گفتاری در باب تقیه
اگر چه این روزها به برکت نظام جمهوری اسلامی دیگر خیلی با مسالهی «تقیه» برخوردی نداریم اما وقتی مستبصر یا تازه مسلمان باشی دیگر دغدغه هر روزت تقیه است.
هر روز با خود فکر میکنی چگونه و کجا نماز بخوانی که پدرت نفهمد؟! گوشت حلال کجا پیدا کنی و یا اصلا حجابت را چگونه رعایت کنی؟!
همه و همه بخشی از دغدغههای یک مستبصر است. حال میخواهیم در سالگرد یادبود سلمان فارسی، مقداد و عماریاسر به سراغ این دغدغهها برویم و ببینیم این رهیافتگان ابتدایی چگونه با این مساله دست و پنجه نرم کردهاند؟!
آن زمان که هنوز اسلام آن قدرت و شوکت را نیافته بود، عمار، پدرش یاسر و مادرش سمیه تحت شکنجهی شدید مشرکان قرار گرفتند. مشرکان گفتند تا زمانی که به محمد (ص) توهین نکنید دست از سر شما بر نمیداریم. سمیه و یاسر که پیر و ناتوان بودند زیر شکنجه جان دادند اما عمار که جوان بود زنده ماند و دست آخر مجبور به ناسزاگویی شد.
این خبر در میان مسلمانان پیچید، بعضى عمار را محکوم کردند و گفتند: عمار از اسلام بیرون رفته و کافر شده است.
اما پیامبر مهربانیها فرمود: چنین نیست من عمار را به خوبى مىشناسم. تمام وجود عمار مملو از ایمان است. اصلا ایمان با گوشت و خون او آمیخته است. چیزى نگذشت که عمار گریهکنان به خدمت رسول خدا آمد.
پیامبر فرمود: مگر چه شده عمار؟
عرض کرد اى رسول خدا! بسیار خراب کردم! دست از سرم بر نداشتند تا نسبت به شما جسارت کردم و از بتهاى آنها به نیکى یاد کردم!
حضرت با دست مبارکشان اشک از چشمان عمار پاک کردند و فرمودند: اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مىخواهند بگو و جان خود را از خطر رهایى بخش! در این زمان بود که آیه نازل شد و بر این کار عمار صحّه نهاد.
و این شد که تقیه در میان مسلمین تبدیل به فرهنگی جاری شد.
برویم سراغ میثم تمار، یار با وفای امیرمومنان، که روزی حضرت او را خواست و فرمود:
_ میثم! اگر روزی عبیداللَّه بن زیاد از تو بخواهد که از من برائت بجویى چه میکنی؟!
_ به خدا قسم از شما برائت نخواهم جست!
_ در این هنگام تو را مىکشد و تو را به دار مىآویزد.
_ آقا! صبر مىکنم این در راه خدا چیزى نیست.
_ میثم! در آن هنگام با من هستى و در کنار من هستى.
راه حل چیست؟! تقیه کردن یا حق را گفتن به هر قیمتی؟! کدام مسیر مورد رضایت اهل بیت (ع) است؟!
تقیّه گاهى براى حفظ معصوم و براى حفظ مؤمنین و براى حفظ امر ولایت مطرح مىشود و گاهى براى حفظ نفس.
در رابطه با حفظ نفس شخص باید شرایط را در نظر بگیرد که رفتن او و یا ماندنش کدام مؤثرتر است؟!
باید عاملها را در نظر بگیرد که خستگى از زندگى و بىظرفیتى در برابر شداید است یا عشق به ولایت و تکلیف ؟!
اما آنجا که تو با فریادت ولىّ را به رنج مىاندازى و مؤمنین دیگر را لو مىدهى و اسرار را فاش مىکنى، با آنجا که تو با صراحت روشن فریادت حق را مطرح مىکنى و همچون پرچمى بر صلیب، ولایت را نشان مىدهى و ضحاکها و حجاجها و ابن زیادها را در روحیهها مىشکنى، یکسان نیست.
در این مرحله است که تو باید نه تنها خودت که دیگران را هم در نظر بگیرى. اگر فسادى دیگر در کار نباشد و اسرارى فاش نشود و نهضت تهدید نگردد، تو آزادى که چگونه انتخاب کنى که اگر میثم باشى و پرچم سرخ رنگ ولایت بر صلیب، همراه على هستى و اگر یاسر باشى و تفتیدهى آفتاب جزیره، در کنار رسولى.
آنچه میثم را از تقیّه جدا کرد و از راه نزدیک به جوار على رساند، همین نیّت و همین دفاع از ولایت در هنگام اختناق است در حالى که میثم براى ولىّ عصرش درگیرى و رنجى نمىآفریند.
منابع:
– تفسیر نمونه ذیل آیه ۱۱۱ سوره نحل
– کتاب درسهایى از انقلاب (تقیه)، صفحه ۶۰