أن ابنا لی قبض، فأتنا، فأرسل یقرأ السلام ویقول: إن الله له ما أخذه وله ما أعطی وکل شیء عنده بأجل مسمی، فلتصبر ولتحتسب. فأرسلت إلیه تقسم علیه لیأتینها، فقام ومعه سعد بن عباده ومعاذ بن جبل وأبی بن کعب وزید بن ثابت ورجال، فرفع رسول الله (ص) الصبی ونفسه تقعقع، ففاضت عیناه، فقال سعد: یا رسول الله، ما هذا؟ قال: رحمه یجعلها فی قلوب عباده، إنما یرحم الله من عباده الرحماء

دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله پیغام برای آن حضرت فرستاد که فرزندم در شرف مردن است، [یا از دنیا رفته است] نزد ما بیا. رسول خدا صلی الله علیه وآله در پاسخ، کسی را فرستاد تا به او سلام برساند و به او بگوید: همه چیز از خداست هر چه را بخواهد می گیرد و هر چه را بخواهد عطا می کند و برای هر چیزی وقت و زمان مشخصی است، پس بهتر است که صبر پیشه کنی.

دوباره دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله به دنبال آن حضرت فرستاد و او را قسم داد که بیاید، از این رو حضرت برخاست و در حالی که سعد بن عباده و معاذ بن جبل و أبی بن کعب و زید بن ثابت و چند شخص دیگر به همراه او بودند به سوی خانه او رفتند، رسول الله صلی الله علیه وآله آن کودک را به مادرش برگرداند و این در حالی بود که حضرت نفس نفس می زد و اشک نیز از چشمانش جاری گردید، سعد عرض کرد: یا رسول الله! این اشک و گریه برای چیست؟ حضرت فرمود: این رحمتی است که خداوند در قلوب بندگانش قرار می دهد، و خداوند به آن بندگانی رحم می کند که آنها به دیگران رحم کنند.

صحیح بخاری، ج ۱، ص ۴۳۱، ش ۱۲۲۴، کتاب الجنائز باب قول النبی یعذب المیت ببعض بکاء أهله و ج ۵، ص ۲۱۴۱، ش ۵۳۳۱، کتاب المرضی باب عیاده الصبیان و ج ۶، ص ۲۴۵۲، ش ۶۲۷۹، کتاب الأیمان والنذور باب قول الله تعالی «وأقسموا بالله» ـ صحیح مسلم، ج ۲، ص۶۳۵، ش ۹۲۳، کتاب الجنائز باب البکاء علی المیت ـ سنن النسائی (المجتبی)، ج ۴، ص ۲۲، ش ۱۸۶۸، کتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن النسائی الکبری، ج ۱، ص ۶۱۲، ش ۱۹۹۵، کتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن أبی داود، ج ۳، ص۱۹۳، ش ۳۱۲۵، کتاب الجنائز باب فی البکاء علی المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج ۳، ص۵۵۱، ش۶۶۷۰، باب الصبر والبکاء والنیاحه.

بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی

گریه پیامبر صلّی الله علیه وآله برای امام حسین علیه السلام

احترام فوق العادّه و محبّت بیش از حدّ پیامبر به امام حسین علیه السلام سبب تعجّب و حیرت افراد زیادی بوده و هست، و این سؤال را دائماً از خود می پرسند که: چرا پیامبر خدا در برابر نگاه دیگران فرزند دخترش را بیش از حدّ انتظار می بوسید، او را در آغوش می کشید و یا نوازش می کرد؟ آیا این حرکات صرفاً جنبه عاطفی داشت، و مثلاً به عنوان پدربزرگ احساساتش را اظهار می کرد؟ و یا راز یگری در پس این قضایا قرار دارد؟

جواب این پرسش را می توان از اعمال و رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم که همان سنت نبی اکرم را تشکیل می دهد جویا گردید.

۱ ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز های اول تولد تولد فرزندش حسین

در مستدرک الصحیحین و تأریخ ابن عساکر و مقتل الخوارزمی و غیر آن از أم الفضل بنت الحارث این گونه نقل شده است:

انها دخلت علی رسول الله(ص) فقالت: یا رسول الله انی رأیت حلما منکرا اللیله، قال: وما هو؟ قالت: انه شدید قال: وما هو؟ قالت: رأیت کأن قطعه من جسدک قطعت ووضعت فی حجری، فقال رسول الله (ص): رأیت خیرا، تلد فاطمه – إن شاء الله – غلاما فیکون فی حجرک، فولدت فاطمه الحسین فکان فی حجری – کما قال رسول الله (ص) – فدخلت یوما إلی رسول الله (ص) فوضعته فی حجره، ثم حانت منی التفاته فإذا عینا رسول الله (ص) تهریقان من الدموع قالت: فقلت: یا نبی الله بأبی أنت وأمی مالک؟ قال: أتانی جبرئیل علیه الصلاه والسلام فأخبرنی ان امتی ستقتل ابنی هذا، فقلت: هذا؟ فقال: نعم، وأتانی بتربه من تربته حمراء.

ام فضل دختر حارث خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم رسید و عرض کرد: یا رسول الله دیشب خواب بدی دیدم. حضرت فرمودند: چه خوابی دیدی؟ گفت: خواب بدی بود. مانند این که قطعه ای از جسدتان را بریدید و در آغوش من گذاردید. رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود: خیر است. فاطمه – إن شاء الله – فرزندی به دنیا می آورد و او را در آغوش تو قرار می دهد. بعد از مدتی فاطمه حسین را به دنیا آورد و همان گونه که پیامبر فرموده بود در آغوش من قرار گرفت. تا این که روزی خدمت حضرت رسیدم و حسین را در آغوش آن حضرت گذاردم؛ حضرت به من التفاتی نمود و چشمانش پر از اشک گردید. عرض کردم: یا نبی الله پدر و مادرم فدایتان چه شده است؟ حضرت فرمود: جبرئیل علیه الصلاه والسلام نزد من آمد و مرا با خبر ساخت که امت من به زودی این فرزندم را می کشند، عرض کردم: همین حسین را؟ فرمودند: آری و این هم مقداری از خاک و تربت سرزمین [کربلاء] است.

حاکم بعد از نقل این روایت می گوید:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.

این حدیث شرایط صحت را نزد شیخین [بخاری و مسلم] دارا هستند ولی آن دو این روایت را نیاورده اند.

مستدرک الصحیحین، ج ۳، ص ۱۷۶ و با اختصار در ص ۱۷۹ ـ تاریخ شام در شرح حال امام حسین علیه السلام: ص ۱۸۳ رقم ۲۳۲ ـ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۷۹ ـ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۵۹ و در ص ۱۶۲ با لفظ دیگر ـ تاریخ ابن کثیر، ج ۶، ص ۲۳۰ و با اشاره در ج ۸، ص ۱۹۹ ـ أمالی السجری، ص ۱۸۸. و مراجعه شود به: الفصول المهمه ابن صباغ مالکی، ص ۱۵۴ و الروض النضیر، ج ۱، ص ۸۹، و الصواعق، ص ۱۱۵، و کنز العمال چاپ قدیم، ج ۶، ص ۲۲۳، و الخصائص الکبری، ج ۲، ص ۱۲۵.

۲ ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در یک سالگی فرزندش حسین

خوارزمی در مقتل خود می نویسد:

لما أتی علی الحسین علیه السلام سنه کامله هبط علی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم اثنا عشر ملکا، محمره وجوههم قد نشروا أجنحتهم، وهم یخبرون النبی بما سینزل علی الحسین علیه السلام.

چون حسین علیه السلام به یک سالگی رسید، دوازده ملک با صورتی خون آلود و پر و بالی آشفته بر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نازل شدند، و آن حضرت را به حوادثی که به زودی بر حسین علیه السلام خواهد گذشت خبر دادند. (مقتل الحسین، ج ۱، ص ۱۶۳)

البته در روایت فوق اگرچه به گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تصریح نشده ولی گریه آن حضرت با استفاده از سایر روایات یقینی است.

۳ ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در دو سالگی فرزندش حسین علیه السلام

عن ابن عباس قال: فلما أتت علی الحسین من مولده سنتان کاملتان خرج النبی صلی الله علیه وآله وسلم فی سفر له، فلما کان فی بعض الطریق وقف فاسترجع ودمعت عیناه، فسئل عن ذلک، فقال: هذا جبریل یخبرنی عن أرض بشاطی ء الفرات یقال لها کربلا، یقتل بها ولدی الحسین ابن فاطمه، فقیل: من یقتله یا رسول الله؟ فقال: رجل یقال له یزید، لا بارک الله له فی نفسه! وکأنی أنظر إلی مصرعه ومدفنه بها، وقد أهدی برأسه، واللّه ما ینظر أحد إلی رأس ولدی الحسین فیفرح إلّا خالف اللّه بین قلبه ولسانه.

قال: ثم رجع النبی صلی الله علیه وآله وسلم من سفره ذلک مغموما ثم صعد المنبر فخطب ووعظ والحسین بن علی بین یدیه مع الحسن، قال: فلما فرغ من خطبته وضع یده الیمنی علی رأس الحسن والیسری علی رأس الحسین ثم رفع رأسه إلی السماء فقال: اللهم! إنی محمد عبدک ونبیک وهذان أطایب عترتی وخیار ذریتی وأرومتی ومن أخلفهم فی أمتی، اللهم! وقد أخبرنی جبریل بأن ولدی هذا مقتول مخذول، اللهم! فبارک له فی قتله واجعله من سادات الشهداء، إنک علی کل شی ء قدیر، اللهم! ولا تبارک فی قاتله وخاذله. قال: وضجّ الناس فی المسجد بالبکاء. فقال النبی صلی الله علیه وآله وسلم: أتبکون ولا تنصرونه! اللهم! فکن أنت له ولیا وناصرا.

قال ابن عباس: ثم رجع وهو متغیر اللون محمر الوجه فخطب خطبه بلیغه موجزه وعیناه یهملان دموعا ثم قال: أیها الناس! إنی قد خلفت فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی وأرومتی ومراح مماتی وثمرتی، ولن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض، ألا! وإنی أسألکم فی ذلک إلا ما أمرنی ربی أن أسألکم الموده فی القربی، فانظروا أن لا تلقونی غدا علی الحوض وقد أبغضتم عترتی وظلمتموهم،… ألا! وإن جبریل علیه السلام قد أخبرنی بأن أمتی تقتل ولدی الحسین بأرض کرب وبلاء. ألا! فلعنه الله علی قاتله وخاذله آخر الدهر. قال: ثم نزل علی المنبر، ولم یبق أحد من المهاجرین والأنصار إلا واستیقن أن الحسین مقتول.

از ابن عباس روایت شده: هنگامی که حسین دو ساله شد نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در مسافرت بود در میانه راه توقف نمود و استرجاع نمود [انا لله وانا الیه راجعون گفت] و اشک از چشمان حضرتش جاری شد، از علت این اقدام حضرت سؤال کردند، حضرت فرمود: جبریل هم اکنون به من خبر داد از سرزمینی در ساحل فرات که به آن کربلا گفته می شود، و در آن جا فرزندم حسین بن فاطمه به شهادت می رسد. گفته شد: یا رسول الله چه کسی او را می کشد؟ فرمود: شخصی که به او یزید گفته می شود، لا بارک الله له فی نفسه! و گویی که او را در قتله گاهش می بینم، در حالی که سر او را به هدیه می برند، واللّه! کسی نیست که به سر بریده فرزندم حسین نظر افکند و خشنود گردد إلّا این که خداوند بین قلب و زبانش جدایی بیاندازد.

هنگامی که نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از سفر بازگشت مغموم و حزین به منبر رفت و برای مردم خطبه خواند و موعظه خواند و این در حالی بود که حسین بن علی به همراه برادرش حسن نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله حاضر بودند، وقتی رسول خدا صلّی الله علیه وآله از خطبه فارغ شد دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسین گذارد و سر به آسمان بلند نمود و عرض کرد: خدایا! من محمد بنده تو و پیامبرت هستم و این دو از بهترین عترت و ذریه و جانشینان من در روی زمین هستند، خدایا! جبریل به من خبر داده که این فرزندم مقتول و مخذول خواهد گردید، خدایا! قتلش را برایش آسان گردان و او را سرور شهداء قرار بده، که تو بر هر کاری توانا و قادری، خدایا! قاتل او را مبارک نگردان. در این حال تمام مردم در مسجد به ضجّه و گریه افتادند. نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: آیا گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟! خدایا! تو او را ولی و ناصر باش.

ابن عباس می گوید: سپس رسول خدا صلّی الله علیه وآله مجددا بازگشت و با رنگ پریده و صورتی گلگون خطبه بلیغ و موجزی خواند و این در حالی بود که چشمان آن حضرت پر از اشک بود. سپس فرمود: أیها الناس! من در میان شما ثقلین یعنی: کتاب خدا و عترتم و مایه راحت جانم در مرگم و میوه دلم را در بین شما به جای گذاردم و این دو هرگز از یک دیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض به من ملحق شوند، بدانید که من از شما در مورد آنان همان را می خواهم که خداوند مرا به آن امر ساخته و آن مودت در باره نزدیکان من است، مراقب باشید که مرا در کنار حوض ملاقات نکنید و حال آن که در حق عترت و ذریه ام ظلم نموده باشید،… آگاه باشید! که جبریل علیه السلام مرا با خبر ساخت که أمت من فرزندم حسین را در سرزمین کرب وبلاء به شهادت می رسانند. بدانید! که لعنت خدا تا روز قیامت بر قاتل اوست.

ابن عباس می گوید: سپس پیامبر از منبر پایین آمد و دیگر کسی از مهاجر و أنصار باقی نماند إلا این که یقین نموده بود که حسین به قتل خواهد رسید. (الفتوح، أحمد بن أعثم الکوفی، ج ۴، ص ۳۲۵)

۴ ـ گریه رسول خدا صلّی الله علیه وآله به خاطر اظهار کینه های امتش در حق خاندانش

روی یونس بن حباب، عن أنس بن مالک قال: کنا مع رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وعلی بن أبی طالب علیه السلام معنا، فمررنا بحدیقه، فقال علی علیه السلام: یا رسول الله! ألا تری ما أحسن هذه الحدیقه؟ فقال: إن حدیقتک فی الجنه أحسن منها. حتی مررنا بسبع حدائق، یقول علی علیه السلام ما قال ویجیبه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بما أجابه، ثم إن رسول الله وقف فوقفنا، فوضع رأسه علی رأس علی وبکی، فقال علی علیه السلام: ما یبکیک یا رسول الله؟! قال: ضغائن فی صدور قوم لا یبدونها لک حتی یفقدونی.

یونس بن حباب، از أنس بن مالک روایت کرده است: با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و علی بن أبی طالب علیه السلام بودیم که از باغی در اطراف مدینه گذر می کردیم، علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله! چه باغ زیبایی؟ فرمود: باغ تو در بهشت از این باغ زیبا تر است. تا این که از هفت باغ دیگر عبور کردیم و همین گفتار بین آن دو بزرگوار تکرار می شد، سپس رسول خدا توقف نمود و ما هم به همراه او توقف نمودیم، رسول خدا صلّی الله علیه وآله سرش را بر شانه علی گذارد و گریست، علی علیه السلام عرض کرد: چه چیز شما را به گریه انداخته است یا رسول الله؟!حضرت فرمود: کینه ها و بغض هایی که در سینه های این قوم است و آشکار نمی سازند مگر بعد از آن که من از دنیا بروم.

مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۱۸ ـ کنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۷۶ـ شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۰۷ـ المناقب خوارزمی، ص ۶۵ ـ ینابیع الموده،ج ۱، ص ۱۳۴.

۵ ـ حدیث أمّ سلمه:

امّ سلمه یکی از همسران پاک طینت و با شخصیتی است که بخش مهمّی از زندگی و سیره رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم را نقل کرده است، او داستان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم برای حسین را این گونه روایت می کند:

کان رسول الله صلی الله علیه وسلم جالسا ذات یوم فی بیتی قال لا یدخل علی أحد فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج رسول الله صلی الله علیه وسلم یبکی فأطلت فإذا حسین فی حجره والنبی صلی الله علیه وسلم یمسح جبینه وهو یبکی فقلت والله ما علمت حین دخل فقال إن جبریل علیه السلام کان معنا فی البیت قال أفتحبه قلت أما فی الدنیا فنعم قال إن أمتک ستقتل هذا بأرض یقال لها کربلاء فتناول جبریل من تربتها فأراها النبی صلی الله علیه وسلم…

روزی همسرم رسول خدا در اتاق من بود فرمود: هیچ کس حقّ ورود به حجره مرا ندارد، بیرون اتاق منتظر بودم تا اجازه ورود صادر شود، در همین حال امام حسین علیه السلام محضر پیامبر رسید، صدای گریه از درون اتاق به گوشم رسید، حسّ تحقیق و جستجو وادارم نمود تا نگاهی به درون اتاق بیاندازم، دیدم حسین بر زانوی رسول خدا نشسته و پیامبر دست بر پیشانی اش می کشد و اشک می ریزد. عرض کردم: به خدا سوگند من از ورود حسین به خانه مطلع نشدم تا از وارد شدن به حجره شما جلو گیری کنم. حضرت فرمود: اکنون جبریل علیه السلام با ما بود و از من سؤال کرد: یا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم آیا حسینت را دوست می داری؟ گفتم: آری! جبرئیل گفت: به زودی امت تو او را در سرزمینی که به آن کربلاء گفته می شود به قتل می رسانند. و بعد از این سخن قدری از تربت آن را به من نشان داد. (مجمع الزوائد، ج ۹، ص۱۸۹)

ناقل این حدیث هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید:

رواه الطبرانی بأسانید ورجال أحدها ثقات.

این روایت را طبرانی نقل کرده است و رجال یکی از سندها تماماً ثقه هستند. (مجمع الزوائد، ج ۹، ص۱۸۹)

و نیز در حدیث دیگری می گوید:

قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم اجلسی بالباب ولا یلجن علی أحد فقمت بالباب إذ جاء الحسین رضی الله عنه فذهبت أتناوله فسبقنی الغلام فدخل علی جده فقلت یا نبی الله جعلنی الله فداک أمرتنی أن لا یلج علیک أحد وإن ابنک جاء فذهبت أتناوله فسبقنی طال ذلک تطلعت من الباب فوجدتک تقلب بکفیک شیئا ودموعک تسیل والصبی علی بطنک قال نعم أتانی جبریل فأخبرنی أن أمتی یقتلونه وأتانی بالتربه التی یقتل علیها فهی التی أقلب بکفی

رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود: درب اتاق بنشین و اجازه نده کسی داخل شود. من درب اتاق نشسته بودم که حسین وارد خانه شد و همین که خواستم مانع ورود او به اتاق رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم شوم او از من سبقت گرفت و داخل اتاق شده. من داخل شدم و عرض کردم: یا نبی الله! فدایتان شوم مرا مأمور ساختید تا از داخل شدن دیگران ممانعت ورزم اما فرزندتان آمد و نتوانستم از او ممانعت کنم.

بعد از مدتی طولانی مجددا وارد اتاق شدم و مشاهده کردم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به روی دو کف دست خود چیزی دارد و اشک از چشمان حضرت جاری است. از علت سؤال نمودم؛ حضرت فرمود: جبرئیل هم اکنون نازل گردید و مرا خبر ساخت که أمت من او را به قتل می رسانند و مقداری از خاک و تربت آن سرزمین را برایم آورد که الان به روی کف دستان خود دارم. (المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۳، ص۱۰۹ ـ مسند ابن راهویه، ج ۴، ص ۱۳۱)

۶ ـ حدیث عایشه:

عایشه همسر دیگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم می گوید:

دخل الحسین بن علی رضی الله عنهما علی رسول الله صلی الله علیه وسلم وهو یوحی إلیه فنزا علی رسول الله صلی الله علیه وسلم وهو منکب وهو علی ظهره فقال جبریل لرسول الله صلی الله علیه وسلم أتحبه یا محمد قال یا جبریل ومالی لا أحب ابنی قال فان أمتک ستقتله من بعدک فمد جبریل علیه السلام یده فأتاه بتربه بیضاء فقال فی هذه الأرض یقتل ابنک هذا واسمها الطف فلما ذهب جبریل علیه السلام من عند رسول الله صلی الله علیه وسلم خرج رسول الله صلی الله علیه وسلم والتزمه فی یده یبکی فقال یا عائشه إن جبریل أخبرنی أن ابنی حسین مقتول فی أرض الطف وان أمتی ستفتن بعدی ثم خرج إلی أصحابه فیهم علی وأبو بکر وعمر وحذیفه وعمار وأبو ذر رضی الله عنهم وهو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال أخبرنی جبریل علیه السلام ان ابنی الحسین یقتل بعدی بأرض الطف وجاءنی بهذه التربه وأخبرنی أن فیها مضجعه. فلما ذهب جبریل علیه السلام من عند رسول الله صلی الله علیه وسلم خرج رسول الله صلی الله علیه وسلم والتزمه فی یده یبکی فقال یا عائشه إن جبریل أخبرنی أن ابنی حسین مقتول فی أرض الطف وان أمتی ستفتن بعدی ثم خرج إلی أصحابه فیهم علی وأبو بکر وعمر وحذیفه وعمار وأبو ذر رضی الله عنهم وهو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال أخبرنی جبریل علیه السلام ان ابنی الحسین یقتل بعدی بارض الطف وجاءنی بهذه التربه وأخبرنی أن فیها مضجعه.

حسین بن علی علیه السلام بر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وارد شد و پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در حال شنیدن وحی از جبرئیل امین بود جبرئیل پرسید: یا محمد! آیا حسین را دوست داری؟ فرمود: چرا فرزندم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: امت تو او را بعد از تو می کشند. سپس جبرئیل دستش را دراز کرد و خاکی سفید آورد و گفت: فرزندت را در سرزمینی که «طفّ» نام دارد می کشند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به جمع اصحابش که علی و أبو بکر و عمر و حذیفه و عمّار و أبوذر بودند با چشمانی پر از اشک پیوست.

یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با دیدن آن حضرت پرسیدند: چه چیزی شما را به گریه آورده است؟

فرمود: جبرئیل مرا از شهادت فرزندم حسین در سرزمین طفّ آگاه کرد، و این خاک را هم از همان سرزمین برایم آورده است جایی که محل دفنش خواهد بود.

المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۳، ص۱۰۷ـ مجمع الزوائد، ج ۹، ص۱۸۷ ـ ابن عساکر، ترجمه الإمام الحسین علیه السلام، ج۷، ص ۲۶۰.

۷ ـ عزاداری رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام

۳۷۰۴ – حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الْأَشَجُّ حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ حَدَّثَنَا رَزِینٌ قَالَ حَدَّثَتْنِی سَلْمَی قَالَتْ دَخَلْتُ عَلَی أُمِّ سَلَمَه وَهِیَ تَبْکِی فَقُلْتُ مَا یُبْکِیکِ قَالَتْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَعْنِی فِی الْمَنَامِ وَعَلَی رَأْسِهِ وَلِحْیَتِهِ التُّرَابُ فَقُلْتُ مَا لَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَیْنِ آنِفًا

سلمی می گوید: بر ام سلمه وارد شدم در حالی که ایشان گریه می کردند، عرضه داشتم چرا گریانید؟ ایشان فرمودند: رسول خدا را درخواب دیدم درحالی که موهای سر و محاسن ایشان خاک آلود بود، عرضه داشتم: یا رسول الله شما را چه شده است (چرا شما را به این حالت می بینم)؟ ایشان فرمودند: هم اکنون شاهد کشته شدن حسین بودم. (سنن ترمذی، ج ۱۲، ص ۱۹۵، کتاب فضائل الصحابه باب مناقب الحسن و الحسین)

همان طوری که در این روایات می بینید رسول خدا نیز برای امام حسین علیه السلام به گریه و عزاداری پرداخته اند آن هم سالیان سال قبل از واقعه عاشورا و شهادت ایشان که این خود حکایت از اهمیت و بزرگی این مطلب (عزاداری) دارد.

آیا سیره و سنّت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در اتفاقات فوق نمی تواند بهترین دلیل و حجت شرعی بر اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام باشد؟

بخش پنجم: عزاداری برای امام حسین علیه السلام در سیره معصومان

الف: گریه امیر المؤمنین علیه السّلام سال ها قبل از واقعه کربلاء

در منابع حدیثی شیعه به نقل از امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام روایات متعدّدی وجود دارد که آن حضرت نیز همانند پیامبر گرامی اسلام با شنیدن خبر کشته شدن فرزندش إمام حسین علیه السلام گریه کرد. ما در این قسمت به ذکر دو نمونه از منابع حدیثی اهل سنّت اکتفا می کنیم.

نُجَیّ حضرمی می گوید:

انه سار مع علی رضی الله عنه وکان صاحب مطهرته فلما حاذی نینوی وهو منطلق إلی صفین فنادی علی اصبر أبا عبد الله اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاک قال دخلت علی النبی صلی الله علیه وسلم ذات یوم وإذا عیناه تذرفان قلت یا نبی الله أغضبک أحد ما شأن عینیک تفیضان قال بل قام من عندی جبریل علیه السلام قیل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات قال فقال هل لک ان أشمک من تربته قلت نعم قال فمد یده فقبض قبضه من تراب فأعطانیها فلم أملک عینی ان فاضتا.

هنگام رفتن به صفّین در رکاب علی علیه السلام، ناگهان در نقطه ای به نام «نینوا» با صدای بلند فرمود: ای أبا عبد اللّه در کنار فرات صبور باش، و این جمله را دو بار تکرار فرمود، پرسیدم: این سخن از کجا است؟

فرمود: روزی بر پیامبر خدا وارد شدم، دیدم چشمان مبارکش اشک آلود است. عرض کردم: ای رسول خدا! آیا کسی شما را ناراحت کرده است که گریه می کنید؟

فرمود: لحظاتی جبرئیل نزد من آمده بود، و از کشته شدن حسین در کنار شطّ فرات به من خبر داد، و گفت: آیا میل داری مقداری از تربتش را ببوئی و ببینی؟ گفتم: بلی. دستش را دراز کرد، و مشتی از خاک سرزمینی که حسین در آن به شهادت می رسد را به من داد، نتوانستم تحمّل کنم و جلوی اشکم را بگیرم. (مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۹، ص ۱۸۷)

هیثمی بعد از نقل خبر، نظر خود را این گونه مطرح می کند:

رواه أحمد وأبو یعلی والبزار والطبرانی ورجاله ثقات ولم ینفرد نجی بهذا.

این روایت را احمد و ابویعلی و بزاز و طبرانی روایت نموده اند و تمام رجال آن ثقه هستند. و این روایت را دیگران نیز روایت نموده اند. (مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۹، ص ۱۸۷)

نقلی دیگر از گریه امیر المؤمنین علیه السّلام در صفین سال ها قبل از عاشوراء

ابن حجر صاحب کتاب «الصواعق المحرقه» از ابن سعد شعبی نقل می کند که:

مر علی رضی الله عنه بکربلاء عند مسیره إلی صفین وحاذی نینوی قریه علی الفرات فوقف وسأل عن اسم هذه الأرض فقیل کربلاء فبکی حتی بل الأرض من دموعه ثم قال دخلت علی رسول الله e وهو یبکی فقلت ما یبکیک قال: کان عندی جبریل آنفا وأخبرنی أن ولدی الحسین یقتل بشاطیء الفرات بموضع یقال له کربلاء ثم قبض جبریل قبضه من تراب شمنی إیاه فلم أملک عینی أن فاضتا.

علی علیه السلام هنگام رفتن به طرف صفّین به سرزمین نینوا رسید، از نام آن سرزمین جویا شد، گفتند: نام این سرزمین کربلا است. با شنیدن اسم کربلا آن قدر گریه کرد تا زمین از اشک چشمش خیس شد، سپس فرمود: محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم رسیدم در حالی که آن حضرت می گریست. به حضرت عرض کردم: چه باعث گریه شما گردیده است؟! حضرت فرمودند: جبریل لحظاتی قبل آمد و مرا با خبر ساخت که فرزندم حسین در کنار فرات، محلی که کربلاء نام دارد کشته می شود و سپس مقداری از خاک آن سرزمین را به من داد تا ببویم و در آن هنگام نیز چشمان من پر از اشک گردید. (الصواعق المحرقه، أحمد بن حجر هیثمی، ص ۱۹۳)

ب ـ عزاداری فاطمه سلام الله علیها در محشر

حرکت نمادین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در عرصه محشر دلیلی محکم بر اقامه عزاداری بر شهادت امام حسین علیه السلام می باشد. و از این جهت تأسّی به تنها یادگار پیامبر گرامی اسلام وظیفه ارادتمندان به خاندان رسالت و پیروی از روش نیکوی آنان در تشکیل مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام خواهد بود.

علیّ بن محمّد شافعی مغازلی از أبو أحمد عامر از حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه السلام و آن حضرت از پدران گرامی اش از امیر المؤمنین علیه السلام از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم این حدیث را نقل می کند، که پیامبر فرمود:

تحشر ابنتی فاطمه ومعها ثیاب مصبوغه بدمٍ، فتتعلّق بقائمه من قوائم العرش وتقول: یاعدل! یاجبّار! أُحکم بینی وبین قاتل ولدی قال صلّی الله علیه وآله وسلّم: فیحکم لابنتی وربّ الکعبه.

دخترم فاطمه با لباس خونین فرزندش حسین علیه السلام وارد محشر می شود، آن گاه به یکی از پایه های عرش خدا چنگ می اندازد و عرض می کند: ای خدای عادل و جبّار بین من و قاتل فرزندم قضاوت کن! به خدای کعبه سوگند که خداوند حکم و دستور خاصّ خودش را در باره دخترم صادر خواهد کرد.

