ماجرای خانم روزماری از ماجرا های جالب تازه مسلمانان مقیم ایرانی است زنی که بعد از مسلمانی به همراه شوهرش به اقدامات خیریه وسیعی در ایران دست زد. به ایران که می‌رسد، بلافاصله مسلمان می‌شود و می‌رود حرم امام‌رضا(ع). حس و حال حرم برایش عجیب بوده؛ آنجا آرامشی از همه طرف به او روی می‌آورده که هنوز هم مجذوب آن است.

به گزارش بنیاد بین المللی استبصار، نخستین مدرسه را به همراه شوهرش در همان مشهد می‌سازند و بعدها هم تا سال‌ها در روستاهای اطراف خراسان، مدرسه و کلاس درس می‌سازند. او حالا خودش را یک ایرانی می‌داند که دغدغه‌ای جز آموزش کودکان این مرز و بوم ندارد.

«اسم اصلی‌ام رُزماری است و تک‌فرزند خانواده‌ام بودم. در دانشگاه بُن آلمان پزشکی می‌خواندم. آقای قُفلی هم در همان دانشگاه مهندسی کشاورزی می‌خواند، به هم شدیدا علاقه‌مند شدیم اما خانواده من به این دلیل که تک‌فرزند بودم، با ازدواجمان مخالفت می‌کردند ولی وقتی که آقای قفلی را دیدند نظرشان عوض شد و با ازدواج‌مان موافقت کردند. بعد از ازدواج از ته قلب مسلمان شدم، آیت‌الله قمی که من را به دین مشرف اسلام آوردند، اسم‌ام را گذاشتند فاطمه. حالا من فاطمه فلش، یک زن مسلمان ایرانی-آلمانی هستم.» این ساده‌ترین تعریف خانم فلش از خودش است. او که حالا بیشتر از ۵۰سال از عمرش را در ایران زندگی کرده، فارسی را روان صحبت می‌کند و می‌گوید ایران را وطن خودش می‌داند؛ زنی که از ۲۳سال پیش، آرام و بی‌هیاهو به همراه همسرش در حال ساختن مدرسه در سراسر شهرهای ایران است و هنوز هم کارهای خیر خود را در این زمینه دنبال می‌کند؛ «ما به هر نقطه‌ای از ایران که سفر داریم و می‌بینیم که مدرسه‌ای برای آموزش کودکان وجود ندارد، مدرسه می‌سازیم؛ چابهار، وردآورد، مشهد، بندر ترکمن، محمود‌آباد، سربیشه، حصارسرخ، بجستان، خواف و… ، برایمان این شهر یا آن شهر فرقی نمی‌کند، مهم بچه‌هایی هستند که از امکانات اولیه تحصیلی محرومند و نیاز به کلاس درس دارند.»

مستبصر مدرسه سازآغاز راه

خانم فلش و آقای قفلی مدرسه‌سازی‌ را از سال ۱۳۷۰آغاز کرده‌اند. برادر بزرگ‌تر آقای قفلی که خود خیر مدرسه‌ساز بود برادر کوچک‌تر را هم که پس از بازگشت به ایران و راه‌اندازی کارخانه مرغداری از توانایی خوب مالی برخوردار شده بوده، به این کار تشویق می‌کند، پس کلنگ نخستین مدرسه را در مشهد می‌زنند، زادگاه آقای قفلی؛ «من در آلمان دکتری دامپروری گرفتم و زمانی که برگشتم ایران، تولید جوجه یک‌روزه را راه‌اندازی کردم. خدا را شکر کارمان گرفت و از وضعیت مالی خوبی برخوردار شدیم تا اینکه به همراه همسرم تصمیم گرفتیم بخشی از اموالمان را به کارهای خیر اختصاص دهیم. اول می‌خواستیم بیمارستان یا درمانگاه بسازیم اما بعد از مشورت با برادر بزرگ‌ترم، قرار شد در محله قاسم‌آباد مشهد که آن زمان تازه ساخته شده بود و مکان آموزشی نداشت، مدرسه بسازیم. خدا را شکر بعد از مدتی توانستیم یک مدرسه ۱۴کلاسه آنجا افتتاح کنیم و همین شروعی بر کار مدرسه‌سازی‌ تا به امروز شد.»

آقای قفلی و خانم فلش که مزه شیرین پرورش و تربیت نوآموزان را چشیده‌اند، دل در گرو مدرسه‌سازی‌ می‌سپارند و هر سال کلنگ یک مدرسه جدید را بر زمین می‌زنند و همچنان پروژه‌ها را به سرانجام می‌رسانند. آنها به این درک رسیده بودند که در دوره سازندگی، هیچ کمکی بهتر از ساخت مدرسه به دولت و مردم نمی‌توانند بکنند؛ مدارسی که می‌توانستند سد بزرگ و محکمی در مقابل هجوم بی‌امان فقر و بدبختی در آینده کودکان این مرز و بوم باشند؛ «بعد از مدتی تصمیم گرفتیم که مدارس روستایی در خراسان را ساماندهی کنیم، به همین دلیل با سازمان نوسازی مدارس قرارداد بستیم و به شکل مشارکتی با آنها تعدادی مدرسه روستایی ساختیم، بعدها هم از طریق شرکت‌مان ۲مدرسه پسرانه و دخترانه به‌نام‌های امام رضا(ع) و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه(س) در وردآورد کرج ساختیم.»

کودکان استثنایی

پروژه‌های مدرسه‌سازی‌ این زوج در دهه ۷۰ ادامه داشت تا اینکه توجه آنها به سمت کودکان استثنایی جلب شد؛ کودکانی که در بدترین وضعیت آموزشی قرار داشته و کمترین امکانات دولتی برای ادامه تحصیل آنها وجود داشت. دانش‌آموزان معلول جسمی و ذهنی که نیاز به فضای آموزشی خاص دارند؛ «چندین سال از فعالیت‌مان گذشته بود و ۲دبیرستان دیگر در مشهد افتتاح کرده بودیم که مشکل کودکان اوتیسمی مطرح شد؛ بچه‌هایی که نیاز به مدرسه‌های مخصوص با کلاس‌های ویژه دارند، بنابراین ۲مدرسه برای آنها هم احداث کردیم ضمن اینکه با مشارکت سازمان نوسازی مدارس و چندین شرکت دیگر یک اقامتگاه زیارتی- سیاحتی نیز برای ۱۲۰هزار دانش‌آموز استثنایی در مشهد ساخته شد. حالا هم یک مدرسه و یک استخر شنای سرپوشیده برای کودکان اوتیسمی و استثنایی در دست ساخت داریم که امیدواریم به‌زودی به بهره‌برداری برسد.»

انجمن حامیان تعلیم و تربیت

فاطمه فلش علاوه بر فعالیت مدرسه‌سازی‌ در کنار همسرش، عضو انجمن حامیان تعلیم و تربیت هم هست و به بچه‌های مناطق محروم در قالب پرداخت هزینه تحصیلی کمک می‌کند. او همچنین با مؤسسه محک که برای کودکان سرطانی است، همکاری می‌کند. اما معتقد است که باید فعالیت‌های مردمی در ایران بیشتر و بیشتر تبلیغ شود تا حتی مردم با درآمد عادی هم بتوانند بهتر به قشر محروم جامعه کمک کنند؛ «چند شب گذشته، برنامه‌ای از یکی از شبکه‌های آلمانی با موضوع نیاز مالی بیماران سرطانی پخش می‌شد، در آن برنامه افراد با هر توانایی مالی تماس می‌گرفتند و می‌گفتند که چقدر می‌توانند کمک کنند مثلا یک کودک ۷ساله با برنامه تماس گرفت و گفت من ۳یورو دارم که می‌خواهم کمک کنم یا یک خانمی ۲۰یورو و یا دیگری ۳۰۰یورو، حتی از شرکت‌های بزرگ هم تماس می‌گرفتند و میزانی که می‌توانستند کمک کنند را اعلام می‌کردند. آن شبکه اسامی همه افراد خیر را با میزان کمک‌هایشان زیرنویس می‌کرد. می‌دانید همین اتفاق چقدر می‌تواند در ترویج کمک به همنوعان مؤثر باشد؟ چه فرقی می‌کند که تو یک یورو بپردازی یا هزار یورو. در آنجا مردم از این تفاوت‌ها نمی‌ترسند، مسئله فقط نفس کمک کردن است. ‌ای کاش در ایران هم این اتفاق بیفتد و رسانه‌های بزرگ به مردم آموزش بدهند که برای کمک کردن نیاز نیست پول زیادی صرف کنند، حتی هزار تومان هم می‌تواند دردی را دوا کند.»

فرزندان وارد می‌شوند

خانم فلش می‌گوید که در تمام این سال‌ها تلاش کرده که ۲فرزندشان را هم به ساخت مدرسه تشویق کند؛ فرزندانی که حالا خودشان دارای خانواده شده‌اند و هیچ وقت سعی نکرده‌اند که والدینشان را از این کار پرهزینه منصرف کنند؛ «یک دختر و یک پسر داریم، آنها هم در کنار ما فعالیت‌هایی دارند؛ مثلا پسرمان در یک هنرستان در مشهد یک سالن غذاخوری ساخته، یک نکته را هم بگوییم که ما در زندگی‌مان چیزی برای آنها کم نگذاشته‌ایم و در تمام این سال‌ها از حق خودمان مدرسه ساخته‌ایم و نه‌تنها از کارمان پشیمان نیستیم بلکه هرکجا که می‌رویم آشنایان و اقوام دیگر را هم تشویق به این امر خیر می‌کنیم.»آقای قفلی معتقد است که با مشکلات اقتصادی پیش روی دولت، باید مردم را تشویق کرد تا پروژه‌های نیمه‌کاره مدارس دولتی را تمام کنند چرا که به این شکل هزینه‌ها هم برای خیرین و هم دولت سرشکن می‌شود؛ «در حال حاضر ۵هزار مدرسه نیمه‌کاره دولتی وجود دارد که دولت مایل است خیرین آنها را تمام کنند که به‌نظر ما این یک موقعیت استثنایی است. در گذشته اینطور بود که ابتدا خیرین هزینه می‌کردند و ساختمان را می‌ساختند و بعد از مدتی دولت سهم خود را پرداخت می‌کرد اما حالا دولت کل هزینه‌های مربوط به‌خودش را پرداخته و فقط خیرین باید همت کنند و نیم دیگر از آن را بپردازند. در واقع الان هرکسی می‌تواند متناسب با پولی که دارد یکی از مدارس را انتخاب کرده و در آن هزینه کند.»

پیگیری امور خیرخواهانه پدر و مادر

خانم فلش می‌گوید علاوه بر ایران در آلمان هم مشارکت‌های مردمی خود را با انجمن‌های خیریه ادامه داده و در سفرهایی که به کشور خود دارد، سعی می‌کند در حد توان خود به فقرا کمک کند؛« پدر و مادرم هر دو عضو انجمن‌های خیریه بودند و کمک‌های خوبی هم می‌کردند، بعد از اینکه فوت کردند سعی کردم فعالیت‌های آنها را در آلمان ادامه بدهم و به قول ما مسلمان‌ها برای آخرتشان کار نیک جمع کنم؛ البته وسعت مشارکت‌هایی که در آلمان داریم به نسبت ایران کم است اما خوب باز هم برایم مهم بود که خواسته آنها را برآورده کنم.»

آنها با این سن و سال و درحالی‌که کارخانه آقای قفلی چند سالی است که فعالیت خود را متوقف کرده، هنوز دست از مدرسه‌سازی‌ بر نداشته‌اند. چند مدرسه دیگر در چابهار و محمودآباد در دست احداث دارند ومی‌گویند اگر توانایی داشته باشند باز هم فضای آموزشی خواهند ساخت؛ «در این چندسال که وضعیت اقتصادی نابه‌سامان شده، کار مدرسه‌سازی‌ قدری دشوار است، قیمت مصالح و ابزار دائم نوسان دارد اما باز هم ما اگر بتوانیم به فعالیت‌مان ادامه می‌دهیم و کلاس‌های درس جدید می‌سازیم.

واقعیت این است که با وجود اینکه دولت و خیرین در سال‌های اخیر مدارس زیادی ساخته‌اند، هنوز هم نقاط محروم زیادی در کشور وجود دارد که نیاز به فضای آموزشی دارند.» آنها حالا که می‌بینند هزاران کودک در مدرسه‌هایی که ساخته‌اند، درس خوانده، دانشگاه قبول شده‌اند و حالا دکتر، مهندس، معلم، وکیل و… هستند، نه‌تنها خوشحالند بلکه در تصمیم خود برای ادامه مدرسه‌سازی‌ استوار‌تر شده‌اند؛«ما هیچ وقت از مدرسه‌سازی‌ پشیمان نشده‌ایم، معتقدیم کار خیر همیشه به خدا وصل است و هرجا که مشکلی پیش بیاید خودش کمک می‌کند. این را به چشم دیده‌ایم که می‌گوییم. ما از وقتی که این کار را شروع کردیم، نه‌تنها اموالمان کمتر نشده، خدا هم برکت داده. خوشحالیم که هر دو در آستانه ۸۰سالگی وقتی به گذشته مان برمی‌گردیم احساس آرامش می‌کنیم و مطمئنیم که کار ماندگار فرهنگی کرده‌ایم.»

پدر ۴۰۰ مدرسه ایرانی

۴۰۰مدرسه ساخت، ۴۹۰خانواده فقیر را تحت پوشش کمک‌های مالی مستمر خود گرفت، نزدیک ۱۰۰خانه برای یتیمان و بی‌سرپرستان خرید و بعد از ۳۰سال فعالیت‌های خیرخواهانه در گمنامی فوت کرد. مدرسه‌هایش را در روستاهای دوردست و بی‌نام و نشان می‌ساخت؛ درمناطق صعب‌العبوری که باید برای بردن مصالح به آنجا از بالگرد استفاده می‌کردند، در آخرین روستای مرزی، در استان‌های سردسیر و محروم، در روستای خشک کویری، برایش فرقی نداشت آذربایجان شرقی باشد یا اردبیل، فارس باشد یا قزوین و قم، او هرجایی که احساس می‌کرد کودکی هست که مجالی برای بروز استعدادهایش وجود ندارد، نشانه می‌گرفت و کلنگ مدرسه‌سازی‌ را بر زمینش می‌کوبید. بستان آباد، کلیبر، هوراند، سراب، صوفیان، اسکو، مرند، سلماس، مشکین شهر، خسویی، کلانکش و…؛ مدرسه‌هایی که صدها هزار کودک و نوجوان در آن الفبای زندگی آموختند و درس بخشندگی و مروت در آن هجی کردند؛ دانش‌آموزانی که هیچ وقت نفهمیدند مدرسه‌ای که در آن قد کشیده‌اند را بابایی ساخت که هرچه نان داشت، بین کودکان این مرز و بوم تقسیم می‌کرد. با داس بخشندگی، دسته دسته، خوشه‌خوشه گندم طلایی سواد و بالندگی را می‌چید و در سیلوهای بزرگ آبادانی و پیشرفت انبار می‌کرد. زکات ثروت، خمس جوانمردی، مالیات انصاف و سخاوت، باقی صالحات مستمر؛ بهترین خیرات برای روزهای نبودن. نخستین مدارسی که ساخت، نام ۱۴معصوم را بر آنها نهاد. معتقد بود این نام‌ها به تنهایی باعث برکت و پیشرفت در مدرسه‌سازی‌ است. اول مهر که می‌شد به معتمدان خود پول می‌داد و می‌گفت برای بچه‌ها کفش و لباس بخرید تا آنجا که محمدتقی زادیه، یکی از همین معتمدانش می‌گوید:«سالانه بین ۷۰تا ۸۰هزار و گاهی ۱۰۰هزار جفت کفش و جوراب از طرف ایشان برای دانش‌آموزان می‌خریدم. این جدا از هزینه‌های دوا و درمان بچه‌ها بود که ایشان از آن غافل نمی‌شد».

هر آنچه را که از کار تجارت در آلمان و سوئیس کسب می‌کرد، به ایران می‌آورد و بدون معطلی به روستاها و شهرهای محروم می‌برد. نه قبل از انقلاب نامی از خود سر در مدارس و کارهای خیر دیگر خود حک کرد و نه ۲۶سال بعد از انقلاب نشانی از خود گذاشت. او تنها دنبال یک چیز بود؛ آبادانی و پرورش تمام ایران. او علاقه‌ای نداشت که اسمی از خود به میان آورد اما معتقد بود که هر انسان نیکوکاری می‌تواند با تبلیغ فعالیت‌های خیرخواهانه خود دیگران را به این امر تشویق کند.

او حالا پدرخوانده صدها هزار دانش‌آموز ایرانی است؛ کودکان و نوجوانان ۳دهه، فرزندانی که حالا فرزندانشان در مدارس چهارده معصوم، حکمت، باغچه بان، سعدی، پروین‌اعتصامی، مولوی، ملاشهاب الدین، شیخ بیگلو، بیگجه خاتون و… درس می‌خوانند و هر روز در کلاس‌هایی معنی سخاوت را هجی می‌کنند که مردی آجر به آجر آن را با عشق بنا کرده و امروز جز نام نیک از خود به جا نگذاشته است؛ جلیل خسروشاهی؛ پدر ۴۰۰مدرسه ایرانی.

رهیافته

استبصار www.estebsar.ir

تلگرام t.me/estebsar_ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube