سلام. چند سال پیش، وقتی سنم کم بود، اهل سنت بودم و به کلاسهای دینی اهل سنت میرفتم. معلم ما یک ملا بود که همیشه به ما میگفت زیارت نروید و فقط از خدا کمک بخواهید. او میگفت از ائمه کمک نخواهید و حاجت خود را فقط از خدا بخواهید.
از پرسشی ساده تا ایمانی راسخ
در همان زمان، کدخدای محلمان یک حاج آقا شیعه را به خانهاش دعوت کرد و در اتاقی از خانه پرده کشید و برای عزاداری ماه محرم مراسم سینهزنی برپا کرد. ما هم به همراه دیگر اهالی روستا به این مراسم رفتیم. روضههای حاج آقا خیلی روی ما تأثیر گذاشت و کمکم علاقهمان به اهل بیت بیشتر شد.
کشف حقیقت
به همین دلیل، دیگر به کلاسهای ملا نرفتیم و به جای آن، در مراسم سینهزنی شرکت میکردیم. کلاسهای آموزشی شیعه هم برگزار میشد و ما در آنها شرکت میکردیم. کمکم، شیعه شدیم.
حرم امن؛ پناهگاه دل شکسته
چون در روستای ما مسجد شیعه وجود نداشت، مجبور بودیم برای برگزاری مراسم عزاداری، از مسجد اهل سنت استفاده کنیم. اما بعد از مدتی، ملاها به ما اجازه ندادند که در مسجدشان مراسم برگزار کنیم. بنابراین، مجبور شدیم در خانههایمان به صورت گروهی به عزاداری بپردازیم و کلاسهای قرآن را هم به همین ترتیب برگزار کنیم.