مناقب علیّ بن أبی طالب علیهما السلام، مغازلی، ص ۶۶ ـ ینابیع الموده لذوی القربی، قندوزی، ج ۳، ص ۴۷

بنابراین، ارادتمندان و دوست داران اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم با توجه به آن چه که از حالات روحی و معنوی پیشوایان دین در موضوع عزاداری امام حسین علیه السلام نقل شده است بر خود لازم می دانند که حادثه غم انگیز کربلا و نحوه شهادت فرزند زهرا سلام الله علیها، و یاران او را از یاد نبرند، تا روزی که در عرصه محشر شاهد تظلّم مادر مظلومه حسین علیه السلام در محضر حضرت حقّ باشند.

ج: گریه و عزاداری امامان شیعه

بنا به نقل تاریخ، روش ائمّه و پیشوایان دین پس از شهادت امام حسین علیه السلام تشکیل مجلس عزاداری و گریه بر مصائب آن حضرت بوده است، و در حقیقت پایه گذاران اصلی و مروّج اندشیه روضه خوانی در بین مردم بوده اند، که به مرور زمان به عنوان یک فرهنگ در حوزه اندیشه و فکر شیعی جا گرفت.

بنابراین، آن چه که امروز در مناطق شیعه نشین رایج است پدیده ای نوظهور و یا ساخته دست افراد بیگانه، و یا تقلید از فرقه های دیگر نیست، بلکه ادامه همان چیزی است که ائمّه معصومین شیعه در زمان حیات مبارک شان تأسیس، و بر آن تأکید ورزیده اند، و در سخنان فراوانی که در باره اقامه شعایر دینی از آن جمله تشکیل مجالس عزا در مصیبت و در سالروز شهادت دارند بر تقویت این سنّت مبارک افزوده اند، و به قطره اشکی که در این مجالس ریخته شود پاداشی در خور شأن وعده داده اند.

از جمله سخن شهید پرآوازه دشت نینوا حضرت أبا عبد اللّه الحسین علیه السلام که فرمود:

من دمعت عیناه فینا دمعه، أو قطرت عیناه فینا قطره، آتاه اللّه عزّ وجلّ الجنّه.

هر کس قطره اشکی در عزای ما بریزد خداوند متعال بهشت را به او عنایت خواهد فرمود. (ذخائر العقبی، ص ۱۹ ـ ینابیع المودّه، ج ۲، ص۱۱۷)

امام سجّاد علیّ بن الحسین علیهما السلام پس از واقعه کربلا لحظه ای اشک مبارکش قطع نشد، کسانی که او را در این حال می دیدند از علّت آن سؤال می کردند، حضرت در پاسخ می فرمود:

لا تلومونی، فإنّ یعقوب فقد سبطاً من ولده، فبکی حتّی ابیضّت عیناه من الحزن، ولم یعلم أنّه مات، وقد نظرتُ إلی أربعه عشر رجلاً من أهل بیتی یذبحون فی غداه واحده، فترون حزنهم یذهب من قلبی أبدا.

مرا سرزنش و ملامت نکنید، یعقوب علیه السلام برای مدتی یکی از فرزندانش را از دست داد، آنقدر گریه کرد تا بینایی چشمانش را از دست داد، با این که نمی دانست فرزندش مرده است، ولی من ۱۴ نفر از خاندانم را در یک روز در برابر دیدگانم سر بریدند، آیا فکر می کنید که اندوه و مصیبت برای همیشه از من دور خواهد شد؟

تهذیب الکمال، مزّی، ج ۲۰، ص ۳۹۹ ـ البدایه والنهایه، ج ۹، ص ۱۲۵ ـ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۱، ص۳۸۶.

حزن و اندوه همیشگی دلیل بر عمق فاجعه است، و از طرف دیگر امام سجاد علیه السلام با این عمل، پیامی ارشادی، به همه مؤمنین ابلاغ می کند، که عاشورا و امام حسین علیه السلام تا روز قیامت باید زنده بماند.

امام باقر علیه السلام با نقل حدیثی از پدر بزرگوارش امام سجّاد علیه السلام بر جاودانگی حادثه عاشورا تأکید و از سیره عملی پدرش که احیاء مراسم عزاداری است دفاع می کند.

کان أبی علیّ بن الحسین علیه السلام یقول: أیّما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین ومن معه، حتّی تسیل علی خدّیه، بوّأه اللّه فی الجنّه غرفاً، وأیّما مؤمن دمعت عیناه دمعاً حتّی یسیل علی خدّیه، لأذی مسّنا من عدوّنا بوّأه اللّه مبوّء صدق.

پدرم علیّ بن الحسین علیهما السلام می فرمود: هر مؤمنی که برای شهادت حسین علیه السلام و یاران او اشکش جاری شود خداوند غرفه ای در بهشت به او می بخشد، و هر مؤمنی که اشکش برگونه هایش برای رنج هایی که ما از دشمن دیده ایم جاری شود، خداوند به او جایگاه نیکو خواهد بخشید.

ینابیع الموده لذوی القربی، قندوزی، ج ۳، ص ۱۰۲ ـ الاصابه، ابن حجر، ج ۲، ص ۴۳۸ ـ لسان المیزان، ج۲، ص ۴۵۱.

امام صادق علیه السلام نیز با تأسّی به اجداد بزرگوارش سفارش به بزرگ داشت کربلا و عاشورا دارد و می فرماید:

إنّ یوم عاشورا أحرق قلوبنا، وأرسل دموعنا، وأرض کربلاء أورثتنا الکرب والبلاء، فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون، فإنّ البکاء علیه یمحو الذنوب أیّها المؤمنون.

حادثه روز عاشورا دل های ما را آتش می زند، اشک های ما را جاری می سازد، و ما وارث غم و اندوه سرزمین کربلا هستیم، پس گریه کنندگان، بر مثل حسین باید گریه کنند، زیرا ای مؤمنان گریه بر او گناهان را از بین می برد. (نور العین فی مشهد الحسین، أبو إسحاق اسفرایینی، ص ۸۴)

بخش ششم: سیره صحابه در عزاداری

سیره اصحاب در عزاداری برای یک دیگر

برپایی عزاداری از سوی صحابه که اهل سنت عدالت آن ها را و نیز فعل آنان را حجت می دانند در مطلق عزاداری ها بالخصوص در مصیبت فقدان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از سوی مردم مکه و یا مدینه می تواند شاهدی بر وجود عزاداری در صدر اسلام بین سحابه به حساب آید و هرگز کسی به این گونه مراسم به دید بدعت و… نگاه نکرده است.

۱ ـ عزاداری مردم مکه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم

به گفته سعید بن مسیب، به هنگام فوت رسول گرامی اسلام، شهر مکه از شدت ناله و گریه مردم به لرزه درآمد.

لما قبض النبی (ص) ارتجت مکه بصوت.

بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تمام شهر مکه یک پارچه گریه و ناله شد.‌ (اخبار مکه، فاکهی، ج ۳، ص ۸۰)

۲ ـ عزاداری عایشه و دیگر زنان مدینه در سوگ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم

عایشه می گوید:

پس از فوت رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم برخواستم و (در سوگ پیامبر) به همراه سایر زنان بر صورت و سینه می زدیم.

و قمتُ التدم (اضرب صدری) مع النساء و اضرب وجهی.

[بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم] برخواستم و به اتفاق سایر زنان مدینه در عزای آن حضرت به سر و صورت خود می زدیم. (السیره النبویه، ج ۴، ص ۳۰۵)

۳ ـ گریه امیر المؤمنین علیه السّلام برای محمد بن ابی بکر

صاحب کتاب تذکره الخواص می نویسد:

بلغ علیا قتل محمد بن أبی بکر فبکی وتأسف علیه ولعن قاتله

خبر کشته شدن محمد بن أبی بکر به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید آن حضرت با شنیدن این خبر گریست و متأسف گردید و قاتلینش را مورد لعن قرار داد. (تذکره الخواص، ص ۱۰۲)

۴ ـ عزاداری عمر برای نعمان بن مقرن

چون خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وی دست بر سر گزارد و برایش گریه کرد.

ابن ابی شیبه در المصنف می نویسد:

عن ابی عثمان: اتیتُ عمر بنعی النعمان بن مقرن، فجعل یده علی راسه و جعل یبکی.

ابو عثمان می گوید خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم او با شنیدم این خبر دست بر سرگذارد و شروع به گریستن نمود. (المصنف، ابن أبی شیبه کوفی، ج ۳، ص ۱۷۵ و ج ۸، ص ۲۱)

۵ ـ اجازه عمر برای عزاداری زنان برای خالد بن ولید و همراهی خود با آنان

حاکم در مستدرک می گوید:

عن أبی وائل قال قیل لعمر بن الخطاب رضی الله عنه أن نسوه من بنی المغیره قد اجتمعن فی دار خالد بن الولید یبکین وإنا نکره أن یؤذینک فلو نهیتهن فقال عمر ما علیهن أن یهرقن من دموعهن سجلا أو سجلین ما لم یکن لقع ولا لقلقه یعنی باللقع اللطم وباللقلقه الصراخ

به عمر بن خطاب گفته شد: زنانی از بنی مغیره در خانه خالد بن ولید اجتماع کرده اند و گریه می کنند و از این اکراه داریم که موجب اذیت تو گردد اگر ممکن است آن ها را از این کار نهی کن. عمر گفت: چه اشکالی دارد چند قطره اشک بریزند البته مادامی که به ضربه به خود و فریاد نیانجامد. (المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص۳۳۶)

صاحب أغانی در همین مورد اضافه می کند:

عن أبی بکر الهذلی قال سمع عمر بن الخطاب نساء بنی مخزوم یبکین علی خالد بن الولید فبکی وقال لیقل نساء بنی مخزوم فی أبی سلیمان ما شئن فإنهن لا یکذبن وعلی مثل أبی سلیمان تبکی البواکی

أبو بکر هذلی می گوید: عمر بن خطاب شنید که زنان بنی مخزوم بر خالد بن ولید گریه می کنند لذا او هم برای خالد گریست و گفت: باید به زنان بنی مخزوم گفت که در باره أبی سلیمان هر جه خواستند انجام دهند که در این صورت دروغ نگفته اند و بر مثل أبو سلیمان باید گریه کنندگان گریه کنند. (الأغانی، ج ۲۲، ص ۹۸)

۶ ـ عزاداری ابن مسعود برای مرگ عمر

پس از مرگ عمر، چون ابن مسعود کنار قبر وی ایستاد، برای او گریست.

فوقف ابن مسعود علی قبره یبکی

این مسعود کنار قبر عمر ایستاد و گریه کرد. (العقد الفرید، ج ۴، ص ۲۸۳.)

۷ ـ عزاداری عبداللَّه بن رواحه بر حمزه

عبداللَّه بن رواحه بر حمزه گریست و اشعاری را در رثای او خواند. (السیره النبویه، ج ۳، ص ۱۷۱)

گریه زنان و مردم مدینه با شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام

طبری در تاریخ خود نقل می کند:

لما قتل عبید الله بن زیاد الحسین بن علی و جیء برأسه إلیه دعا عبد الملک بن أبی الحارث السلمی فقال: انطلق حتی تقدم المدینه علی عمر بن سعید فبشّره بقتل الحسین – وکان عمرو أمیر المدینه -… قال عبد الملک فقدمت المدینه، فلقینی رجل من قریش فقال: ما الخبر؟ فقلت: الخبر عند الأمیر؛ فقال إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ قتل الحسین بن علی.

فدخلت علی عمرو بن سعید، فقال: ما وراءک، فقلت: ما سرّ الأمیر؛ قتل الحسین بن علی؛ فقال: ناد بقتله، فنادیت بقتله، فلم أسمع والله واعیه قط مثل واعیه نساء بنی هاشم فی دورهن علی الحسین…

چون عبید الله بن زیاد حضرت امام حسین بن علی علیهما السلام را به شهادت رساند و سر مطهر او را برای عبد الملک بن أبی الحارث سلمی بردند او گفت: آن ها را به سوی مدینه سوق دهید و خبر شهادت حسین را به مردم مدینه بدهید… عبد الملک می گوید به مدینه آمدم، شخصی از قریش با من مواجه شد و از من سؤال کرد: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد أمیر است؛ او معنای سخنم را فهمید و گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ حسین بن علی کشته شد.

بر عمرو بن سعید، حاکم مدینه وارد شدم، گفت: چه پشت سر داری؟ گفتم: آنچه که أمیر مخفی داشته است؛ حسین بن علی کشته شده است؛ او هم دستور داد تا در شهر مدینه جار بزنند و کشته شدن امام حسین را اعلام کنند.

به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود ناله ای مانند صدای ناله زنان مدینه در خانه هایشان که برای شهادت امام حسین علیه السلام عزاداری می کردند نشنیدم… (تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۴۲)

بخش هفتم: عزاداری در اهل سنت

گریه و اشک از منظر علمای اهل سنت

فتاوای برخی از علمای اهل سنت در گریه و نوحه

در ابتدای این بحث به فتاوای برخی از علمای اهل سنت در زمینه گریه و نوحه توجه می کنیم تا ببینیم آیا گریه و بکاء برای میت گناه کبیره و نابخشودنی محسوب می شود؟!

نووی در کتاب «المجموع» آراء علما در مورد محدوده حرمت گریه و بکاء را جمع آوری کرده است:

۱ ـ جمهور علماء قائلند: حرمت بکاء و نوحه اختصاص به جایی دارد که شخص وصیت کرده باشد، برایش گریه و نوحه داشته باشند. نووی نیز همین قول را اختیار نموده است.

۲ ـ طائفه ای قائل شده اند: حرمت، اختصاص به جایی دارد که شخص به خودداری از نوحه و بکاء وصیت نکرده باشد.

۳ ـ طائفه ای دیگر بر این نظرند که: حرمت برای جایی است که بازماند گان، میت را به اوصاف و محاسنی توصیف کنند که در شرع جایز نیست؛ مثل این که بگوید: ای یتیم کننده فرزندان و ای بیوه کننده زن ها و ای خراب کننده آبادی ها و به این شکل به گریه افتد.

۴ ـ و طائفه ای دیگر بر این رأی و اعتقادند که: میت با شنیدن صدای گریه و بکاء اهل و عیال خود معذب گشته و به حال آن ها تأسف می خورد. و این قول و نظر محمد بن جریر و قاضی عیاض است.

و در پایان این نکته را اجماع علماء می داند:

وأجمعوا کلهم علی اختلاف مذاهبهم ان المراد بالبکاء بصوت ونیاحه لا مجرد دمع العین.

تمام علماء با وجود اختلاف در مذهب بر این نکته اجماع دارند که منظور از گریه و بکاء ممنوع، آن گریه و بکائی است که با صوت و نوحه سرائی باشد نه مطلق گریه. (المجموع، نووی، ج ۵، ص ۳۰۸)

پس معلوم می شود این گونه نیست که مطلق گریه و بکاء نزد علمای اهل سنت ممنوع و حرام باشد.

اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام در سال ۳۵۲هـ

ذهبی در شرح وقایع عزاداری سال ۳۵۲ هـ این چنین می نویسد:

قال ثابت: ألزم معز الدوله الناس بغلق الأسواق ومنع الهراسین والطباخین من الطبیخ، ونصبوا القباب فی الأسواق وعلقوا علیها المسوح، وأخرجوا نساء منشرات الشعور مضجات یلطمن فی الشوارع ویقمن المآتم علی الحسین علیه السلام، وهذا أول یوم نیح علیه ببغداد.

معز الدوله مردم را به بستن بازار ها امر کرد و آسیابان ها را از آرد کردن و طباخ ها را از طبخ منع کرد، و علم های عزا را در بازار ها برافراشتند. و زن ها در حالی که بر سر و صورت خود می زدند و مو پریشان کرده بودند به کوچه و خیابان ریختند و بر مصیبت حسین علیه السلام عزاداری کردند و نوحه خوانی نمودند و این اولین نوحه سرایی بود که در بغداد برگزار می شد.(تاریخ الإسلام، ج ۲۶، ص۱۱)

اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام توسط سبط ابن جوزی (از علمای اهل سنت)

از سوی دیگر در بین علمای اهل سنت بعضی را شاهد هستیم که خود از عزاداران امام حسین علیه السلام بوده اند.

ابن کثیر در تاریخ خود چنین می نویسد:

در روز عاشورا از سبط ابن جوزی خواسته شد که بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگی شهادت امام حسین علیه السلام برای مردم سخن گوید. سبط ابن جوزی این خواسته را پذیرفت و بر بالای منبر تکیه زد، او پس از یک سکوت طولانی، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدی سرداد و آن گاه در حالی که می گریست این دو بیت شعر را سرود:

ویل لمن شفعاؤه خصماؤه

و الصور فی نشرالخلایق ینفخ

لابد أن ترد القیامه فاطم

و قمیصها بدم الحسین ملطخ

وای به حال کسی که شفیع اش دشمن او باشد! در هنگامه قیامت، که برای بیرون آمدن مردم از زمین در صور دمیده می شود.

سرانجام در قیامت فاطمه زهرا وارد محشر می شود، در حالی که پیراهن او به خون حسین علیه السلام آغشته است.

سپس سبط ابن جوزی از منبر پایین آمد و اشک ریزان به خانه خویش رفت. (البدایه و النهایه، ج ۱۳، ص ۲۰۷ (حوادث ۶۵۴ هجری قمری).)

عزادرای برای عبدالمؤمن (م ۳۴۶ هق)

عبدالمؤمن بن خلف، از فقیهان مذهب ظاهری و پیرو مکتب محمد بن داود است. نسفی قضیه تشییع جنازه و عزاداری او را نقل کرده است. (تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج ۱۰، ص ۲۷۲ ـ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، ص ۴۸۰.)

عزادرای برای جوینی (م ۴۷۸ هق)

ذهبی از درگذشت جوینی و مراسم سوگواری او چنین یاد می کند:

فدفن بجنب والده، وکسروا منبره، وغلقت الأسواق، ورثی بقصائد، وکان له نحو من أربع مائه تلمیذ، کسروا محابرهم وأقلامهم، وأقاموا حولا، ووضعت المنادیل عن الرؤوس عاما، بحیث ما اجترأ أحد علی ستر رأسه، وکانت الطلبه یطوفون فی البلد نائحین علیه، مبالغین فی الصیاح والجزع.

او را کنار قبر پدرش به خاک سپردند، و در عزای او منبرش را شکستند، و بازار ها را بستند، و در رثای او قصیده ها گفتند، و او که حدود چهار صد شاگرد داشت، آن ها همه قلم و دوات ها را شکستند، و یک سال اقامه عزا نمودند، و نیز یک سال تمام منادیل هایشان (پارجه هایی شبیه به چفیه) را از سر بر داشتند، و در این کار به حدی اسرار داشتند که أحدی جرئت گذاردن پارچه به روی سر را نداشت. و در طول این مدت طلبه های او در کوچه و بازار شهر می چرخیدند و نوحه سرایی می کردند و در صیحه و جزع افراط می کردند. (سیر أعلام النبلاء، ج ۱۸، ص۴۷۶.)

البته در مورد متن فوق قابل توجه است که اگر چه در اصل عزاداری شاگردان عبدالمؤمن بحثی نیست ولی بعضی از حرکات و افراط هایی که در متن بالا به آن پرداخته شده است مثل شکستن منبر و دوات و قلم ها و برداشتن چفیه ها به مدت یک سال و ممانعت از هر کسی تا یک سال از گذارن پارچه بر سر، هرگز قابل توجیه نمی باشد؛ لذا شاید علت این که ذهبی نیز تنها در این مورد نظر داده همیین باشد. لذا در این مورد گفته است:

قلت: هذا کان من زی الأعاجم لا من فعل العلماء المتبعین.

این گونه گار ها از زی اعاجم است و از علمای تابع دین قابل انتظار نیست. (سیر أعلام النبلاء، ج ۱۸، ص۴۷۶.)

عزاداری برای ابن جوزی (م ۵۹۷ هق)

ذهبی درباره بازتاب مرگ او می نویسد:

وتوفی لیله الجمعه بین العشاءین الثالث عشر من رمضان…، وغلقت الأسواق، وجاء الخلق،… وکان فی تموز، وأفطر خلق، ورموا نفوسهم فی الماء… وباتوا عند قبره طول شهر رمضان یختمون الختمات، بالشمع والقنادیل

سبط بن جوزی در شب جمعه سیزدهم ماه رمضان فوت کرد… با درگذشت او، بازارها تعطیل گردید و جمعیت زیادی در مراسم او حضور یافتند، فراوانی مردم و فزونی گرما سبب شد که بسیاری از سوگواران روزه خویش را خوردند! بعضی خود را به دجله انداختند.. از کفن اندکی ماند… مردم تا پایان ماه رمضان در کنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قندیل آوردند و قرآن را ختم کردند. مراسم عزادرای را روز شنبه برپا کردیم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعیت بسیاری شرکت جستند و درباره او مرثیه ها گفته شد… (سیر أعلام النبلاء، ج ۲۱، ص ۳۷۹.)

۱- گریه آسمان در وفات عمر بن عبد العزیز!!!

عن خالد الربعی قال: مکتوب فی التوراه إن السماء والأرض لتبکی علی عمر بن عبد العزیز أربعین صباحا!!!

خالد ربعی می گوید: در تورات آمده است که آسمان و زمین در مرگ عمر بن عبد العزیز چهل شبانه روز خواهد گریست!!! (الروض الفائق، ص ۲۵۵ ـ الغدیر، ج ۱۱، ص ۱۲۰)

۱- گریه آسمان در وفات ابن عساکر متوفای۵۷۱ هـ!!!

قال ولده: وکان الغیث قد احتبس فی هذه السنه؛ فدرّ وسحّ عند ارتفاع نعشه؛ فکأن السماء بکت علیه بدمع وابله واطشه.

فرزندش می گوید: باران در این سال محبوس شد؛ تا این که بعد از وفات ابن عساکر و برداشتن نعش و جنازه او آسمان به شکلی باریدن گرفت که گویی اشک چشمان آسمان بود که به شدت و وفور باریدن گرفت. (معجم الأدباء، ج ۴، ص۴۱، مطرت بناحیه بلخ دما عبیطا سنه ۲۴۶، ص ۱۷.)

برخورد دوگانه علماء اهل سنّت

امّا با این تفاصیل چه می شود که مورخان بزرگ اهل سنّت، وقتی عزاداری و ماتم سرایی شیفتگان امام حسین علیه السّلام را ذکر می کنند این امر موجّه را بر نتافته و موضع گیری تند و خشن خویش، را نمی توانند مخفی نمایند؟!!

ذهبی وقتی قضیه عزاداری مردم بغداد برای امام حسین علیه السلام را نقل می کند، می نویسد:

سنه اثنتین وخمسین وثلاثمئه: فیها یوم عاشوراء، ألزم معز الدوله، أهل بغداد بالنَّوح والمآتم، علی الحسین بن علی رضی الله عنه، وأمر بغلق الأسواق، وعلّقت علیها المسوح، ومنع الطباخین من عمل الأطعمه، وخرجت نساء الرافضه، منشّرات الشعور، مضخّمات الوجوه، یلطمن، ویفتنّ الناس، وهذا أول ما نیح علیه،

حوادث سال ۳۵۲ هـ : در روز عاشورای این سال معز الدوله، أهل بغداد را به نوحه و مآتم بر حسین بن علی، ملزم نمود، و أمر کرد تا بازار ها را ببندند، علامت های عزا را بیاویزند و طباخان را از طبخ غذا منع نمودند. و زنان شیعه با موهای پریشان و… از خانه خارج شدند و مردم را به فتنه انداختند. و این اولین موردی بود که نوحه سرایی می شد.

اللهم ثبت علینا عقولنا.

خدایا به ما عقل های پابر جا عنایت کن!. (العبر فی خبر من غبر، ذهبی، ج ۱، ص ۱۴۶، عدد الأجزاء: ۴، مصدر الکتاب: موقع الوراق)

http://www.alwarraq.com

و یا ذهبی در جای دیگر در مورد عزاداری روز عاشوراء می نویسد:

أقامت الرافضه الشعار الجاهلی یوم عاشوراء…

رافضی ها (شیعیان) شعار جاهلیت را در روز عاشوراء بر افراشتند… (تاریخ الإسلام، ذهبی، ج ۲۶، ص ۴۳)

تمادت الرافضه فی هذه الأعصر فی غیهم بعمل عاشوراء باللطم والعویل

رافضی ها (شیعیان) در این دوران در ضلالت و گمراهی خود با عمل کردن به اعمالی چون لطمه و گریه و ناله امتداد یافت. (العبر، ذهبی، ج ۳، ص ۴۴)

ذهبی در بیان حوادث سال ۳۸۸ هـ این گونه می گوید:

وجعلت بإزاء یوم عاشوراء یوماً بعده بثمانیه أیام نسبته إلی مقتل مصعب بن الزبیر، وزارت قبره بمسکن کما یزار قبر الحسین علیه السلام…

در مقابل روز عاشوراء هشت روز بعد از این روز را به عنوان روز قتل مصعب بن زبیر قرار دادند و در این روز همان گونه که قبر [امام] حسین [علیه السلام ] زیارت می شود قبر مصعب بن زبیر را در منطقه «مَسکِن» زیارت می نمایند… (تاریخ الاسلام، ذهبی، ج ۲۷، ص ۲۵.)

هم چنین ابن کثیر تعبیری این چنین دارد:

عملت الرافضه بدعتهم الشنعاء…

رافضی ها (شیعیان) بدعت زشت و شنیع خود (عزاداری در عاشوراء) را عملی ساختند… (البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۳۰۲.)

اتابکی از علمای قرن نهم اهل سنت از اقامه عزاء توسط زنان و مردان بغداد این گونه یاد می کند:

السنه الثالثه من ولایه علی بن الإخشیذ علی مصر وهی سنه اثنتین وخمسین وثلثمائه فیها فی یوم عاشوراء ألزم معز الدوله الناس بغلق الأسواق ومنع الطباخین من الطبخ ونصبوا القباب فی الأسواق و… المأتم علی الحسین بن علی رضی الله عنه… وکل منهم رافضی خبیث

سال سوم از زمام داری علی بن اخشید بر مصر یعنی سال ۳۵۲ هـ ؛ در این سال معز الدوله مردم را الزام نمود تا بازار را ببندند و نان پخت نگردد و قبه های عزا در سراسر بازار برافراشته و مجالس عزای حسین بن علی برگزار شود… و تمام این ها رافضی و خبیث هستند. (النجوم الزاهره (جمال الدین اتابکی)، ج ۲، ص ۳۳۴.)

حال اینان که در باره مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام تعبیراتی این گونه تند و متعصبانه دارند، در بیان صحنه های سوگواری و عزاداری مردم برای عالمان سنی مذهب که در بالا گذشت و تند و افراطی ترین تعبیرات و مبالغات حتی گریه آسمان به خاطر عزای آنان را بدون هیچ تحلیل و یا نقدی ذکر کردند و به راحتی از کنار آن گذشتند.

چکیده پژوهش

از مجموع نمونه های ذکر شده در بخش های پیشین، مشروعیّت عزاداری و گریه بر میّت مسلمان استفاده می شود، چرا که تمامی موارد مستند به صحنه هایی ملموس از سیره عملی پیامبران مخصوصاً خاتم آنان نبی معظّم اسلام است، و کج اندیشی ها و سطحی نگری های گروهی اندک را که به بهانه خرافه زدایی از دین، بی مهابا بر هر عقیده و فکر مخالفی می تازند را رد می کند.

از مباحث فوق نکات مهمّ و قابل توجّهی استفاده شد:

۱ ـ گریه در مصیبت ها و مرگ آشنایان پسندیده و ممدوح است.

۲ ـ سیره عملی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در مرگ فرزندش امام حسین علیه السلام، سخن کسانی که عزاداری را بدعت می دانند به چالش کشیده و مهر بطلان بر آن می زند.

۳ ـ لطافت روح انسانی و تأثّر طبیعی در برابر مصائب، امری فطری و جزئی از حقیقت انسان و رحمتی از سوی خداست.

و در آخر این که عزاداری برای امام حسین علیه السلام نه تنها، آن گونه که ابن تیمیه و پیروان او می گویند بدعت نمی باشد، بلکه از آن جا که نزد شیعه، عدل و هم سنگ قرآن کریم و مفسران آن، عترت پیامبر اکرم می باشند؛ و همینان هستند که سنت نبوی را برای ما تبیین و تفسیر می نمایند، و قول اینان است که به نص رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیث صحیح و متواتر که فرمود: «أخبرنی اللطیف الخبیر أنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» برای ما حجیت شرعی دارد. پس در این صورت هر آن چه با سند صحیح از ناحیه آنان به دست ما رسید، همان حجت شرعی بین ما و خداوند خواهد بود، و به حجیت قرآن کریم و سنت صحیح نبوی اضافه خواهد گردید. حال بزرگ داشت ما نسبت به مراسم عزاداری سید و سالار شهدای کربلاء حضرت ابا عبدالله الحسین نیز، این گونه است؛ چرا که أحادیث صحیح السند و متواتر از ناحیه أئمه معصومین علیهم السلام وارد شده است، که مثل آن در إقامه مجالس عزاء و بکاء برای هیچ کس غیر از این بزرگوار وارد نشده است.

پس حکم شرعی نزد ما این است که: برگزاری مراسم عزاداری برای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام که در آن ذکر مناقب و فضائل نبی اکرم صلی الله علیه وآله و أهل بیت معصومین علیهم السلام و احکام دین و شریعت گفته می شود، و در پایان نیز مصائب آن بزرگوار خوانده می شود و بر آن گریه می کنند، عمل مستحب مؤکدی است، که از أفضل القربات إلی الله تعالی محسوب می گردد.
ولی عصر (عج)
استبصار www.estebsar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube