تشیع، با اسلام تاریخ یکسان دارد. در واقع تشیع همان اسلامی است که پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) آورده و یکی از تعالیم آن، استمرار رهبری و امامت به وسیله فردی است که از جانب خدا تعیین و به وسیله پیامبر(صلی الله علیه واله) معرفی می‌شود.

نقل از آیت الله سبحانی ایشان در پاسخ به پرسشی درباره ی پیدایش شیعه توصیحات مبسوطی ارائه داده اند. متن پرسش و پاسخ به این شرح است:

پرسش: درباره پیدایش شیعه فرضیه‌ها و نظریات مختلفی مطرح شده است، بفرمایید تشیع از چه زمانی پدید آمده است؟

پاسخ: معمولاً این نوع پرسش‌ها درباره نحله‌های کلامی و فرقه‌های مذهبی مطرح می‌شود که پس از رحلت پیامبر اسلام پدید آمده‌اند؛ مثلاً می‌گویند: مذهب اشعری چگونه و از چه زمانی پدید آمده؟ در پاسخ گفته می‌شود: مذهب اشعری مکتبی کلامی است که ابوالحسن اشعری (۲۶۰ـ۳۲۴هـ) در آغاز قرن چهارم آن را پی‌ریزی کرد. در مقابل
آن، مذهب معتزله قرار دارد که آن هم یک مذهب کلامی است و واصل بن عطا(۸۰ـ ۱۳۰هـ) شاگرد حسن بصری (م۱۱۰هـ) آن را بنیان نهاد. در این موارد، می‌توان برای پیدایش مذهب، تاریخ مشخصی تعیین کرد.

این گفته در خصوص مذاهب فقهی نیز صادق است. مذهب حنفی به وسیله ابوحنیفه(۸۰ـ ۱۵۰هـ) و مذهب شافعی به وسیله محمد بن ادریس شافعی(۱۵۰ـ ۲۰۴هـ) پدید آمد و همچنین دیگر مذاهب فقهی نیز تاریخ پیدایش مشخصی دارند. امّا تشیع یک مذهب کلامی و فقهی نیست که پس از پیدایش اسلام و درگذشت رسول خدا(صلی الله علیه واله) پدید آمده باشد.

تشیع، با اسلام تاریخ یکسان دارد. در واقع تشیع همان اسلامی است که پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) آورده و یکی از تعالیم آن، استمرار رهبری و امامت به وسیله فردی است که از جانب خدا تعیین و به وسیله پیامبر(صلی الله علیه واله) معرفی می‌شود. این اصل اساسی که ضامن بقای اسلام است و هویت تشیع را تشکیل می‌دهد، در زمان خود رسول خدا(صلی الله علیه واله) به وسیله آن حضرت اعلام شد و گروهی از صحابه پیامبر، آن را پذیرفتند و پس از درگذشت رسول خدا(صلی الله علیه واله) بر همان پیمان باقی ماندند. اینان پیشگامان تشیع در عصر رسول خدا (صلی الله علیه واله) و پس از او بودند. امّا گروهی دیگر، این اصل را نادیده گرفته و رهبری را از آن دیگری دانستند.

تشیّع به این معنی، تاریخی جز اسلام و واقعیتی جز این آیین ندارد و این اصل؛ یعنی تعیین رهبر و امام از جانب خداوند، جزئی از تعالیم اسلام بوده و در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه واله) اعلام شده است.

رویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر

پیش از آن که صفحات احادیث و تاریخ را ورق بزنیم، نخست درباره شیوه حکومت اسلامی پس از رسول خدا (صلی الله علیه واله) سخن می‌گوییم. حاصل سخن این که آیا پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) برای زعامت و اداره امور کشور پس از رحلت، فردی را معین کرد، یا این که آن را به مهاجرین و انصار واگذار نمود، و به لقاء اللّه پیوست؟

محاسبات اجتماعی به روشنی ثابت می‌کند که پیامبر(صلی الله علیه واله) فردی را برای زعامت معین کرد و در این مورد، به امر الهی ، «حکم خداوند» را بر «انتخاب امت» ترجیح داد، زیرا به هنگام رحلت پیامبر(صلی الله علیه واله) سه دشمن قوی و نیرومند، جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد. از جانب شرق مجوس آتش پرست، از جانب غرب رومیان مسیحی و در داخل، ستون پنجم نفاق که برای خود، قدرت و ریشه‌های اجتماعی داشت، به گواه این که آیات فراوانی درباره منافقان در سوره‌های مختلف نازل شده است. در چنین وضعیتی، مصلحت جامعه اسلامی ایجاب می‌کرد که پیامبر فردی نیرومند، عالم، آگاه، زاهد و پارسا را برای زعامت معین کند، تا پس از درگذشت او، این مسأله خاتمه یافته تلقی شود و همه نیروها تحت فرمان او برای حفظ اسلام و مقابله با مثلث پیش‌گفته بکوشند. در حالی که اگر در این مورد سکوت می‌کرد، علاوه بر سه مشکل یاد شده، مشکل دیگری به نام اختلاف در درون مسلمانان پدید می‌آمد و چه بسا به جنگ داخلی کشیده می‌شد. با توجه به این حقایق تاریخی، احتمال انتصاب بر انتخاب اولویت می‌یابد.

و به دیگر سخن، در شیوه حکومت، دو نظر بیش نیست، نظریه «تنصیص» و نظریه «گزینش»، آن هم به وسیله مهاجرین و انصار. در این مورد، موضع پیامبر را از نزدیک بررسی می‌کنیم؛ زیرا مسأله از سه فرض بیرون نیست:

۱٫ اصولاً پیامبر درباره شیوه حکومت پس از خویش سخنی نگفته باشد.

۲٫ پیامبر (صلی الله علیه واله) درباره شیوه حکومت، موضع گرفته و آن را به شورا واگذارد.

۳٫ فرد لایقی را از میان تربیت یافتگان خود برای رهبری برگزیند.

فرضیه نخست، با کامل بودن دین و استمرار آن تا روز رستاخیز سازگاری ندارد؛ زیرا اسلام یک آیین فردی نیست و تعالیم آن منحصر به عبادات شخصی و نیایش‌های فردی نمی‌باشد، بلکه یک دکترین جامع است که بشر را از هرگونه تقنین و تشریع بی‌نیاز می‌کند و به صورت خودکفا تا پایان جهان پیش خواهد رفت. آورنده چنین آیینی نمی‌تواند نسبت به مسائل حکومت، که ضامن بقای دین است، سکوت اختیار کند و بی تفاوت باشد . و موضع انفعالی به خود بگیرد.

نظریه دوم تا حدی نظریه مقبولی است و آن این که پیامبر، موضع مثبت داشته و نسبت به مسائل حکومتی بی‌تفاوت نبوده، ولی اگر شیوه حکومت بر اساس شورا بود، باید پیامبر(صلی الله علیه واله) در کلمات خود به این امر اشاره فرموده، شرایط و ضوابط شورا را به نحو دقیق تبیین نماید و برای آموزش دادن مسلمانان، آن را در طول زندگی خود به صورت‌های عملی پیاده کند تا مسلمانان پس از درگذشت او دچار حیرت و سرگردانی نشوند، در حالی که در کلمات پیامبر(صلی الله علیه واله) و احادیث و تاریخ زندگانی او، نص صریحی بر این که نظام حکومت، نظام شورایی است، دیده نمی‌شود، حتی بعد از خلیفه اوّل شیوه تعیین خلیفه، غالباً بر اساس شورا نبوده، بلکه با تعیین خلیفه قبلی، فردی زمام امور را به دست می‌گرفته است.

حکومت در اسلام، فصلی کوتاه و گذرا نیست که با یک جمله «وَأَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ»[۱] پایان پذیرد، بلکه بخش‌های گسترده‌ای از احکام و امور را دربر می‌گیرد، که عنایت پیامبر را برای تبیین جزئیات و شرایط، می‌طلبد.

طبعاً نظریه سوم، بیش از دو نظریه دیگر قابل پذیرش است و اتفاقاً احادیث رسول خدا (صلی الله علیه واله) و تاریخ حیات آن حضرت به روشنی آن را ثابت می‌کند.

پس از یک تحلیل اجتماعی، اکنون به پاسخ پرسش از نظر حدیث و تاریخ می‌پردازیم.

۱٫ شیعه در کلمات رسول خدا (صلی الله علیه واله)

نامگذاری پیروان علی(علیه السلام) به شیعه، از زمان خود پیامبر(صلی الله علیه واله) آغاز شده و روایات فراوانی حاکی از آن است که آن حضرت این نام را بر پیروان علی(علیه السلام) نهاده است. محدثان و مفسران نقل می‌کنند آنگاه که آیه «إِنَّ الّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّه»[۲] فرود آمد، پیامبر(صلی الله علیه واله) رو به علی(علیه السلام) کرد و فرمود:

«مقصود از این عبارت، تو و شیعیانت می‌باشید که روز قیامت خشنود و پسندیده هستید».

در حدیث دیگر فرمود:

«تو و پیروانت مقصود هستید، وعده من و شما در روز قیامت نزد حوض کوثر است. آنگاه که امت‌ها برای حسابرسی به آنجا می‌آیند، شما را فرا می‌خوانند در حالی که نور از چهره و پیشانی شما تابان است».

روایات مربوط به نزول این آیه در حق شیعیان علی(علیه السلام) و این که پیامبر(صلی الله علیه واله) پیروان علی(علیه السلام) را شیعه نامید، در کتاب‌های مختلف وارد شده است، برای نمونه به مدارک زیر مراجعه شود.[۳]

بنابراین، نامگذاری پیروان علی(علیه السلام) به شیعه، از جانب رسول خدا انجام شده و این خود مبنایی در تعیین شیوه حکومت پس از پیامبر به شمار می‌رود.

۲٫ امامت، همزاد نبوّت

شکی نیست که مقام امامت با مقام نبوت تفاوت دارد. پیامبر گیرنده وحی و پایه‌گذار دین است، در حالی که امام نه دریافت کننده وحی است و نه پایه‌گذار دین، بلکه وظایفی که رسول خدا (صلی الله علیه واله) در قلمرو بیان احکام و اجرای آنها برعهده داشت، پس از وی برعهده امام می‌باشد. امام مرجع بیان احکام و عقاید اسلامی و مدیر امور کشور است. با توجه به این اصل و بنابر روایات، روزی که پیامبر (صلی الله علیه واله) نبوت خود را برای بنی‌هاشم بیان کرد، جانشینی و رهبری علی(علیه السلام) را نیز اعلام نمود و این حاکی از آن است که نبوت و امامت همزاد بوده و دارنده هر دو منصب از جانب خدا به وسیله وحی الهی معین می‌شوند. این مسأله در منابع تاریخی چنین آمده است:

پیامبر گرامی(صلی الله علیه واله) سه سال دعوت پنهانی داشت. آنگاه که خدا او را با آیه «وَأَنْذِرْ عَشیرتَکَ الأَقْرَبین»[۴] مخاطب ساخت، او بیش از چهل تن از بستگان خود را که همگی از شخصیت‌های بنی‌هاشم بودند، برای ضیافت ناهار دعوت کرد و پس از صرف غذا، سخنان خود را اینگونه آغاز کرد:

«هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام، خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی و رسالت خویش دعوت کنم. چه کسی از شما مرا در این راه کمک می‌کند تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟»

آن حضرت این جمله را گفت و اندکی درنگ کرد تا ببیند کدام یک از آنان به ندای او پاسخ مثبت می‌دهند. در آن لحظات، سکوتی مطلق و آمیخته با بهت و تحیر بر مجلس سایه گسترده بود و همگی سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند.

ناگهان علی(علیه السلام) که سن او در آن روز از ۱۵ سال تجاوز نمی‌کرد، سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت:

«ای پیامبر خدا، من تو را در این راه یاری می‌کنم». آنگاه دست خود را به سوی پیامبر(صلی الله علیه واله) دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکاری بفشارد. در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه واله) دستور داد که علی(علیه السلام) بنشیند. بار دیگر پیامبر گفتار خود را تکرار کرد. باز علی برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر  به وی دستور داد بنشیند. در مرتبه سوم نیز مانند دفعات پیشین، کسی جز علی(علیه السلام) برنخاست و تنها او بود که پشتیبانی خود را از اهداف مقدس پیامبر اعلام کرد. پیامبر  در این حال دست خود را بر دست علی(علیه السلام) زد و جمله تاریخی خود را در مجلس بزرگان بنی‌هاشم درباره او بیان کرد و گفت:

