Vellore-Adams-WithBelievers-338

به گزارش سایت استبصار (پایگاه جامع شیعه شدگان)، من ولوری آدامز از کشور سریلانکا هستم که تلفظ درستش شریلانکا است.  ما یک جزیره هستیم که حدود هشت ساعت با اندونزی فاصله داریم .

جمعیت و شغل غالب سریلانکایی ها چه هست ؟

جمعیتی حدود ۲۴ میلیون نفر و شغل مردم آنجا گوناگون است . کشاورزی ,کار دستی و صنعت .

خانم ها چه می کنند ؟

در شهر یک عده سر کار می روند اما در روستا با چوب و پوست نارگیل صنایع دستی درست می کنند

خانم آدامز خانواده های سریلانکایی پر جمعیت هستند ؟

مثل ایران است قدیم شش و هفت تا فرزند اما الان یکی و دو تا . ما خودمان هفت نفر بودیم . چهار برادر و سه خواهر که یکی از آنها را از دست دادیم .

آنها کجا زندگی می کنند ؟

هیچ کدام سریلانکا زندگی نمی کنند .همه به کشور های دیگر رفته اند .  من نیز به ایران آمدم . جوانان وقتی بزرگ می شوند دوست دارند بهتر زندگی کنند , به همین خاطر مهاجرت کردند .

البته ما دائما در تماس هستیم و سالی یک بار در خانه پدری دور هم جمع می شویم . پدرم حدود نود سال و مادرم حدود هشتاد سال دارند . معمولا در تاریخ تولد آنها و یا سالگرد ازدواجشان در آنجا جمع می شویم .

آنها یازده نوه دارند که من بیشترین آنها را دارم یعنی چهار تا .

خانم ولوری تفریح شما در سریلانکا چه بود ؟

ما در زمان مدرسه مسیحی بودیم مدیر ما یک خواهر روحانی بود به همین خاطر  مذهبی بار آمدیم و در برنامه های مدرسه شرکت می کردیم , مثل تئاتر و کمک به فقیر ها .

رابطه با خانوادتان چگونه بود؟

خوب بود چون ما در کشورمان با مسلمانان خیلی رابطه داشتیم . من از بچگی به مادرم می گفتم اومّا ! همه می گفتند مگر این بچه مسلمان هست ؟ این ادامه داشت تا ۱۳ سالگی آنجا متوجه شدم که بقیه مادرشان را چیز دیگری صدا می کنند .

خانم ولوری آدامز دین شما چی بود ؟

من کاتولیک بودم . البته مردم سریلانکا بودایی اند , هندو , مسیحی و مسلمانان در رتبه های بعدی هستند.

سریلانکا را به چه چیز می شناسند ؟

با چای سیلان و توریستی بودنش . مردم آنها نیز مثل ایران خیلی مهمان نوازند .

کجای سریلانکا خیلی خاطره دارید؟

جای بخصوصی ندارم  اما بیشتر با خانواده بودیم . ما زیاد دریا نمی رویم .

تفریح ما در مسیحیت کمک به فقرا بود

خانم ولوری آدامز قصه مسلمان شدن شما چیست ؟

ازدواج باعث شد که من مسلمان شوم . درست است که ما در آنجا با مسلمانان زندگی می کردیم  و از رمضان و روزه و حجاب آنان باخبر بودیم اما از نماز چیزی نمی دانستم البته اذان را شنیده بودم . زمانی که به اینجا آمدم …. بگذارید از اینجا شروع کنم . اولین باری که همسرم را دیدم , احساس کردم می توانم به او تکیه دهم .قبل از اینکه به ایران بیایم هیچ برنامه ای نداشتم فقط می خواستم از کشورم خارج شوم .از ایران هیچ اطلاعی نداشتم . قبلش می خواستم بروم کانادا تا اینکه چندتا دوست از ایران برگشتند و برای ما تعریف کردند که ایران مردم مهربانی دارد . با خودم گفتم شاید برای من آمدن به اینجا راحت تر باشد بنابراین با یک ویزای سه ماهه توریستی به ایران آمدم ولی در اینجا شروع کردم به کار کردن . قبل از انقلاب بود  , کاری پیدا کرده بودم حدود یک ماه گذشته بود که به کلیسای آن منطقه رفتم , کلیسای حضرت مریم (س) بود . خیلی خوشحال شده بودم که یک کلیسا در ایران پیدا کردم . از حضرت مریم (ع) صادقانه خواستم که باید در اینجا چه کار کنم برگردم یا بمانم ؟ یک راهی به من نشان بده . همان ایام بود که همسرم را پیدا کردم و ماندگار شدم .

بلافاصله که از کلیسا آمدید , همسرتان را پیدا کردید ؟

بله حضرت مریم (س)  همیشه به من کمک می کردند . بعد از مسلمان شدنم نیز همسر گفت می خواهی اسمت را مریم بگذاریم؟ من خیلی خوشحال شدم و قبول کردم .

خانم مریم آدامز بعد چه اتفاقی افتاد ؟

ایشان خانواده خودش را به من معرفی کرد . مادر و زن دایی ایشان با چادر بودند اما من بی حجاب بودم , آنها هیچی به من نگفتند . برای مسلمان شدن باید می رفتم قم . یک چادر به من دادند ولی دائم از سرم می افتاد . در قم چند کتاب هدیه گرفتم که یکی از آنها آموزش نماز به زبان انگلیسی بود .

به همین راحتی مسلمان شدید ؟

چون یک مرد مسلمان خوب بود که نه مشروب می خورد و نه سیگار می کشید . من هیچ وقت نمی خواستم چنین شوهری داشته باشم بنابراین قبول کردم و مسلمان شدم .

خانم آدامز برخورد خانواده با شما چه بود ؟

پدرم گفت اگر تو دوست داری , باشد اما مادرم گفت باید مثل آنها بشوی . در آن زمان خواهرم نیز یک خواستگار مسلمان داشت که اهل سریلانکا بود اما آنها می گفتند این خوب نیست چون مسلمانان چهارتا زن می گیرند . من گفتم نه اگر مرد خوبی هست ازدواج کن . او نیز ازدواج کرد و مسلمان شد .

جنگ شروع شده بود  و همه جا بمباران می شد من یک بچه کوچک چهار ماهه داشتم . با خودم گفتم من چه هستم ؟ نه مسیحی  که هرهفته بروم کلیسا و نه مسلمان ! اگر بمیرم باید چه کنم ؟ یادم از کتاب نماز آمد , ملحفه تخت را برداشتم و شروع کردم از روی کتاب نماز خواندن .

یعنی شما بلافاصله نماز خوان نشدید ؟

 دو سال بعد از مسلمان شدنم طول کشید که به خودم بیایم و علت آن جنگ بود .

 مریم خانم شوهرتان در این دوسال تلاشی نکردند ؟

دایی شوهرم می گفت بگذار فارسی یاد بگیرد , نماز نیز یاد خواهد گرفت .

وقتی ازدواج کردم تصمیم گرفتم با هر سختی ادامه دهم که همینگونه هم شد .

خانم ولوری آدامز از شخصیت های اسلامی چه کسی توجه شما را بیشتر جذب کرده ؟

در زمان مسیحیتم از حضرت آدم (ع) تا حضرت عیسی (ع)  را در مدرسه مطالعه کردم . بعد از اسلام تا پیامبر (ص)  نیز آمدم تا کامل شوم . شخصیت پیامبر (ص) خیلی مهربان است و برای ایشان همه چیز یکسان و مساوی است . سیاه و سفید مخصوصا در مکّه . اما در مسیحیت اینگونه نیست . آنهایی که پولدارند جلو می نشینند حتی اسمشان روی صندلی نوشته شده است و فقیران گاهی روی زمین می نشینند . رفتار پیامبر (ص) با همسرانش نیز خیلی برای من الگو بود . رفتار ایشان با حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) نیز زیبا بود .

خانم آدامز اگر مسئله ای برای شما پیش آید , چه کسی را صدا می زنید ؟

یا علی (ع) و یا حسین (ع) . تازه گی کربلا بودم , احساس عجیبی داشتم و برایم خیلی جالب بود

خانم ولوری آدامز چه زمانی به ایران آمدید ؟

من کمی قبل از انقلاب ,  به ایران آمدم . حدود ۳۷ سال پیش .

ذهنیت شما از ایران چه بود ؟

فقط در مدرسه راجع به ایران خوانده بودم .فرش و آثار دستی پرشیا .

بعد از دیدن , فکری که راجع به ایران داشتم  خیلی فرق کرد .

شما از جنگ هم یادتان هست؟

بله  همسرم من ایرانی است . خواهرم و مادرم بارها گفتند بیا اینجا اما من سه تا فرزند داشتم و گفتم نه , نمی توانم بیایم .

من اولین بار برف را در ایران دیدم . یادم هست زمانی که برف دیدم خیلی ذوق زده شدم و جیغ کشیدم .ما فقط یک فصل داریم و چهار فصل را در ایران  تجربه کردم و سرما برایم خیلی سخت بود .

خانم ولوری کجا های ایران رفتید ؟

مشهد , شمال و قم

اولین زیارت امام رضا (ع) خاطرتان هست ؟

 بله خیلی وقت پیش بود حدود سی سال ! قبلا مسجد دیده بودم اما آنجا چیز دیگری بود , خیلی فرق می کرد و جذابیّت زیادی داشت .

جوان  دنبال حقیقت است تا آرام بگیرد .

خانم ولوری آدامز از زندگی در ایران راضی هستید ؟

بله . خیلی . دوستان زیادی دارم . من فرهنگ سریلانکا را اصلاً در خانواده ام نیاوردم مثلاً غذا هایمان همه ایرانی است البته گاهی غذا را تند می کنم . بچه ها ماکارونی من را به خاطر سُس تندش خیلی دوست دارند .

بعد از ۳۷ سال یک خانم ایرانی شدید یا هنوز سریلانکایی هستید ؟

هر کسی رگ و ریشه اش باقی است اما خیلی سعی کردم همه چیز را از ایرانی ها یاد بگیرم از غذا گرفته تا فرهنگ . قرمه سبزی , فسنجون و قیمه بلدم .

خانم آدامز دوست ایرانی دارید ؟

بلی زیاد , ایرانی ها خیلی با محبت اند . اگر بخواهم بگویم چرا اینجا مانده ام , فقط به خاطر محبت مردم بود .

فرزندانتان ازدواج کردند ؟

بله . سه تا . دو تا پسر و یک دوختر ازدواج کردند اما پسر آخرم دانشگاه می رود . دو تا نیز نوده دارم . امیر علی و عرشیا . خیلی دوست داشتنی هستند از پسرم بیشتر دوستشان دارم .

خانم ولوری آدامز برای مسلمان شدن , دلهره و تشویشی نداشتید  ؟

نه ! هیچ چیزی نداشتم . آن وقت هنوز انقلاب نشده بود و بعضی از زنها مثل من بودند . یک بار به کشورم رفتم و برگشتم و هنوز بی حجاب بودم . البته بیرون از خانه نمی آمدم چون بچه دار شده بودم تا اینکه جنگ شروع شد . از کوچه ما هشت نفر شهید شدند خانم های محل خیلی با من مهربان بودند و همین باعث ماندگاری من در ایران شدند .

این حجاب برای شما که از یک مذهب و کشور دیگری آمده , سخت نبود ؟

من اول از روسری شروع کردم .این سخن همیشه در گوشم بود که آنچه زن مسلمان را متمایز می کند حجاب است . من با مانتو بیرون می رفتم اما شوهرم خیلی دوست داشت که من چادر بپوشم . حتی یک روز یک چادری را نشان داد و گفت ببین چقدر زیبا است ؟ من گفتم چادر ؟! اصلا فکرش را نمی کنم . تا اینکه فرزند دوم من به دنیا آمد . و من گفتم بهتر است که با چادر بیرون برم .آنها یک چادر برایم دوختند و من پوشیدم و احساس راحتی کردم .

خانم آدامز برای من غیر قابل باور است که در اولین تجربه ,  احساس راحتی بکنید ؟ این یک محدودیت است .

برای یک تازه مسلمان سخت بود و سخت است . اما چادر یک حجاب سنتی ایران است , وقتی من خارج از کشور می روم همه گونه تیپی هست ولی اگر یک نفر شما را از دور ببیند متوجه می شود که مسلمان هستید و برای سلام و احوال پرسی نزدیک می آید . مسلمان یعنی حجاب و من این را خوب فهمیدم . حجاب به من شخصیت و سر بلندی داد .

با مومنان

استبصار www.estebsar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube