به گزارش بنیاد بین المللی استبصار، خاطراتی خواندنی از مرضیه هاشمی و تازه مسلمانان درباره امام علی تقدیم می‌گردد

یاد علی “علیه‌السلام”
نام علی “علیه‌السلام”
ناد علی “علیه‌السلام “
آری؛ علی امام من است و منم غلام علی “علیه اسلام” .

مرا این افتخار بس که تو را یافتم ای سردار اسلام؛ و مرا این عزت بس که دلداده ی کسی شدم از جنس لحظه های با خدا بودن.
بر تار و پود زمان بنویسید که ما شیعه ی علی “علیه السلام ” شدیم تا عشق بیابیم، بنویسید ما محب علی ” علیه السلام ” شدیم تا به خدا برسیم.
مگر غیر این است که هر که از انصاف بهره ای دارد، شیعه ی علی “علیه السلام” است؛ چه خوب است در حرمش باشی و حریم دل را به دست او دهی، و چه با عظمت است حب علی ” علیه السلام ” و به راستی مولا را یافتم و جهان نزد من است.
آری؛ عشقم اگر علی است سر دارَم آرزوست
من سر گذشتِ میثم تَمارم آرزوست

 

 

چه کسی توان آن را دارد که درباره امام علی (ع) آن طور حرف بزند که شایسته این موضوع است.
استبصار :وقتی پیامبر اسلام (ص) در وصف او فرمودند:«حق با علی و علی با حق است» یا آن هنگام که علی(ع) از رسول خدا خواستند در حقشان دعا کنند، پیامبر (ص) در جمله‌ای رازآلود و تأمل برانگیز گفتند:«ای خدا! علی را به حق علی ببخش» حال چه کسی جرأت دارد که بگوید می‌تواند حق پسر ابوطالب را ادا کند و درباره او آن طور که خودش بوده و زندگی کرده، حرف بزند. زندگانی امام علی (ع) و شخصیت او و کلامش آنقدر بی‌نظیر و یگانه و پر از رازهای ناگفته است که هر انسانی را دچار شگفتی و هیجان و حسرت می‌کند. این (شگفتی و اعجاب آور بودن بخصوص برای کسانی که تازه با شخصیت او آشنا می‌شوند، بیشتر به چشم می‌خورد. آن حضرت صاحب کتاب جاودانه ای به نام نهج البلاغه است که این کتاب بیشتر ما را با عمق اندیشه‌ها و باورهای این مرد بزرگ و یگانه تاریخ آشنا می‌کند. این ها سخنان اشخاصی است که با مذهب اسلام و تشیع آشنا شده اند :

مرضیه هاشمی : با خواندن نهج البلاغه گویا مردی از فراسوی تاریخ با من حرف می‌زند

میلانی فرانکلین (مشهور به مرضیه هاشمی) گوینده و مستندساز آمریکایی شبکه انگلیسی زبان پرس تی وی است. او در ایالت لویزیانای آمریکا در یک خانواده کاتولیک متولد شد و در رشته رادیو و تلویزیون در دانشگاه ایالت کلرادو تحصیل کرد. در همان سالهای تحصیلش، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و قلب او را تکان داد. پس از آشنایی با انقلاب اسلامی و بحث و گفت وگو با دانشجویان مسلمان ایرانی مقیم آمریکا، مسلمان شد. فرانکلین بعدها با یک دانشجوی مسلمان ایرانی ازدواج کرد او گوینده خبر شبکه پرس تی وی است. وقتی از میلانی فرانکلین خواستم از احساسش نسبت به امیرالمومنین بگوید و اینکه وقتی اولین بار سراغ نهج البلاغه رفته و صفحاتش را ورق زده، چه حسی داشته، هیجان زده شد و با همان فارسی دست و پا شکسته که کلمات انگلیسی زیادی هم در آن به کار می‌رفت، گفت: امام علی (ع) برای من مثل رویا می‌ماند، انگار مردی است که از دل افسانه‌های دور آمده باشد اما آنقدر کلامش توأم با حقیقت و زیبایی است که وقتی نهج البلاغه‌اش را می‌خوانم، فکر می‌کنم مردی از فراسوی تاریخ با من حرف می‌زند.

مرضیه هاشمی مستبصر امریکایی و مجری شبکه پرس تی وی
مرضیه هاشمی مستبصر امریکایی و مجری شبکه پرس تی وی

مرضیه هاشمی می گوید:

من وقتی مسلمان شدم، از زندگی امیرالمؤمنین(ع) زیاد می‌شنیدم، از نگاه یک انسان، ایشان را خیلی دوست داشتم اما وقتی که زندگی ایشان را خواندم، احساس می‌کردم اندیشه حضرت امام خمینی(ره) به امیرالمومنین(ع) نزدیک است. وقتی می‌خواندم که امام علی(ع) مظلوم بود، صبور بود، می‌دیدم که امام خمینی(ره) هم این طور است، سختی‌هایی کشیده و صبر کرده تا انقلاب ایران پیروز شود . شجاعتهای حضرت علی(ع) هم خیلی در خاطرم مانده، ولی صبوری‌های ایشان برایم معنای دیگری داشت. این صبر در ذهنم از هر چیز دیگری پررنگ تر بود. اینکه مردی به بزرگی او برای جامعه اسلامی صبر کند؛ چون اسلام برایشان مهمتر بود. برای من به عنوان یک تازه مسلمان جذاب و مهم بود. در واقع من بزرگی ایشان را آن جا حس کردم. صبر و بصیرت امیرالمؤمنین(ع) قلبم را تکان می‌داد و من ساعتها می‌نشستم و به ایشان و به راهی که رفته بودند، فکر می‌کردم.

اما درباره نهج البلاغه خوب است بگویم، وقتی تازه مسلمان شده بودم، بچه های دور و برم می‌گفتند اول درباره اسلام به طور عمیق مطالعه کن، بعد سراغ نهج البلاغه برو. می‌گفتند در نهج البلاغه تعابیری وجود دارد که اگر اطلاعات عمیق نداشته باشی، مفهومش را درست درک نمی کنی. مثل حرفهایی که درباره زنان گفته می‌شود. به همین دلیل زمان برد تا من سراغ نهج البلاغه بروم، آن هم ترجمه نهج البلاغه. اما وقتی جملات نهج البلاغه را خواندم، وای که چقدر تازه بود!

مطالبش تازه بود ، وقتی متن های این کتاب را می‌خواندم، می‌گفتم این جمله ها را چه زمانی امیرالمؤمنین(ع) گفته اند. گمان می‌کردم همین حالا این جملات بیان شده است. نهج البلاغه برای زمانهای جاودانه و ابدی نوشته شده، انگار زمان بر این کتاب نمی گذرد. این پرسش برای من همیشه هست که چرا نهج البلاغه این قدر تازه و خواندنی است و چرا هر وقت آن را می‌خوانیم، برایمان آنلاین و به روز است. شاید برخی از جمله های نهج البلاغه را من ۱۰۰ بار خوانده باشم، ولی هر بار دریافت تازه‌ای از آن داشته‌ام، در حالی که در مسیحیت داستانهایی وجود دارد که زمان بر آن ها گذشته و قدیمی شده است. تفاوت اسلام و مسیحیت در همین تازگی اسلام است.

ماجرای شیعه شدن بانوی کانادایی

خانم لین سرنا گوییب، اهل کشور کاناداست، ساکن شهر اوتادا. قبلاً کاتولیک مذهب بوده و بعد مسلمان شده و بعد هم شیعه.

خانم گوییب قصه اسلام آوردنش را این طور برای ما شرح داد: من همیشه از خداوند علم و دانش می‌خواستم و این خواسته را در دعاهایم مدام تکرار می‌کردم تا اینکه روزی شخصی کتابی به من داد، آن کتاب قرآن بود. آن موقع هیچ شناختی از قرآن نداشتم، اما در آن جمله‌ای دیدم که آغازگر تحولی عظیم برایم بود، آن جمله این بود: «این کتابی است که در آن علم و دانش است برای خردمندان».

وقتی قرآن را کامل خواندم و با اندیشه و تفکری که درباره آیاتش کردم، آن را راهنمای درستی برای زندگی کردن یافتم و تصمیم گرفتم که پیرو قرآن باشم و در نتیجه اسلام آوردم.

من حالا شیعه ام، اما در آغاز نبودم آن هم به دلیل اینکه همسرم فردی مراکشی و غیر شیعه بود، ولی بعد به واسطه شغلی که داشتم، با مذهب شیعه آشنا شدم و در نهایت پس از خواندن چند کتاب و تفکر درباره آنها، به انتخاب خودم شیعه شدم. البته شیعه شدنم هم برای خودش داستانی دارد.

گوییب داستان شیعه شدنش را این طور برایمان تعریف کرد: پس از اسلام آوردنم در مدرسه‌ای اسلامی در کانادا معلم بودم و کار اصلی‌ام هم تعریف کردن داستانهای مختلف از زندگی پیامبران و انسانهای بزرگ دینی بود. درباره زندگی پیامبر اسلام(ص) هم داستانهای آموزنده فراوانی در کتابهای متعدد دیده بودم و همانها را برای بچه‌ها تعریف می‌کردم. البته درباره حضرت علی (ع) داستانها کمتر و منابع محدودتری وجود داشت و من مجبور بودم برای پیداکردن منابع موثق همه جا را بگردم.

آن موقع شیخی یمنی بود که کتابها و منابع اسلامی را به من معرفی می‌کرد و من با کمک او داستانهای اسلامی را برای بچه‌های مدرسه تهیه می‌کردم. بعد از مدتی آن مرد بزرگ از دنیا رفت و کار من خیلی سخت شد؛ دیگر به هیچ منبع موثقی برای دریافت کتابهای اسلامی دسترسی نداشتم و بچه‌های مدرسه هر روز از من سراغ داستانهای تازه را می‌گرفتند. تصمیم گرفتم خودم به دنبال کتاب همه جا را بگردم.

روزی به کتاب فروشی محلی کوچکی در اوتاوا رفتم و از صاحب آن، سراغ کتابهای اسلامی را گرفتم. او به من گفت، بیشتر منابعی که دارد، منابع شیعی است. آن موقع من هیچ آشنایی با شیعه نداشتم و برای اولین بار بود که نام شیعه را می‌شنیدم. مشتاقانه یکی از همان کتابها را گرفتم و به خانه آمدم.

خوب یادم می‌آید که کتاب را به پسر پنج ساله‌ام دادم تا بخواند؛ خودم هم آن کتاب را خواندم و باید بگویم خواندن همان کتاب مقدمه‌ای شد برای شیعه شدنم. آن کتاب درباره حوادث کربلا بود و خواندن آن کتاب مقدمه‌ای شد برای علاقه‌مندی من به فرزندان پیامبر اسلام(ص) و مذهب شیعه و پیگیری بیشتر برای آشنایی با این مذهب. پس از خواندن آن کتاب دوباره به همان کتاب فروشی رفتم و سراغ منابع بیشتری از شیعه را گرفتم و در نهایت با خواندن کتابی با نام «آن گاه که هدایت شدم» از دکتر تیجانی که داستان زندگی خودش را نوشته بود و چگونه مسلمان شدن و شیعه شدنش را توضیح داده بود، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم و تصمیم گرفتم شیعه شوم.

حالا یک پسر به نام مهدی دارم. من او را عاشقانه از خدا خواستم. وقتی هم متولد شد نامش را «محمد مهدی» گذاشتم. مهدی نام منجی شیعیان است و انگار شیعه بودن در تقدیر پسرم نوشته شده بود؛ البته شیعه شدنش هرگز تحمیلی نبود. من این انتخاب را برعهده خودش گذاشتم. روزی او از من پرسید: مذهب من چیست؟ از او پرسیدم: دوست داری روز قیامت در صف یاران علی(ع) باشی؟ او پس از کمی فکر کردن گفت: بله. مهدی خودش شیعه بودن را برگزید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube