بهائیت اگرچه با ظاهرسازی و ایجاد سرگرمی‌های خاص، سعی در جذب و حفظ اعضا دارد، اما آنان که تعقل و اندیشیدن را همراه تمایلات فطری خود می‌سازند، تناقضات موجود در فرقه، تلنگری برای نجاتشان شده و از آن تبری می‌جویند. خشایار نبیلی جوانی است که چندین نسلش از پیروان بهائیت بوده‌اند، با این حال خوش‌فکری والدین و خردورزی‌اش، موجب شد راه خود را از تشکیلات بهائی جدا کرده و مسلمان شود. در ادامه شما را به مطالعه ادامه مصاحبه با آقای نبیلی دعوت می‌کنیم:

با توجه به هجمه‌های حقوق بشری علیه ایران، می‌خواهیم بدانیم در زمان بهائی بودنتان آیا مشکلی در امر تحصیل و دانشگاه نداشتید؟

از نظر تحصیلی به هیچ‌ وجه مشکلی نداشتیم. من دوره ابتدایی و راهنمایی به مدرسع دولتی می‌رفتم، دبیرستان را هم در مدرسه‌ای غیرانتفاعی با جوی کاملاً مذهبی گذراندم. حتی یکی از بستگان مدیر، از بزرگان نظام بود که قطعاً با بهائیت مخالف است، ولی هیچ‌کس حتی مدیرمان دید بدی نسبت به من نداشت. در دانشگاه هم به راحتی و بدون هیچ مشکلی ثبت‌نام کردم و مدارکم را تحویل دادم. هرگز نه بچه‌ها از من دوری می‌کردند و نه اساتید. بقیه بهائی‌های اطرافم هم همین‌طور بودند.

با وجود رشد در خانواده‌ای بهائی، چه چیز موجب شد به این نتیجه برسید که بهائیت بر حق نیست؟

بهائیت تأکید زیادی دارد که بچه‌ها آموزش‌های بهائی ببینند؛ چیزهایی که اصلاً در آن سن و سال منطقی نیست و فقط یکسری قواعد بی‌کاربرد است. بچه‌ها را مجبور به تبلیغ می‌کنند. ولی دلیل اصلی‌ام بیت‌العدل بود که با آن دو مشکل جدی داشتم. اول موقعیت مکانی‌اش یعنی اسرائیل، و دوم که آن را دلیل خیلی محکمی می‌دانم، نوع پیام‌های بیت‌العدل است. این پیام‌ها با محتوایی سطحی به گونه‌ای بود که گویا با بچه طرف است و می‌خواهد فرد را فریب دهد. به عبارت دیگر، مخاطبانش را به جای یک انسان عاقل، افرادی بی‌سواد و نفهم فرض می‌کند که فقط باید به آن‌ها دستور بدهد. چنین دیدی نسبت به بیت‌العدل در من ایجاد شده بود. پیام‌ها و بیانیه‌هایی بچگانه و دم‌دستی دارد. با اینکه در برنامه‌های ضیافت این‌طور عنوان می‌شود که اعضای بیت‌العدل، افرادی مصون از خطا هستند اما حسی که از خواندن پیام‌هایشان به من دست می‌داد، این بود که افرادی دستورهای احمقانه‌شان را به من تحمیل می‌کنند. طوری که انگار مرا حیوانی نفهم فرض کرده‌اند. در مورد هر مسئله‌ای هم که در جامعه اتفاق می‌افتد، اظهار نظر می‌کنند. یعنی امکان ندارد چیزی باشد و بیت‌العدل درباره‌اش نظر ندهد، آن هم اظهار نظرهایی خسته‌کننده! البته خیلی‌ها بدون فکر قبول می‌کنند.

زبان بیت‌العدل به گونه‌ای است که فقط می‌توانند با این افراد بی‌فکر کنار بیایند اما هر آدم تحصیل کرده‌ای که کمی فکر کند، همین زدگی برایش اتفاق می‌افتد و چندان دور از ذهن نیست.

در زندگی شخصی افراد هم دخالت داشتند؟

خانواده‌های بهائی مخصوصاً آ‌ن‌ها که فعال‌تر هستند، مدام از طرف خادمین پیگیری می‌شوند که آنچه را به شما سپرده بودیم، انجام دادید؟ با آن شخصی که گفته بودیم، صحبت کردید؟ و… مدام سعی دارند همه را فعال کنند.

در ضیافت‌ها از زندگی شخصی و روابطتان هم صحبت می‌کردید؟

بله، همه را به حرف می‌گرفتند. باید توضیح می‌دادیم سرکار چه‌طور بود، در مدرسه چه اتفاقی افتاد و… . در مورد دوستانمان هم سؤال می‌کردند تا اگر موقعیت هست، آن‌ها را مورد تبلیغ قرار دهیم و قضیه را پیگیری می‌کردند. یعنی حتی بچه‌ها را هم به حرف می‌گرفتند.

پس گفتید ابتدا بیت‌العدل و عدم حقانیتش، شما را دچار شبهه کرد، فقط همین بود؟ و این که چرا از میان ادیان مختلف، اسلام را انتخاب کردید؟

علاوه بر تناقضات بیت‌العدل، من اصلاً از روابطی که بین اعضای تشکیلات بود خوشم نمی‌آمد. بیش از حد رها بودند، یعنی گاهی در روابطشان هیچ حد و مرزی نداشتند. از طرفی می‌توان گفت خانواده‌ام هم بهائی واقعی نبودند و فقط چون اجدادشان پیرو این مسلک بودند اسم بهائی رویمان مانده بود، ولی اعتقادی قوی وجود نداشت. پدر و مادرم به من یاد داده بودند قبل از اینکه در مورد چیزی تصمیم بگیرم، خوب فکر کنم. آ‌ن‌ها مرا آزاد گذاشته بودند و می‌گفتند: تو این اشتباه ما را تکرار نکن که بگویی صرفاً چون پدر و مادرم بهائی بودند، من هم باید بهائی شوم، بلکه باید در مورد این مسائل فکر کنی و ببینی چه راهی برایت درست است.

این فکر کردن باعث شد به نتیجه برسم ارزش‌های زیادی در اسلام وجود دارد که در بهائیت نیست.

هنگامی که تصمیم گرفتید مسلمان شوید کسی بود که کمکتان کند؟

پدر و مادرم کمکم کردند چون ذهن بازی داشتند و حتی اعتراف می‌کردند که اشتباه کرده‌اند، الآن خودشان هم خیلی از بهائی‌ها فاصله دارند. تقریبا دو سال است که اصلاً در ضیافت‌ها شرکت نمی‌کنند. اخیراً در منزل همسایه بهائی‌مان، ضیافت بود، پدر و مادرم را هم دعوت کردند ولی آن‌ها نرفتند.

مسلمان شدنتان را چگونه به جامعه بهائی انتقال دادید؟

این مسئله برای من با شیب بسیار آرامی صورت گرفت و کم‌کم از آن‌ها جدا شدم، از آنجایی که خانواده‌ام از ابتدا رغبتی نشان نمی‌دادند انتظار نداشتند بچه کاملاً فعالی از این خانواده بیرون بیاید ولی اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم کم‌کم به کلاس‌های مختلف و درس اخلاق نمی‌رفتم، در ضیافت‌ها شرکت نمی‌کردم و … ، تا اینکه رفت و آمدم با آن‌ها کاملاً قطع شد.

تلاشی برای رفع شبهات یا بازگرداندن شما انجام دادند؟

بله، خیلی زیاد، ولی موفق نشدند. اول شروع کردند به دعوت، مدام می‌گفتند برنامه‌های جالبی داریم، می‌خواهیم به اردو برویم و … . در واقع سعی می‌کنند از طریق خوش‌گذرانی و جاذبه‌های کاذب فرد را به بازگشت ترغیب کنند. مثلاً خانه‌ای در کُردان گرفتند و مرا هم دعوت کردند. وقتی دیدند به سمتشان نمی‌روم، در برهه‌ای از زمان کوشیدند با من قطع رابطه کنند تا با منزوی کردن، خودم خسته شوم و برگردم. سعی می‌کردند مرا با حرف‌های قشنگ فریب دهند اما در نهایت، دلایلشان قرص و محکم نبود. یعنی اصلاً نمی‌توان گفت دلیل، بلکه صرفاً بازی با کلمات است. مثلاً وقتی می‌پرسیدم چرا بیت‌العدل عملی برخلاف دستورهای بهائی می‌خواهد، هیچ دلیلی نداشتند. حتی تابستان امسال هم چند بار مرا از طریق تلگرام دعوت کردند اما اصلاً جوابشان را ندادم تا اینکه از بازگرداندن من ناامید شدند.

تهدیدتان نکردند؟

آن‌ها بیشتر افرادی را تهدید می‌کنند که اطلاعات، جایگاه خاص یا فعالیت زیادی داشته و برایشان مفید باشند اما من که از ابتدا بیشتر یک ناظر محسوب می‌شدم، برایشان ارزش خاصی نداشتم. البته خیلی دنبال جمع کردن سیاهی لشکر هستند، اما وقتی یکی از بهائی‌ها غیرفعال برود، برایشان اهمیت چندانی ندارد. زمانی خیلی روی “طرد” تأکید داشتند اما وقتی با کاهش اعضا مواجه شدند، اعلام کردند همه عفو شده‌اند.

می‌گفتند هر کس که قبلاً طرد شده می‌تواند برگردد. به نوعی التماس می‌کردند که باز گردید، تعداد ما الآن کم شده و … . حتی متبریانی که فوت کردند هم در خیل بهائیان به شمار آوردند. برخی از متبریان تحت تأثیر همین تحرکات و ترفندها دوباره بهائی شدند.

چه تفاوت شاخصی بین زمان بهائی بودن و مسلمان شدنتان احساس می‌کنید؟

این تغییر مسیر در یک شب و به راحتی اتفاق نیفتاده، تفاوتی که من احساس می‌کنم ذهنی و درونی است. من در پس‌زمینه ذهنم، مدام مرور می‌کردم که مسائل و مشکلات موجود در بهائیت، در اسلام وجود ندارد، به همین خاطر خیلی آرام ذهنم پذیرفت که باید از باطل خارج شوم. به عبارتی در درون از مدت‌ها قبل به بهائیت پشت کرده بودم، به همین سبب هم اعمال بهائی، از جمله نماز و روزه را انجام نمی‌دادم، اما وقتی مسلمان شدم تازه شروع کردم به روزه گرفتن در ماه رمضان.

از این تغییرات اعتقادی که به شما حس خوبی منتقل کرد و باعث پیشرفتتان شد، چیز دیگری در خاطر دارید؟

جنس ارتباطات بهائیان برای فرد، درگیری ذهنی ایجاد می‌کند. چون دختر و پسر از بچگی با هم هستند و هر روز جنس مخالف را می‌بینند و بیش از حد هم نزدیک می‌شوند، به طوری که اگر یک هفته همدیگر را نبینند برایشان درگیری ذهنی ایجاد می‌شود. حذف این ماجرا آرامش روانی به همراه دارد، مخصوصاً در سنین پایین که درست نیست.

به نظر شما هدف اصلی فرقه بهائیت چیست؟

هر تشکیلاتی هدفی دارد که ممکن است آن را مستقیم با اعضا در میان بگذارد. یا اینکه به شکل ذهنی به آن‌ها القا کند. از نظر من پیش از هر چیز کسی که این فرقه را تشکیل داده قدرت‌طلب بوده و می‌خواسته با سوءاستفاده از ناآگاهی مردم به قدرت برسد. همیشه افرادی هستند که ناخودآگاه نسبت به اطرافشان دید درستی ندارند. سران فرقه با استفاده از سادگی این افراد قدرتی دست و پا کردند که درحال حاضر بیت‌العدل چنین قدرت‌طلبی‌ای را اعمال می‌کند. این قدرت پول و ثروت هم به دنبال خواهد داشت. مثل بهائیت که فقط در ایران نیست بلکه در نقاط مختلف جهان فعالیت‌ها و پروژه‌های گسترده‌ای انجام می‌دهد. آن‌ها برای رسیدن به این قدرت، کاملاً سیستماتیک عمل می‌کنند. حتی در تدریسشان به بچه‌ها برنامه دارند. یعنی اینطور نیست که بگویند به خاطر یک اعتقاد فعالیت می‌کنند بلکه سراسر آن هدفمند است. مثلاً در اسلام، ما یک مسجد داریم که مردم در آن نماز می‌خوانند و رده‌بندی خاصی ندارد، چون هدف کسب قدرت نیست ولی در بهائیت همه چیز در راستای قدرت است.

در مورد اخباری که درحال حاضر توسط بهائیان علیه نظام منتشر می‌شود، چه نظری دارید؟

با توجه به اینکه بین این افراد رشد کرده‌ام خوب می‌دانم که بسیاری از این خبرها دروغ است. مثلاً می‌گویند یاران ایران مظلومانه دستگیر شدند، درحالی که طبق شنیده‌ها و اخبار مربوط به احکام قضایی آن‌ها مستقیماً به اسرائیل کمک و با اصل نظام مقابله می‌کردند اما مردم عادی متوجه این مسئله نمی‌شوند، یا مثلاً خبری منتشر می‌کنند که فلانی را به خاطر بهائی بودن زندانی کردند. بعد معلوم می‌شود آن فرد نصاب ماهواره بوده و دلیل بازداشتش این است و شش ماه بعد هم آزاد شده. موارد زیادی از این دست وجود دارد.

اگر بخواهید تحلیل مختصری نسبت به باور نسل جدید در مورد بهائیت داشته باشید، چه می‌گویید؟

همانطور که گفتم، تشکیلات بهائی سیستم دقیقی داردکه از همان ابتدا طوری روی بچه‌ها کار می‌کند که حرف‌هایشان را بپذیرند، یعنی شست و شوی مغزی می‌کنند، اما بسیاری از افرادی که کمی تفکر کرده‌اند خودشان از تشکیلات جدا شدند، یک سری هم یکی دو سال زمان نیاز دارند تا با صحبت، از واقعیت‌ها آگاه شوند ولی قابل اصلاحند.

می‌توان گفت ۶۰ درصد افراد با کمی آگاهی از حقایق حاضرند برگردند اما برخی واقعاً متعصبانه ذهنشان شستشو شده است.

از جایگاه کنونی خود در میان مسلمین راضی هستید؟

بله، راحتم و هیچ مشکلی ندارم.

به نظر شما چطور باید به بهائی‌هایی که دچار تردید هستند کمک کرد؟

همان‌طور که اشاره کردم ۶۰ درصد از بهائیان چنین حالتی دارند. یک راه آگاه کردن آن‌ها نسبت به تناقضات و انحرافات بهائیت است که البته پیگیری جدی می‌خواهد. مثلاً خانواده من روشنفکرند و به من برای انتخاب مسیرم اختیار تام داده‌اند، اما همه اینطور نیستند. بچه‌هایی بودند که به اجبار پدر و مادر، سر کلاس درس اخلاق می‌آمدند و می‌گفتند اگر نیاییم کتک می‌خوریم.

شما به عنوان یک جوان که بیشتر می‌توانید آن‌ها را درک کنید، اقدامی در جهت روشنگری انجام داده‌اید؟

تشکیلات هیچ حرکتی را بدون جواب نمی‌گذارد، یعنی اگر ببینند کسی قصد روشنگری دارد او را به هر نحو ممکن ساکت می‌کنند. حتی ممکن است کاری کنند که خود فرد هم دوباره منحرف شود، یعنی اینطور نیست که بیکار بایستند تا اعضا فکر کنند و با عقلشان تصمیم بگیرند. به خاطر همین مسائل من هنوز نتوانسته‌ام با کسی در این مورد صحبتی داشته باشم.

مهتدیان

استبصار www.estebsar.ir

تلگرام t.me/estebsar_ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube