به گزارش بنیاد بین المللی استبصار، پای صحبتهای عباس نارویی مستبصر و مدافع حرم سیستانی نشستیم تا برایمان از نحوه تشرفش به مذهب حقه تشیع بگوید
خانواده ما سنی حنفی بودند و برای من در سن نوجوانی سؤالات مختلفی پیش میآمد. برای همین بیشتر مطالعه و تحقیق میکردم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. اینجانب عباس نارویی فرزند شریف متولد یکم اردیبهشت ۱۳۶۸ در شهرستان ایرانشهر از توابع استان سیستان و بلوچستان هستم. هماکنون در یاسوج ساکن هستم. خانواده ما در منطقه به انقلابی و مذهبی بودن معروف هستند و با دید خاصی به آن نگاه میشود و در سال ۱۳۸۵ همه اعضای خانواده بهجز پدرم شیعه شدیم.
پنج برادر و دو خواهر هستیم که دو نفر از جمله خودم طلبه علوم دینی هستند و یکی حافظ قرآن کریم و دیگری دانشجو و آنیکی پاسدار مرزبانی سراوان هستند. مادر مرحومهام شیعه بسیار قوی و محکمی بودند؛ ولی پدرم کشاورز و سنی مذهب میباشند.
آقای عباس نارویی قبل از استبصار چه نگاهی به باورها و اعتقادات شیعیان داشتید؟
خانواده ما سنی حنفی بودند و برای من در سن نوجوانی سؤالات مختلفی پیش میآمد. برای همین بیشتر مطالعه و تحقیق میکردم. مثلاً به ما میگفتند: «شیعیان به مهر سجده میکنند و بت پرستند! یا اینکه علی (ع) را خدا میدانند! و یا اینکه حضرت زهرا (س) با عمر رابطه فامیلی دارد و اصلاً نمیتواند قاتل ایشان باشد! و یا اینکه چه لزومی دارد عزاداری برای امام حسین که ۱۴۰۰ سال پیش شهید شده برگزار شود؟!» با این تهمتها و دروغها ذهن ما را پُر کرده بودند.
آقای عباس نارویی از شیرینیها و تلخیهای استبصار خود برایمان بگویید.
تلخیهای خاص خودش را داشت. پس از استبصارمان تقریباً طایفه پدری خود را بهکلی از دست دادیم. در بلوچستان طایفه گری است و طایفه خیلی اهمیت و ارزش دارد و این امر که ما از طایفه خود طرد شدیم مشکلات فراوانی را برای ما به همراه داشت و رنجهای شدیدی را متحمل شدیم. خانواده ما ازلحاظ مالی ضعیف است. وقتی طایفه پدری طردمان کردند مشکلاتمان بیشتر شد؛ چون پشتمان خالی شد.
البته از سوی دیگر شیرینیهای خودش را هم داشت و ما دوستان خوب دیگری پیدا کردیم و خداوند کمکمان کرد. درست است گرسنگی کشیدیم ولی لذت خاص خودش را داشت. من سختترین لحظات عمرم را در طلبگی و در شهر قم گذراندم؛ ولی قشنگترین و لذتبخشترین دوران عمرم هم همان موقع بود. ما مثل فرد نابینایی که بینا شده باشد بودیم.
جناب عباس نارویی توصیه شما به برادران اهل سنت خود چیست؟
توصیه من این است که بیدلیل و بیمدرک روی دین و مذهبی ایراد و اسم نگذارید، واقعاً درون آنها را واکاوی کنید. اگر علمای اهل تسنن به سمت شیعه میآمدند و با آنها معاشرت داشتند میفهمیدند که این تهمتها به شیعه فقط بهتان است، اگر علمای آنان فقط کتابهای شیعه را بخوانند و جریان غدیر را آگاهی پیدا کنند آنگاه به شیعه تهمت نمیزنند.
من بارها دیدم که چیزهایی به شیعه تهمت میزنند که حتی در یک کتاب هم دیده نمیشود. برادران اهل تسنن بیایند و بینند اصلاً کسی در میان شیعیان علی (ع) را نمیپرستد و کسی مهر را بت نمیداند؛ بلکه همه خداوند یکتا را میپرستند و معبودی جز او ندارند.
چه آرزویی دارید؟
آرزویم این است که همگی اعم از سنی و شیعه مثل ریسمان جمع بشویم. البته غیر از وهابیت که نه میخواهد این وحدت را ببیند و نه در این وحدت جایگاهی دارد. وحدت ما نجاتبخش همه مسلمین اعم از فلسطین خواهد بود و نابودکننده مستکبرین ازجمله اسرائیل.
نقش اهلبیت (ع) را در هدایت بشر چه میدانید؟
من وقتی اسم مبارک امیرالمؤمنین (ع) میآید یک حال عجیبی دارم و کلّاً به ایشان یک ارادت ویژهای از همه لحاظ دارم. البته همه اهلبیت (ع) برای نجات ما رنجهای مختلفی را متحمل شدند و من شیدای حضرت امیر (ع) هستم. اگر اهل تسنن بیایند و نگاه کنند که ولادت حضرت در خانه خدا و کعبه و شهادتش در خانه خدا و محراب و طول عمر شریفش برای خدا بود چه دیدی میتوانند داشته باشند به حضرت امیر (ع)؟!
وقتی حضرت شهید شد فقرا چه حسی داشتند و چه مشکلاتی برایشان پیش آمد، انگار یتیم شدند. من خودم جانباز ۷۰ درصد مدافع حرم هستم. وقتی شهید عزیز ما حاج قاسم سلیمانی شهید شدند، احساس یتیمی میکردم و میکنم و این حس مرا فقط یتیم واقعی درک میکند.
همه اهلبیت (ع) تا امام زمان (عج) برای نگهداشتن دین و رساندن آن به ما، سختیهای فوقالعادهای را تحمل کردند.
به زیارت اهلبیت (ع) مشرف شدهاید؟ چه احساسی داشتید؟
بله! یکبار به کربلا و بارها به مشهد رفتهام. اربعین من با ویلچر بودم. وقتی به کربلا رسیدیم، کسانی که با من بودند نتوانستند راه بروند و همگی از غصه و بغض ایستاده بودند. گویی یک مظلومیت و یک اندوه عجیبی این شهر کربلا دارد.
به مشهد هم که رفتم حس آرامش و خوبی داشتم. البته وقتی به آنجا هم رفتیم حس غربت امام رضا (ع) را میشد فهمید که چطور دور از همه اهلبیت (ع) در این گوشه هستند.
چه کتابهایی در زمینه استبصار مطالعه کرده و به دیگران توصیه مینمایید؟
کتاب شبهای پیشاور، آنگاه هدایت شدم و الغدیر را مطالعه نمودم. این کتاب شریف الغدیر بسیار عالی و مفید است، اگر واقعاً علمای اهل سنت به منابع آن رجوع کنند میفهمند حق با کیست.
بهترین روش تبلیغ مکتب تشیع ازنظر شما چیست؟
تقویت شیعه بهترین راه تبلیغ تشیع است. نیاز به توهین و دشنام دادن به مقدسات دیگر ادیان یا مذاهب نیست؛ بلکه اگر از خوبیهای اهلبیت (ع) بگوییم، مردم دنبالهرو آنها میشوند. همانطور که خود ایشان میگویند: «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً ؛ مایه زینت ما اهلبیت باشید نه مایه آبروریزی ما.»[۱]
ما برای تبلیغ به یک روستا رفتیم و بسیار خوب، مهربان و محترمانه با مردم برخورد کردیم و بعداز آنکه ازآنجا بیرون آمدیم، روستا شیعه شدند. بااینکه یکبار هم ما به کسی نگفتیم شیعه شود. من حتی به پدر خودم هم یکبار نگفتم شیعه بشود.
پیرامون امام زمان (عج) چه مطلبی دارید؟
من به سوریه رفتم و در آنجا مجروح شدم و تا مرگ رفتم تا اینکه بچهها من را برگرداندند و یک سال در بیمارستان بستری بودم تا حالم بهتر شد و الآن جانباز ۷۰ درصد مدافع حرم هستم. قبلاً با رفقا به اردوهای جهادی در مناطق محروم میرفتم، ولی بعد از جانبازی دیگر نرفتم. تا اینکه یکبار یکی از رفقا خیلی اصرار کرد و من با آنها مانند قبل به اردوی جهادی رفتم.
مهمترین علت استبصار شما چه بود؟
مهمتر از واقعیت چیزی نیست! من به واقعیت رسیدم و وقتی به واقعیت و حقیقت رسیدم باید از آن پیروی میکردم.
ایرادات مذهب اهل تسنن را چه چیز دیدید؟
مردم عوام که هیچ ولی علمای اهل تسنن دو سال قرآن میخوانند و بعدازآن کتب حدیثی و روایی خود را میخوانند و بعد به پاکستان میروند و جزو دیوبندیه میشوند و تفکرات وهابیها و سلفیها را میخوانند و پیرو آنها میشوند. بعد که میآیند وهابیت و سلفیّت را تبلیغ میکنند. ولی متأسفانه هیچ سوادی نسبت به مذهب اصلی خود یعنی اهل تسنن ندارند؛ چون بیشتر تمرکز آنها روی کتب تکفیری- وهابی بوده و این عدم شناخت آنها نسبت به کتب خودشان باعث شده است واقعیت و حقیقت را متوجه نشوند و یا اشتباه بفهمند و روش تکفیر را پیش بگیرند، اگر آنها کتب خودشان را با دقت بخوانند و مطالعه کنند میتوانند حقایق را بفهمند ولی متأسفانه عده زیادی از علمای آنها وهابی مسلک هستند.
[۱]. امالی، شیخ صدوق، ص ۴۰۰؛ امالی، شیخ طوسی، ص ۴۴۰ ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶۸، ص ۳۱۰؛