«هان! ای خویشان و بستگان من! علی برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست».[۵]

این حدیث به روشنی تاریخ تشیع و همزاد بودن نبوت وامامت را به معنایی که یادآور شدیم بیان می‌کند. البته این تنها موردی نیست که پیامبر رهبر مسلمانان پس از خود را تعیین می‌کند، بلکه در موارد دیگری نیز بر این مطلب تصریح فرمودند که به صورت گذرا به آنها اشاره می‌کنیم.

۳٫ حدیث منزلت

حدیث منزلت از احادیث معروفی است که محدّثان و تاریخ نگاران نقل کرده‌اند و اجمال آن چنین است:

آنگاه که پیامبر راهی نبرد با رومیان در سرزمین تبوک گردید، علی(علیه السلام) را همراه خود نبرد؛ زیرا وجود او در مدینه برای جلوگیری از فتنه‌گری منافقان، لازم و ضروری بود، ولی دشمنان
به شایعه‌پردازی دست زدند و گفتند: روابط پیامبر با علی(علیه السلام) به تیرگی گراییده، لذا او را به همراه خود نبرده است. علی(علیه السلام) خود را به لشگرگاه اسلام رساند و این شایعه را بازگو نمود. پیامبردر پاسخ فرمود:

«آنان دروغ گفته‌اند. من تو را برای حفظ خانه و خانواده‌ام جانشین خویش ساخته‌ام. پس بازگرد و جانشین من در خانواده من و خانواده خودت باش. آیا خوش نداری برای من آن گونه باشی که هارون برای موسی بود، با یک تفاوت که پیامبری پس از من نیست؟»[۶]

این حدیث به روشنی بیانگر آن است که علی(علیه السلام) تمام صلاحیت‌ها و اختیارات هارون(علیه السلام) را جز نبوت دارا بوده است. یکی از مناصب هارون، وزارت او برای موسی(علیه السلام) بوده است، چنان که می‌فرماید:

«وَاجْعَلْ لِی وَزیراً من أَهْلِی * هارُونَ أَخی».[۷]

«هارون را که از خاندان من است، وزیر من قرار ده».

استثنای نبوت در کلام رسول خدا (صلی الله علیه واله) حاکی از آن است
که کلیه مسئولیت‌های هارون را علی نیز دارا بود واین جانشینی تنها به جنگ تبوک اختصاص نداشت، بلکه یک ضابطه کلی بود که جانشینی در غزوه تبوک یکی از مصادیق آن به شمار می‌آمد و اگر مقصود جانشینی در خصوص این سفر بود، نیازی به این ضابطه کلی و استثنای نبوت نبود.

۴٫ حدیث غدیر

از میان دلایل فراوان که بیانگر زعامت علی(علیه السلام) پس از پیامبر است، در این بحث به سه دلیل بسنده می‌کنیم: حدیث«یوم الدار» در
آغاز رسالت، حدیث «منزلت» در اثنای رسالت و حدیث غدیر در اواخر عمر رسول خدا. اکنون اجمالی از تعیین جانشین در آخرین روزهای رسالت:

پیامبر اسلام در سال دهم هجرت برای انجام فریضه حج و تعلیم مناسک آن به مسلمانان، در قالب یک جمعیت ده هزار نفری حرکت کرد و در روزهای عرفه و منا سخنرانی‌های جامع و ارزنده‌ای ایراد فرمود.

مراسم حج به پایان رسید، همگان به قصد وطن، مکه را ترک کردند، چون کاروان‌ها به نزدیک برکه آبی به نام غدیر خم رسیدند، پیک وحی فرود آمد و پیامبر  را فرمان توقف داد، خدا به رسول گرامی (صلی الله علیه واله) ‌چنین فرمان داده بود:

«یا أَیُّها الرّسول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالتهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ».[۸]

«ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده، به مردم برسان و اگر چنین نکنی، رسالت خدای را به جا نیاورده‌ای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می‌کند».

در این لحظات حساس طنین اذان سراسر بیابان را فرا گرفت، سپس پیامبرخطبه‌ای به شرح زیر ایراد کرد:

«ستایش از آن خداست و به او ایمان داریم. از او یاری می‌خواهیم و بر او توکل می‌کنیم، و از شر خویشتن و بدی کردارهایمان به خدایی پناه می‌بریم که گمراهان جز او راهنمایی ندارند. خدا هر کس را راهنمایی کند، او دیگر گمراه نمی‌شود و گواهی می‌دهیم که خدایی جز او نیست و محمد (صلی الله علیه واله) بنده و فرستاده اوست.

هان! ای مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئول هستید… هان! ای مردم، هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی نیز مولا و رهبر اوست».[۹]

پیامبر جمله آخر را سه بار تکرار کرد و فرمود:

«پروردگارا! هر کس علی را دوست دارد، تو او را دوست بدار و هر کس با او دشمنی کند تو با او دشمن باش. هر کس او را یاری کند، تو یاور او باش، و هر کس او را تنها گذارد، تو نیز او را تنها گذار. لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و آنها را از این امر آگاه سازند».

هنوز این اجتماع با شکوه پایان نیافته بود که فرشته وحی فرود آمد و پیامبر گرامی را بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان به کمال رسانید.[۱۰]

حدیث غدیر از احادیث متواتر است. کافی است که بدانیم ۱۲۰ صحابی، آن را از پیامبر  نقل کرده‌اند و از تابعان ۸۹ نفر به نقل آن پرداخته‌اند و در مجموع ۱۴ قرن، ۳۶۰ تن عالم و دانشمند سنّی آن را روایت کرده‌اند، و اگر راویان و عالمان شیعی را به آنان ضمیمه کنیم خواهیم دید که حدیث در بالاترین حدّ تواتر قرار می‌گیرد.[۱۱]

شکل‌گیری تشیع در پرتو این سفارش‌ها

ما به همین سه حدیث قطعی بسنده می‌کنیم. این سفارش‌ها سبب شد که در عصر رسول خدا (صلی الله علیه واله) گروهی گرد علی را بگیرند و به پیروی از او مشهور شوند. محقق معروف آقای محمد کردعلی در کتاب «خطط الشام» می‌نویسد:

«در زمان خود پیامبر  گروهی از بزرگان صحابه به دوستی و موالات علی(علیه السلام) معروف بودند؛ مانند سلمان فارسی که می‌گفت: ما با پیامبر  بیعت کردیم بر دو اصل: خیرخواهی برای مسلمانان و اقتدا به علی بن ابی طالب(علیه السلام) و ولایت وی. ابوسعید خدری می‌گوید: مردم به پنج چیز دعوت شدند ولی چهارتا را گرفتند و یکی را رها کردند. سؤال شد: آن چهار تا را که گرفتند چیست؟ گفت: نماز، زکات، روزه ماه رمضان و زیارت خانه خدا. پرسیدند: آن یکی که رها کردند کدام است؟ گفت: ولایت علی بن ابی‌طالب(علیه السلام). از وی سؤال شد: آیا ولایت علی همانند آن چهار مورد، لازم و واجب است؟ گفت: آری، به سان آنها لازم و واجب است. و از همین افرادند: ابوذر غفاری، عمار یاسر، حذیفه ابن یمان، ذوالشهادتین خزیمه ابن ثابت، ابوایوب انصاری، خالد بن سعید و قیس بن سعد بن عباده».[۱۲]

شیعه در عصر رسالت

سفارش‌های مؤکد پیامبر(صلی الله علیه واله) ـ که نمونه‌های آن را یادآور شدیم و قسمت مهم آن در کتاب‌های حدیث و تفسیر وارد شده است ـ سبب شد که بذر تشیع در سرزمین اسلام پاشیده شود و به تدریج رشد کند. گروهی در عصر رسالت، ولایت علی را به دل بگیرند و به عنوان شیعه علی(علیه السلام) مشهور شوند و با پایمردی تمام پیمان خود را با امام پس از عصر رسالت نیز حفظ کنند. این گروه هسته تشیع را در صدر اسلام تشکیل می‌دادند. سپس تشیع در طول زمان با توجه به شناخت‌های صحیح از مسأله امامت و جانشینی علی(علیه السلام) راه خود را باز کرد و پیوسته در حال گسترش بود.

تشیع از حجاز آغاز گردید. سرزمین حجاز زادگاه تشیع است و آنگاه که امام(علیه السلام) مقرّ خلافت را به عراق منتقل کرد، تشیع رشد بیشتری یافت و پیوسته در نقاط مختلف جهان گسترده شد.

[۱] . شوری/۳۸٫

[۲] . آنان که ایمان آورده و عمل نیکو انجام داده‌اند، آنان بهترین مردم هستند.(بینه، ۷).

[۳] . الدر المنثور، ج۶، ص ۵۸۹; الصواعق المحرقه، ص ۱۶۱; نهایه ابن اثیر، ماده قمح، ج۴، ص ۱۰۶; مناقب ابن مغازلی، ص ۲۹۳; و غیر آن. البته سیوطی در الدرالمنثور این احادیث را از تفسیر طبری و تاریخ ابن عساکر نقل کرده است.

[۴] . بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده!(شعراء، ۲۲۴).

[۵] . «إنّ هذا أخی ووصییّ وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا» تاریخ طبری، ج۲، ص ۳۱۹ـ ۳۲۱، چاپ دارالمعارف مصر; تاریخ کامل ابن اثیر، ج۲، ص ۶۲ـ ۳۶چاپ دارصادر بیروت; سیره حلبی، ج۷۱ ص ۳۱۱، چاپ البهیه در مصر; تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص ۶۵، حدیث ۱۳۹ـ ۱۴۰ـ ۱۴۱، چاپ بیروت، تفسیر خازن، علاء الدین شافعی، ج۳، ص ۳۷۱، چاپ مصر و غیره.

[۶] . صحیح بخاری، (غزوه تبوک)، ج۶، ص ۳، چاپ ۱۳۱۴; صحیح مسلم، باب فضائل علی، ج۷، ص ۱۲۰; سنن ابن ماجه، (باب فضائل اصحاب پیامبر)، ج۱، ص ۵۵; سیره ابن هشام، ج۲،
ص ۵۱۹ـ ۵۲۰٫

[۷] . طه/۲۹ـ ۳۰٫

[۸] . مائده/۶۷٫

[۹] . مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌ مَوْلاهُ.

[۱۰] . «اَلْیَوْم أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً» (مائده/۳).

در این لحظه صدای تکبیر پیامبر| بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید از رسالت من و ولایت علی^ پس از من خشنود شد. پیامبر از جایگاه خود فرود آمد و یاران او گروه گروه به حضرت علی^ تبریک گفتند و او را سرور خود و سرور هر مرد و زن مؤمنی خواندند.

[۱۱] . ترمذی، صحیح، ج۵، ص ۲۹۷; ابن ماجه، سنن، ج۱، ص ۴۵، حدیث ۱۲۱; الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۱۰; احمد بن حنبل، مسند، … حدیث ۹۶۱، ج۱، ص ۸۸، ج۲، ص ۶۷۲; و غیره، نسائی، خصائص، ص ۹۴، ۹۵، ۵۰; ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱۲، ص۷۸، حدیث ۱۲۱۶۷ ، مشکاه المصابیح، ج۳، ص ۲۴۶; محب الدین طبری، الریاض النضره، ج۲، ص ۱۶۹، چاپ خانجی، ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم، کسانی که علاقمند به آگاهی از حالات راویان از صحابه و تابعان و دانشمندان باشند، می‌توانند به کتاب‌هایی که پیرامون حدیث غدیر نوشته شده مراجعه کنند. از میان آنها مطالعه دو کتاب را پیشنهاد می‌کنیم:

الف . عبقات الأنوار، تألیف میرحامد حسین هندى (متوفاى ۱۳۰۶هـ).

ب . الغدیر، تألیف محقق عالیقدر عبدالحسین امینی(۱۳۲۰ـ ۱۳۹۰هـ).

[۱۲] . محمد کردعلی، خطط الشام، ج۵، ص ۲۵۱٫

خبر آنلاین

استبصار www.estebsar.ir

تلگرام t.me/estebsar_ir

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube