به گزارش بنیاد بین المللی استبصار، همایش بیدارگران ۱ در بهمن ماه ۱۳۹۸ در تجلیل از دکتر سهیل اسعد با همکاری موسسه امیرالمومنین ابوتراب ع و بنیاد بین المللی استبصار در قم مقدسه برگزار شد.

متن همایش خدمت بزرگواران ارائه می گردد.

همایش بیدارگران ۱ دکتر سهیل اسعدحجت الاسلام و المسلمین سید امیرحسین حسینی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین

سلام و رحمت خدای متعال نثار همه شما خوبان و برادران عزیز و خواهران ارجمند که در این جلسه نورانی گرد هم آمدید، و سلام و درود به همه کسانی که در مسیر تبلیغ، ترویج دین و حقیقت و دستگیری از انسانها، برای وصول آنها به زلال معنویت قدم برمی‌دارند و تلاش می‌کنند. خدای متعال میفرمایند:« یا ایها الناس قد جاءتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمت للمومنین* قل بفضل الله و برحمته فبذلک فالیفرحوا و و هو خیر مما یجمعون(یونس/۵۷و۵۸)

این جلسه همانطور که اعلام کردند برای گفتگو در ارتباط با موفقیت‌ها و تجاربی است که به لطف خدای متعال برادر ارجمندمان جناب دکتر سهیل أسعد در مسیر تبلیغ و ترویج دین و حقیقت و کمک به انسانها برای نجات از گمراهی وضلالت بدست آورده‌اند. ایشان به تنهایی به اندازه چند نهاد و سازمان موثر بوده‌اند و تلاش و فعالیت داشته‌اند، اگرچه حمایت آن نهادها و سازمانها هم بی تاثیر نبوده ولی ایشان هیچگاه متوقف در این حمایتها نبوده‌اند.

نکته دیگر اینکه تجلیلی که در اینجا انجام می‌شود در واقع تجلیل از شخص نیست، تجلیل از شخصیت و منش و رفتار هست، که دیگران هم بتوانند از این مسیر نورانی بهره‌مند بشوند. امثال بنده و شما و دیگر طلاب و کسانی که این وظیفه را بدوش می‌کشند بتوانند از این فضا و از این تجارب بهره‌مند بشودند و توفیقات خود را مضاعف کنند. بنابر این نگاه ما بر این است که نکات و مطالبی را تقدیم کنیم که برای کار و روش‌های خودمان بتواند موثر باشد و در واقع یک مکتب و روشی را تبیین می‌کنیم. همانطور که رهبر عزیز در مورد شهید قاسم سلیمانی اشاره فرمودند که این مکتب باید شناخته شود و الگو قرار بگیرد، در مورد سرداران فرهنگی و دینی و تبلیغی خودمان هم مکتب آنها مهم است. و شخص آنها به این تعریف و تمجید و تجلیل، نه نیازی دارند و نه این تعریف و تمجید برای آنها فایده ای دارد.

طرف حساب آنها کس دیگری است؛ آنها با خدا و رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) معامله کردند و آنها هم خود بهتر می‌دانند که چگونه پاسخ این تلاش‌ها و مجاهدت‌ها را بدهند. بنابر این ما با این نگاه مطالبی را حضورتان عرض می‌کنیم اگرچه خدمت ایشان و دیگر سروران هم عرض کردم که معرِّف باید خودش معروف‌تر وأعلی و أعلم و موفق‌تر بوده باشد، در حالی که ما خودمان از کسانی هستیم که به موفقیت‌های عزیزمان غبطه می‌خوریم، اما برای اینکه حُسن ظنّشان را اجابت کرده باشیم به این دلیل با افتخار کامل در اینجا هستیم.

نکته‌ای را هم عرض کنم نمی‌دانم خانواده محترم ایشان اینجا حاضر هستند یا خیر؟ اما اگر قرار باشد تجلیل واقعی انجام بشود، در مرحله قبل از این جلسه تجلیل از خانواده و خصوصا همسر این بزرگوار هست که اگر ایشان[آقای سهیل أسعد] اهل ایثار و مجاهدت بودند، بصورت مضاعف خانواده ایشان ایثار کردن و نقش موثری در همه این موفقیت‌ها داشته‌اند و حتما اجر وافری هم از تلاشهای ایشان خواهد رسید. انشا خانواده هم از ایشان راضی باشند، همانطور که مردم در کشورهای مختلف از هدایت‌ها و راهنمایی‌های ایشان بهره‌مند هستند انشاءالله خانواده هم راضی باشند.

من این نکته را عرض کنم یک موقعی مرحوم والد ما حجت الاسلام حاج سیدعلی اکبر حسینی در برنامه رادیویی زنده‌ای حضور داشتند. مجری برنامه سوال کرد شما در خانه و خانواده هم همینطور خوش اخلاق هستید یا نه؟! ـ چون ما هر وقت آقای سهیل را می‌بینیم همیشه با یک تبسم و مطانت و وقار دوست داشتنی ـ از پدر ما سوال کردند شما که مبلغ اخلاق در خانواده هستید در خانواده خودتان، هم همینطور هستید؟ آیا خانم شما از شما راضی هستند؟ ایشان جوابی ندادند. باز مجری سوال کردند اگر ما همین الان در وسط برنامه زنده زنگ بزنیم منزل شما خانم شما در جواب این سوال چه خواهند گفت؟ حاج آقا گفتند ایشان آبروداری میکنند. و اتفاقا زنگ زده بودند و یک گفتگو هم کرده بودند.

ما امیدواریم که در ضمن این وظایف سنگین اجتماعی به مسولیتهایی که در قبال خانواده دارند هم انجام بشود و اگر ما زنگ بزنیم ایشان هم رضایت داشته باشند. [همسر ایشان]در شهری دور از وطن خود با شخصیت بزرگواری زندگی میکند، که شش ماه در سال اینجا مشغول تحصیل و خدمات مختلفی هستند و شش ماه هم در کشورهای مختلف می‌گردند و مسافرت دارند. مانند آرژانتین، اروگوئه، پاراگوئه، ونزوئلا، کاستاریکا، هندوراس، گواتمالا، مکزیک، کوبا، هاییتی، انگلیس، اسپانیا، لبنان، عراق، عربستان، مصر و تونس و اندونزی و جاهای دیگر.

اینکه خودشان را وفق بدهند [یعنی] هم بعنوان مادر و هم بعنوان پدر خانواده در اوقات سفر [خانواده را] اداره کنند این تجلیل واقعی باید [از ایشان ] انجام بشود. و انشاءالله که خداوند خدمات این زوج محترم مبلغ را مورد قبول خودش قرار بده. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

عرض کردم در همین شش ماه تحصیل هم موفقیت‌ها و مشغولیت‌های مختلف دارند. در این دوران حدود ۴۰ فیلم مستند همکاری داشته‌اند. در موضوعات مختلف برای منطقه خودشان با انتقال تجربیات به مبلغینی که بعدها باید اعزام بشوند فعالیت میکنند.

در واقع آن نسل بعدی که باید این وظیفه را به دوش بکشد تربیت می‌کنند و مراقبت می‌کنند از این طلابی که عمدتا از کسانی هستند که بعدا مسلمان شده‌اند.

اینها وقتی اینجا می‌آیند ما ایرانی‌ها برنامه‌ریزی ایرانی برای آنها در نظر می‌گیریم در حالی که نیازهای آنها در منطقه چیز دیگری است. گاهی بعضی از طلاب به ما می‌گفتند که ما اینجا یک چیزهایی می‌خوانیم که بعد می‌رویم کشورمان می‌بینیم آن چیزهایی که خوانده‌ایم آنجا خیلی به دردمان نمی‌خورد. ایشان چون به هر دو طرف اشراف دارند آن نیازها را در اینجا پیش بینی می‌کنند و این بچه‌ها، این طلبه‌ها، این جوانها را با آمادگی کامل و مهارتهای لازم تربیت می‌کنند و می‌فرستند در کشور تا بتوانند بهتر موثر باشند.

نکته دیگری که در مورد برادر بزرگوارمان مطرح هست و می‌تواند برای مبلغین، چه کسانی که حاضر هستند چه آنهایی که ممکن است بعداً این مجموعه بدستشان برسد، مورد استفاده قرار بگیرد اینکه ایشان از زبان هنر و مهارت‌های هنری هم بهره‌مند هستند و از آن در کار تبلیغ استفاده می‌کنند.

از ظاهر گرفته که یک چیزهای خدادادی هست، تا نوع لباس پوشیدن مبلغ، در تبلیغش و در مقدار نفوذ کلام او در مخاطب موثر است.

[از طرفی] ایشان در دوره جوانی تئاتر هم کار کرده‌اند، و با این نوع مهارت هم آشنا هستند و کسی که تئاتر و نمایش و کارهای هنری را فراگرفته باشد، تاثیر گذاری بهتری میتواند داشته باشد. نوع بیانشان، نوع حرکتشان که هم از بدن و هم از بیان استفاده کنند، برای القاء مطلب به گونه‌ای که طرف مقابل باور کند.

کسی که پشتوانه اعتقادی و اخلاقی محکمی هم دارد‌ و از این ابزار و مهارت‌ها استفاده کند، این حتما می‌تواند خیلی موفق باشد. در یک کلیسایی رفته بودم در کشورر هلند، آن کشیش برای مردم که صحبت می‌کرد ما زبانش را نمی‌فهمیدیم ولی اینقدر با احساس صحبت می‌کرد که ما هم نزدیک بود ما هم گریه‌مان بگیرد.

آقای سهیل این مهارتهای هنری را اینگونه مطرح کردند و اینگونه از آن استفاده می‌کنند. یه مثال دیگر هم بزنم. من یادم است که دوره دبستان ـ آقای سهیل با مرحوم والد ما یک رفاقت خاصی داشتند و حاج آقا ایشان را بعنوان رفیق شفیق نام برده‌اند ـ مرحوم والد که معلم نماز بودند و نمازهایمان را در دبستان با ایشان به جماعت می‌خواندیم، از همین مهارت استفاده می‌کردند و داستانهایی را که آموزشهای خاصی در ضمن آنها نهفته بود بصورت سریالی برای ما تعریف می‌کردند.

آخر داستان هم جایی تمام می‌شد که ما می‌گفتیم کی پنجشنبه خواهد شد که ما برویم به مدرسه و ببینم داستان چی شده. منظورم اینست که داستان به یک جایی رسیده بود که شخصی در آتش گرفتار شده بود و میگفت:«سوختم سوختم»، ایشان آن داستان را آنچنان مطرح می‌کردند که آدم حس می‌کرد خود آن آدم دارد آن را می‌گوید و با آن صدا داریم می‌شنویم. بطوری که ما دیدیم یکدفعه درب نمازخانه باز شد یک بنّایی با لباس گچی آمد داخل و گفت:«کی سوخته کی سوخته». اگر ما بتوانیم آن مفاهیم خودمان را با آن حس کامل منتقل کنیم این هنر بزرگی است که برادرمان دارند و ما هم یاد می‌گیریم.

نکته دیگر این است که انسانی که می‌خواهد موفق باشد باید از خودش بگذرد و ایثار کند، کسی که تنهایی می‌خواهد برود به جایی که عمده مخاطبین آن غیر مسلمانها هستند باید از راحتی و آسایش بگذرد و سختی‌های آن را به جان بخرد. من یادم است آیت الله العظمی نوری همدانی فرموده بودند:« من در اوایل دوران طلبگی برای تبلیغ می‌رفتم[یکبار] اهالی یک روستا ما را دعوت کردند برای تبلیغ، در یک زمستان سرد در یک مسجدی ۱۰ یا ۱۵ نفر اهل روستا نشسته بودند و ما هم برایشان نماز خواندیم و صحبت کردیم و دهه محرم را قرار بود به مدت ۱۰ شب آنجا بمانیم، بعد از صحب و روضه و اینها که تمام شد، شامی هم بود و ما هم شامی خوردیم.

بعد از شام یکی یکی این آقایان روستاییها از ما خداحافظی کردند و رفتند. ما ماندیم و یک مسجد،هیچکس نگفت آشیخ خونه می‌آیید؟ پیش ما می‌مانید؟ کجا می‌خواهید بخوابید در این سرما؟ مسجد هم سرد. این طرف و آن طرف را گشتم که آن شب را یکجور بگذرانم، بنابر این رفتم یک گوشه مسجد، یک تابوت پبدا کردم، یک گوشه فرش مسجد زیرم و یک گوشه فرش را هم انداختم روی خودم که سوز و سرما به پهلوهایم نزند، تا صبح آنجور خوابیدم.

آقای سهیل که تبلیغ می‌روند همه جا که فرش قرمز پهن نمی‌کنند برای ایشان، خصوصا آن اوایل گاهی باید میرفتند یکی را پیدا میکردند در یک قهوه خانه‌ای، در یک خانه‌ای و با هم گفتگو کنند، بعد کم کم توسعه پیدا کند و همه جا هم به به و چه چه نیست؛ یکجا تعریف می‌کنند، یکجا تحویل می‌گیرند، یکجا دستگیر می‌کنند و یکجا بازجویی می‌کنند. و همه اینها با هم هست واگر کسی بخواهد موفق بشود باید همه اینها را باهم در نظر بگیرد و بعد در اثر استمرار و تدبیر و اخلاص این عمل، خدا لطف خواهد کرد، کار را بجایی می‌رسد که این شش ماهی که در قم هستند، برنامه شش ماه بعدیشان که در سفر هستند پر می‌شود.

این نکته مهمی هست که اگر از ابتدا بخواهیم که همه کارها هموار باشد و هیچ رنج و سختی نباشد، نمی‌شود پیش رفت، حالا اگر رنج و سختی اگر از طرف مقابل باشد تحملش راحت تر هست امام گاهی هم از این طرفه؛ یکبار ایشان اعزام شده بودند به تبلیغ، و قبل از اعزام بخاطر اینکه مبلغ نمونه‌ای هستند، خانه‌ای در اختیارشان قرار گرفته بود که با خانواده در آنجا زندگی کنند.

بعد که رفتند تبلیغ، دیدند که این خانه را گرفته‌اند و خانه دیگر به ایشان تعلق نمی‌‌‌‌‌‌‌گیرد چون شما بیش از سه ماه اینجا در قم نبوده‌اید، این چیزها را اگر بنده و شما ببینیم می‌گوییم آقا قدر ما را نمی‌دانند، ما برویم خانه همین درسمان را می‌خوانیم، دکترامان را می‌گیریم پایانامه هم می‌نویسیم، تابستان هم در حد خودمان میرویم تبلیغ و برمی‌گردیم، اما اینکه خودمان را به آب و آتش بزنیم، برای اینکار باید یک پشتوانه اعتقادی عمیق و قوی داشته باشیم وگرنه باید برگشت و با رکود و با سکون زندگی کرد که آن کار انسانهای فعال و پرتلاش و مومن نیست. بعد کار بجایی می‌رسد که در روز استقلال کشوور شیلی می‌روند بعنوان نماینده مسلمانان، چند دقیقه‌ای صحبت کنند.

قبلش فکر میکنند که من چطور میتوانم در ۵ دقیقه اسلام را تعریف کنم. می‌گویند من از خودم چیزی نگویم ـ این خودش خیلی مهم است. بعضی وقتها ما صرفاً بخاطر جذب مخاطب فکر می‌کنیم، حرف جدید بزنیم، حالا هر حرف جدید که متقن هم نباشد، فقط مردم خوششان بیاید و استقبال کنند. در حالی که به ما یاد داده‌اند فقط همین صحبتهای ما را برای مردم نقل کنید، خوب بیان بکنید اونها خودشان جذب می‌شوند.

آقای ابراهیم ساوادا که اهل ژاپن بودند اینجا موقع رفتن به کشور بعد از اینکه توسط رهبر معظم معمم شده بودند. من به ایشان گفتم آقای ساوادا شما تا به حال ژاپنی در این لباس دیدی، گفتند من اگر جلو آینه بایستم اولینشان را می‌بینم. ایشان می‌گفت که عقیده شما در اسلام و در مکتب اهل بیت(ع) اینقدر مستحکم و منطقی هست که اگر بتوانید با بیان خوبی به هر آدم منصفی در هر جای عالم بگویید او حتما قبول می‌کند.

دو شرط ایشان گفت؛ یکی اینکه با بیان خوبی بگوییم. و بدانیم با چه کسی صحبت می‌کینم. بنابر این، اینکه از خودمان نگوییم بلکه از قرآن و اهل بیت(ع) بگوییم، این پشتوانه قوی، کمک میکند و این نورانیت به قلبها نفوذ میکند ـ آنجا ایشان تصمیم می‌گیرند که این دعای امام زمان(عج) را به زبان اسپانیولی بخوانند. اللهم ارزقنی توفیق الطاعه و بعد المعصیه و… الی آخر، و خودشان را هم معرفی می‌کنند که نماینده مسلمانها هستند. بعد که جلسه تمام می‌شود، عده قابل توجهی سراغ ایشان را می‌گیرند که این چیزهایی که تو خواندی احساس می‌کنیم از خودت نبود، اینها خیلی عالی بود، خیلی عمق داشت، خیلی عظمت داشت، اینها را از کجا آوردی؟! یعنی اینها با همین بیان و طرح کردن دعا و از خود هیچ نگفتن آمدند ببینند که این بیان از چه کسی بود.

اینکه از منابع اصیل استفاده کنیم، اصول خود را حفظ کنیم، برای جذب مخاطب هر حرفی و هر سخنی را مطرح نکنیم و اگر مدارایی هست که باید باشد مدارا در روشها باشد نه در اصول. ما اصول خودمان را کنار بزاریم که دیگران خوششان بیاید، این به صحت نزدیک نیست و اتقان آن را به ما توصیه نمی‌کند. اما در مورد روشها همان مدارا باید باشد چه بسا بنده و شما به همان جاهایی که ایشان تشریف میبرند، برویم، شاید نتوانیم خیلی ادامه بدهیم. یکی از علملای بزرگوار که از دنیا رفته‌اند، آمده بودند یکی از کشورهای اروپایی، بنده هم بعنوان یک بچه طلبه آنجا بودم، ایرانیها و یک عده‌ای آنجا جمع می‌شدند تا برای امام حسین(ع) عزاداری کنند.

ایشان از من پرسیدند فضای آن جلسه چطوری است، گفتم حاج آقا آنجا خانم و آقا دختر و پسر همه قاطی می‌نشینند، باحجاب بی حجاب. گفتند عجب اینجوریه؟! پس من نیایم. خوب نیست من بیام؟ گفتم حاج آقا اینها هر جوری باشند بچه‌های شما هستند، اگر بیایید و شما را ببینند بهتر است از اینکه شما که تا این کشور آمدید شما آنها را نبینید. دو نفر ممکن است از آنها یک تحولی در آنها ایجاد بشود، بعلاوه اینکه آنها به زور نیامده‌اند، از شهرهای مختلف بخاطر همین پرچم امام حسین(ع) آمده‌اند، آنها یک قدم آمده‌اند، شما هم می‌آیید کمکشان می‌کنید، آن اخلاص شما کمک می‌کند و الحمدلله ایشان تشریف آوردند و حضورشان هم در آن جلسه خیلی مفید و موثر بود. امام صادق(ع) می‌فرمایند که امامت با رفق و مدارا و با انس و الفت و وقار و تقیه و حسن معاشرت و ورع و تقوا و تلاش و کوشش فراوان در مردم نفوذ می‌کند و آن را می‌پذیرند؛ انّ امامتنا بالرفق و التالف و الوقار و التقیه و حسن الخلق….

مردم را ترغیب کنید به دین خودتان با همین روشها، نه با سختی و خشونت.

این نکته‌ای است که بنده از روشهای استاد عزیز جناب آقای سهیل اسعد استفاده کردم.

یک نکته دیگه آن طنز ملیح ـ نه شوخیهای سبک و زننده ـ در برخوردهای ایشان است. الان یادم آمد ایشان یک سفری به کربلا رفته بودند یک کفنی برای من هدیه آوردند و هر وقت من را می‌بینند از من می‌پرسند، فلانی پس کی میخواهی از این هدیه من استفاده کنی!. جلسه‌ای بود و با خانهم‌ها گفتگو می‌کردند و سوال و جواب داشتند در جلسه تبلیغی. بعد از پاسخ دادن به سوالات موقع رفتن دیدند که الان موقع خروج از جلسه آن خانم‌های غیر مسلمان هم که آداب مار را بلد نیستند چه کار کنیم،

به آن مجری جلسه گفته بودند که خانم به حضار بفرمایید که من با دست دادن و اینها خداحافظی نمیتوانم بکنم و عذر خواهی کنید پیشاپیش که بی ادبی نباشد ـ آداب و فرهنگ آنها را هم رعایت کنیم در ضمن حفظ اصول و احکام خودمان. برعکس بعضیها که یه اقایی در یک منطقه ای آمده بود گفتم آقا شما مسلمانی شیعه هستی با خانمها دست میدهی گفت من فقط دوربینها را نامحرم میدانم یعنی فقط جایی که دوربین هست دست نمیدهم که در ایران برایمن حرف در نیاورند. ادم اگر خدا را ناظر ببیند، اگر دوربین باشد یا نباشد، فرقی نمی‌کند، دوربین الهی همیشه هست ـ ایشان این تذکر را به آن خانم مجری دادند و آن مجری اعلام می‌کند خانم‌های محترم توجه داشته باشید این آقای شیخ سهیل فقط دیدنی هست و دست زدنی نیست. یعنی به ایشان دست نزنید.

خدمت شما عرض کنم احترام به بزرگترها و پیشکسوت‌ها. گاهی ما در یک زمینه‌ای رشد می‌کنم، دیگه یطوری نگاه می‌کنیم که دیگران را ریز می‌بینم و در واقع انگار تلاشهای افرادی که قبل از ما بوده‌اند و بزرگتر از ما بوده‌اند نادیده می‌گیریم و این صحیح نیست و در ایشان این نکته را بوضوح دیدیم که رعایت می‌کنند.

ایشان سعی در تکمیل کارها دارند نه تخریب دیگران. این نکته بسیار مهمی است.

نکته بعدی اینکه همیشه ایشان دست در دست بزرگترها دارند. کسی که بخواهد کسی را نجات بده و از گودالی بیرون بیاورد باید خودش هم دستش جای دیگری وصل باشد وگرنه ممکن است هر دوتاشان باهم سقوط کنند. ایشان در مقابل علما مثل یک کودک دبستانی، برای استفاده متواضع و شنونده هستند. ایشان متواضع می‌نشینند، بطوری که اگر کسی ایشان را نشناسد نمیداند که ایشان همان آقای سهیلی هستند که ده تا کشور در نوبت هستند برای برنامه‌های تبلیغی و سخنرانی‌های ایشان. بنابراین وصل بودن به آب کر و زلال خودش موجب می‌شود طهارت انسان حفظ بشود. اگر در دریای تبلیغ غرق بشویم و دستمان در دست بزرگی نباشد که گاهی به ما نهیب بزند و از کبر و غرور و عجب برگرداند و نجات بدهد ممکن است بصلاح ما نباشد و ایشان این نکته را رعایت میکردند.

نکته بعدی متکی به خود بودن یا به اصطلاح اعتماد بنفس، که من فکر می‌کنم صحیح‌ترش اعتماد به خداست. در واقع چنین شخصی اعتماد به خدا دارد وگرنه اعتماد به نفس به تنهایی ارزشی ندارد و شاید ضد ارزش هم باشد. این نکته هم در کار کمک میکند که یک نفری در یک کشوری که کشور خودش هم نیست برود و با یک اطمینانی با پشتوانه علمی و معارفی و تقوایی که دارد، وارد بحث بشود. آنجا که دیگر مراجع و علما نیستند که تا من کم می‌آورم، برگردم سوال کنم و دوباره جواب آنها را بدهم. باید خودش با این فضا و با آن رقبا حریف باشد و با آنها گفتگو کند.

نکته دیگر اینکه ایشان برای برنامه‌های خودشان، برای سفرهای خودشان، یک سناریو دارند. اینها را من از کسی نشنیدم اینها را من برداشت می‌کنم. و روی این نکته هم خیلی تاکید داشتند که ما در یکجا صرفا وارد بشویم و بگوییم خوب بالاخره یطوری می‌شود، اینطور نتیجه خوب را نمی‌گیریم. اما از یک تذکر ایشان که من از این استفاده می‌کنم و یک صفت برادار عزیزمان: صراحت لهجه در جایی که مطلبی را باید بگوید.

در یک جلسه‌ای برای اساتید صحبت می‌کردند، گفتند آقایان اساتیدی که می‌آیند سر کلاس و از طلبه می‌پرسند که خب درسمان هفته قبلی تا کجا بود؟ این یعنی اصلا طرح درس ندارد و نمیداند از کجا باید شروع کند.

نداشتن غرور علمی و مشورت کردن با دیگران حتی با کوچکترها

سردار شهیدمان قاسم سلیمانی وقتی که شعار میدادند در حضور او و به او می‌گفتند مالک اشتر علی. به یکی از رفقایش گفته بود که اگر این چیزی که من می‌شنوم الان، اگر باور کنم و بگویم بله همین است این یعنی سقوط من، و اگر باور نکردم و بخدا گفتم خدایا آن حسن ظنی که به من دارند، تو تقویت کن که من بهتر از آن باشم ولی خودت می‌دانی چیزهایی که مردم درباره من نمیدانند. و خودم را پیش خدا حقیر و ذلیل ببینم این باعث رشد من می‌شود. ما بارها از ایشان شنیدیم از آقای سهیل که ما صفریم، یک هم نیستیم، در مقابل هزاران. خوب چنین شخصی خدا توفیقات زیادی به او عنایت می‌کند، اما اگر گفت ما چنینیم و چنانیم این ادعاها ممکن است باعث سقوط بشود، البته تبیین روشها و گفتگو در مورد این موضوعات منافاتی با این موضوع ندارد.

نکته دیگر کار را کم و کوچک ندیدن. دغدغه و همت عالی داشتن. گاهی برای گفتگو با یک نفر ایشان ممکن است هزاران کیلومتر مسافرت کند که با یک نفر که شبهه‌ای دارد، سوالی دارد، نیاز به راهنمایی دارد که با او گفتگو کند. آیا بنده حاضرم اینگونه عمل کنم یا حاضر نیستم؟

نکته دیگری که اضافه میکنم در مورد مطلبی که قبلا هم اشاره کردم. ان اراستگی ظاهری ککه نشان از اراستگی باطنی هم دراه. خرج کردن برای لباس مورد نظر نیست ولی اراسته بودن و لباس پاکیزه پوشیدن و رعایت شرایط و محیط را کردن نکته مهمیه. پیامبر اکرم خرج عمده ای برای عطر خودشون داشتن. و این معلومه که این برای تبلیغ دین مسئله بسیار مهمی هست و اخرین نکته ای که الان اشاره میکنمن اگرچه در موارد قبلی هم اشاره ای بود. این استکه هرجایی به لسان اون قوم سخن گفتن هم بسیار مهمه گاهی بنده و امثال بنده هنوز هم در جاهای مختلفی میریم برای تبلیغ احکان که میخایم بگیم بعنوان مثال برای مسائل طهارت عین اون کلوخی که داخل رساله نوشته میگیم.

خوب اون مخاطب امریکایی و اروپایی نگاه میکنه که این داره چی میگه در حالی که عین مطلب و اصول مطلب را باید حفظ کرد ولی در قالبهایی که انها بفهمند و بتوانند استفاده کنند اینگونه باید بیان کرد که با هر طیفی با کودک با نوجوان با مرد با زن با مرد با رییس اون قبیله چگونه باید سخخن گفت و چگونه باید با انها گفتگو کرد که مورد اثر باشد.

از اینکه وقت را گرفتم عذر خواهی میکنم. یکی از اساتید می‌گفت یکجایی یک آقایی رفت پشت تریبون یا منبر و شروع کرد به سخن گفتن، آقای سخنران نگاه کرد اینهایی که صف اول نشسته‌اند هی فوت میکنند طرف ایشان، بعد پرسیدن این چه رسمیه شما دارید سخنران را فوت می‌کنید؟ گفتند: آقایانی که می‌آیند اینجا فکشان که گرم بشود دیگر ول نمی‌کنند. برای سلامت و توفیق خودتوتن و این برادر عزیزمون و برای فرج امام زمانمان(عج) و برای اجابت هر حاجت دیگری که در دل دارید بر محمد و ال محمد صلوات. والسلام علیکم و رحمت الله.

همایش بیدارگران ۱ دکتر سهیل اسعددکتر نادر طالب زاده

همایش بیدارگران ۱، تجلیل از دکتر سهیل اسعد

لاحول و لاقوه الا بالله

من خیلی خوشحال شدم که یک توفیقی پیش آمد که در مورد سهیل أسعد صحبت کنم، چون قلبا به ایشان ارادت و اعتقاد دارم، و خدا را شاکرم که در جمهوری اسلامی ما همچنین شخصیت‌ها و میو‌های انقلاب را داریم و بخصوص من طی سالها با چندین نفر از افراد خارجی که طی سالها مجذوبشان شدم و با آنها بوده‌ام، آقای دکتر أسعد یک از آن افراد خاص بود ـ یاد آقای یحیی بنو افتادم، از فرانسه که در ساحل عاج چند وقت پیش مرحوم شدند و خیلی‌ها هم متوجه نشدند که مثلا این شخصیتی که از فرانسه آمده بود دنبال حقیقت و ۸ سال هم شاگرد حاج سید آشتیانی بود ـ و این انقلاب اسلامی، انقلابی است که آن کسانی که از کشورهای مختلف وارد ایران می‌شوند و بخصوص می‌آیند در قم، [و در] حوزه علمیه، درست هدف گیری کرده‌اند.

انقلاب اسلامی یک انقلاب روحانی بود، که ۴۰ سال پیش اتفاق افتاد و حقیقتا یک برهه‌ای از تاریخ است که همه چیز را بعد از آن زمان، واقعا عوض می‌کند. شفافیت و نورانیت کسانی که به دنبال حقیقت هستند، این افراد به نظر من زیارت کردنی هستند و عادی نیستند و با داشتن همه جور امکانات ـ من از اسپانیا دیدم، از ایتالیا دیدم، از فرانسه برادر عزیزم یحیی ـ آنها دکترایشان را در آن کشورها گرفتند و بعد متوجه این عطش می‌شوند و نمی‌شود این عطش را هیجور خاموش کرد مگر با کسب علم آن هم در قم. باید بیایند به قم و این را من دیدم ولی در مورد آقای بنو در مشهد بود.

جناب آقای سهیل اسعد همانطور که آقای حسینی هم فرمودند، چند وجه خیلی مهم دارند؛ یکی اینکه مسلط به چند زبان هستند و عقبه نژادی لبنانی ایشان خیلی موثر هست، چون لبنان از جاهای محوری جهان هست، کسی که بتواند با لبنانی‌ها مکالمه کند، آنها به نوعی در مقابل دشمن اصلی جهان اسلام، محور مقاومتند. دوم از آمریکای جنوبی هستند که منطقه بسیار حساسی هست و پر از مستضعف و کسانی که متوجه انقلاب اسلامی شدند ولی مبلغ می‌خواهد و پیام آور می‌خواهند.

این را باید چطوری درمان کرد مگر اینکه آن افراد بیایند ایران. [در عین حال] در ایران ماندن هم کار آسانی نیست و کار دشواری هست. در ایران بمانند و کسب علم کنند، به درجاتی برسند، بعد چون غرب را می‌شناسند، مسیحیت ار می‌شناسند، فرهنگ مسیحیت را می‌شناسند، بتوانند نفوذ کنند در آنها، بتوانند تبلیغ کنند برای آنها در کشورهای مختلف. ـ من آمریکای جنوبی نرفتم و توفیق نداشتم ولی میدانم چقدر مهم هستند، کشورهایی مهم با قابلیتهایی مهم ـ ولی انسان می‌خواهد که در آنها نفوذ کند و با آنها صحبت کند که آنها [هم] او را باور داشته باشند. چون هیچ مبلغی نیست که موثر باشد و تبلیغ کند مگر اینکه نور خدا در او مجسم شده باشد یعنی انسان در وجود او انسانیت را احساس بکند و اثر وضعی روی آدم داشته باشد.

واقعیتهای موجود هست که کسی که می‌خواهد موثر باشد باید این اسلام در خود او دیده بشود که بتواند تاثیر بگذارد، و اینکه آشنایی با زبان اسپانیولی و فرهنگ اسپانیا که هم در آن منطقه هم در اروپا می‌تواند خیلی موثر باشد، ما مبلغ اسپانیولی زبان داریم مثل آقای گنزالس که من سالها قبل با ایشان آشنا شدم و مستند ساختیم. ولی چه کسی هست که ادبیات قرآن را هم بداند، زبان محاوره‌ای عربی را هم بداند و این خیلی خیلی موثر است و در مورد ایشان این دو وجه خیلی مهم است. زبان عربی و اسپانیولی و انگلیسی و فارسی می‌دانند و به زبان فارسی می‌توانند سخنرانی کنند بدون اینکه مشکلی باشد.

و من میدانم که از آمریکای جنوبی چند بزرگوار دیگر هم در قم حضور دارند و خدمتشان رسیده‌‌ام و آنها هم به همین صورت حالت روحانیت، اسلام مسجم در آنها هم دیده‌ام و خدا را از این جهت خیلی شاکریم که قم توانسته است، جذب بکند و این پدیده انقلاب اسلامی را که از مرز ایران خارج شده و همه چشم‌ها به ایران هست؛ بتوانند که در موردش صحبت کنند و پاسخ بدهند.

در مورد اینکه آقای سهیل در یکی از کشورها دعای امام زمان(عج) را به اسپانیولی ترجمه کردند و بعد اینها کنجکاو بشوند که این چیست، و این کدام مکتب است، چون این دعا خیلی چیزها داخلش هست. نیایش یک امر فطری است، همه انسانهای روی زمین دوست‌دارند بپرستند، پرستش امر خوبی هست، منتها در اسلام هست که همه حقیقت جمع می‌شود و هر انسانی در هرجا این نیایش را که می‌شنود به وجد می‌آید، به یاد زبور داود در انجیل می‌افتد و آن خطاب داود به خداوند متعال و آن تواضع حضرت داود، لذا بلافاصله می‌گویند این از کجاست و از چیست. ما بعنوان مکتب شیعه که آخر و عاقبت هر کدام از طالبان حقیقت باید[دست] آخر بیایند قم و در این موتورخانه مجهز بشوند و بعد سفر کنند. یا به این سلوک یا به طریقی دیگری که حالا لازم نیست که آدم بیاید برود حوزه علمیه، ولی درجه عالی آن، این است که آدم در حوزه علمیه کسب علم کند و بعد خارج بشود و کمک کند و همه لازم دارند در مورد چیستی حقیقت بشنوند.

چند سال پیش من آقایی را در ژاپن دیدم و از او فیلمبرداری کردم که اسمش حاج علی اکبر بود احتمالا همین آقای ساوادا بود که خیلی جذب شخصیتش شدم و تعداد زیادی از ژاپنیها [هم] اطرافش بودند. افراد اینطوری که به ایران میایند خیلی جذاب است. ما از ژاپن خیلی کم داشتیم ولی آنهایی هم که داشتیم خیلی برجسته بودند. تشنگی در جهان در مورد حقیقت خیلی جدی است. «شینتوخا» ژاپن به لحاظ مذهب پَرت‌ترین مردم هستند، آخر این چه مذهبی هست با این افکار پَرت و بت پرستی.

ولی در بین آنها تعدادی می‌آیند به قم، درس می‌خوانند و بر می‌گردند و چقدر جهان تشنه شنیدن حقیقت است و به همین دلیل است که[در طرف مقابل] دشمن جدیداً خیلی[تلاش می‌کند] و اسلام دشمن خیلی جدی دارد و این ۴۰ سال خیلی تلاش کردند که ایران را ضعیف بکنند که به فرمول اقتصادی رسیدند و هم شبه اسلام درست کردند که همان داعش باشد. دشمنی با این پرورش و پژواکِ حقیقت خیلی جدی است چون در واقع بعد از ۱۴۰۰ سال صاحب خانه به کره زمین برگشته است و این مطلبی است که بخصوص علمای فاسد یهود خوب درک می‌کنند.

امثال سهیل أسعد از این جهت مهم هستند که ایشان دوتا تخصص دراند یکی اینکه استراتژی و راهبرد را میشناسند این که جهان اسلام چیست و چه هبه‌ای است، چه حاله‌ای از نور هست و چگونه باید منتقل کرد، دوم علمی که از حوزه علمیه می‌آید که این خیلی مهم است. اینها ابعادی است که خداوند اینجور تقدریر کرده اتفاق بیفتد.

یکی از چیزهای که آقای سهیل اسعد باید منتقل کنند در سفرهایشان این روایتهاست. یعنی این کلام خدا.

من تشکر میکنم که این مجلسی درست کردید که از ایشان تقدیر بشود، من قلبا وقتی که ایشان را می‌بینم و هر وقتکه موقعیتی پیش می‌آید خداوند چه تقدیری کرده است که چه میوه‌هایی جهان اسلام داشته باشد که بتوانند این حرف نورانی را در سایر نقاط جهان که مستضعفین وجود دارد، مثل امریکای جنوبی و همین سرخ پوستهای آمریکای جنوبی، آدمهایی ساده و صاحب فطرت، با آنها صحبت بشود و در مورد اصل حقیقت و هر کار دیگه‌ای که باید انجام بشود مبلغ می‌خواهیم که موشکهای فرهنگی ما باشند. انشاءالله دعا بکنیم که امثال آقای اسعد تکثیر بشوند و در واقع این اتفاق بیفتد که در آینده اسلام سریعتر نشر پیدا کند و مردم متوجه این حقیقت بشوند. از توجه شما خیلی تشکر می‌کنم بر محمد و آل محمد صلوات.

همایش بیدارگران ۱ دکتر سهیل اسعددکتر سهیل أسعد

همایش بیدارگران ۱، تجلیل از دکتر سهیل اسعد

سلام علیکم، اعوذبالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و صلّی الله علی سید المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد

من تشکر می‌کنم از همه دوستان و عزیزان و مسئولان و علماء و آیت الله زاده آیت الله حسینی و باقی دوستانی که زحمت کشیدند، دوستان موسسه ابوتراب، خیلی هم زحمت کشیدید، خیلی هم در امر تبلیغ بسیار فعال هستند و موثر هستند. من[منظور از]تجلیل و تکریم [را] نفهمیدم، من خیلی قبول ندارم که از یک شخص معمولی تجلیل و تقدیر بشود. به نظر من آنچه که باید مورد عنایت خاصی قرار بدهیم در امر تجلیل، مقام تبلیغ است. یک مقام مقدس است و یک مسئله‌ای که کاملاً با خداوند متعال در ارتباط است چون تبلیغ مقدمه برای هدایت است و هدایت یک امر الهی است. اینکه من به دوستان گفتم اگر بحث، بحث شخص باشد، خیلی هم مهم نیست.

در واقع تبلیغ یک پروسه کاملی است که در این پروسه تبلیغی امثال بنده فقط گل می‌زنیم یعنی مثل یک بازی فوتبال می‌ماند که از اول با توپ باید برویم جلو، تا اینکه گل بزنیم و امثال ما گل می‌زنیم و گرنه اصل اساتید حوزه و موسسات و سازمانها و خانواده‌ها و بچه‌ها و آنهایی که در واقع اصلاً در پروسه تبلیغی و گرنه ما یک طلبه معمولی [هستیم که] میرویم و کار می‌کنیم و برمی‌گردیم، اما پشت صحنه جنود و سربازانی داریم که دارند کار می‌کنند برای تحقق امر تبلیغ.

من این جور جلسه به عنوان یک فرصت می‌بینم برای انتقال یک پیغام. پیغام این است که مسئله تبلیغ امروز باید به عنوان یک واجب حوزوی به آن نگاه کنیم؛ این که تبلیغ یک بحث سلیقه‌ای باشد که طلبه می توانند یا مبلغ باشد یا چیزی دیگر، من قبول ندارم. اصل وظیفه حوزه‌ها تبلیغ است آن چیزی که ما به عنوان تبلیغ، تحصیل و درس خواندن و مطالعه و تحقیق و بحث‌های دیگر که ما به عنوان مسائل مقدس به آنها نگاه می‌کنیم، به عنوان مسائل مقدسی که در مقام مقدمه قرار دارد نه بعنوان اصل. درس خواندن، تعلم و یاد گرفتن اینها مقدمه یک کار مهم تر است، به نظر من اگر ما تبلیغ را به عنوان یک وظیفه مهم طلبه‌ها نگاه نکنیم داریم اشتباه راه میرویم.

من برای اتمام حجت و دلیل خودم بر واجب بودن امر تبلیغ ۵ یا ۶ مسئله مطرح می‌کنم ـ از وسایلی که قلب آدم را که کباب میکند، از مسائلی که اگر یک ذره احساس مسئولیت کنیم آدم نمیتواند مستقر بشیند و بیقرار زندگی کنیم.

یکی طلب مردم، ما هر جا رفتیم هرجوری رفتیم در هر مکانی و در هر زمانی، این مردم می‌گویند آقا شما چه کار می‌کنید چرا طلبه نمی‌فرستید، چرا روحانی ندارید، چرا عالم دینی ندارید، ببین این مساجد، ببین بچه های ما، ببین شیعیانی که دارند مرتد می‌شوند، ببین کسانی که متدین بودند، نسل دوم شما کافر شدند، ببین ساداتی که کشیش مسیحی شده‌اند، آن زن‌هایی که نه فقط بی حجاب بلکه بی حجابی را تبلیغ می‌کنند.

طلب مردم و شکایت مردم مخصوصاً در باب بین الملل، بسیار دور شدیم از آن چیزی که مطلوب است. طلبه یکی اماکن بدون روحانی، خیلی جاها رفتیم که مساجد و مراکز اسلامی و مکان مختلف بدون روحانی هستند. یکی ارتداد تدریجی مسلمان ها هست، در کشورهای غربی قاعده این است که نسل سوم مهاجرین اسلامی مسلمان به بعد فقط اسمشون اسلام هست، خیلی کم داریم مگر جاهایی که جمعیت اسلامی خیلی قوی و تعدادشان زیاد هست اما جاهایی مثل منطقه ما در آمریکای لاتین نسل سوم به بعد دیگه «علی الاسلام سلاما» یعنی می‌گویند فقط پدربزرگم قرآن می خواند، پدربزرگم نماز می خواند، اینها نه هویت اسلامی دارند، نه تدین و نه اطلاعات.

یکی هجمه‌هایی که بر علیه اسلام دارد اتفاق می‌افتد. ما هر روز شاهد یک پدیده تبلیغاتی رسانه‌ای بسیار قوی بر علیه اسلام هستیم. اگر یک کمی غیرت داشته باشیم چه کسی می‌خواهد دفاع کند از اسلام، چه کسی می‌خواهد بایستد و بگه ما مدافع حرم هستیم. چرا در جهاد اصغر مدافعین حرم داریم و قاسم هایی داریم اما در جبهه جهاد اکبر کمتر این را می‌بینیم. چرا در جبهه های فرهنگی همچین آدمهایی نداریم که بگوییم، شهید جبهه دفاع از حرم مکتب و از حرم اسلام.

یکی کار فرهنگی دشمن. آدم اگر یک کمی نگاه بکند، دنیا چه خبر است، به نظرم این مشکلات و این ضعف هایی که می‌بینیم در امت اسلامی فقط اینکه ما مثلاً بگوییم کار ما با مدیریت ضعیف رفت جلو، نه، دشمن هم خیلی داره کار میکند. وقتی شما ببینید دشمن دارد صبح تا شب کار میکند بر علیه شما، برای حذف شما از معادلات وجود، آدم باید حرکت کند.

چقدر آدم قلبش میسوزد؛ من سوار هواپیمایی شدم، تنها طلبه‌ای بودم که از ایران بلند شدم رفتم یکی از کشورها، در مقابل بنده ۲۵ نفر از جماعت تبلیغ هند و پاکستان در همان هواپیما سوار شده بودند برای رفتن به تبلیغ در همان کشور، یعنی یکی در مقابل ۲۵ نفر. چرا اهل باطل، با باطل خودشان دارند کار میکنند بودایی ها، وهابیت، بهائیت. چند روز پیش شیلی بودم، رفتم بزرگترین مرکز عبادی بهائیت را دیدم، ۳۶ میلیون دلار پول گذاشته‌اند برای تبلیغ باطل، چند نفر داریم کل بهائیت شیلی، هزار نفر هم نمی‌شوند. ما ادعا داریم که میلیونها نفرهستیم در منطقه آمریکای لاتین. فقط برزیل هفت یا هشت میلیون لبنانی دارد که نصفش فقط مسلمان هستند و نصفش هم شیعه هستند. کارهای ما آخرش می‌شود یک آپارتمان خیلی کوچولو در یک جای خیلی دور افتاده و برای خواندن دعای کمیل.

این‌ها چیزهایی هست که ما در واقع دیدیم، اقبال مردم، استقبال مردم، فرصت های موجود، چقدر فرصت داریم امروز، چقدر دانشگاه‌ها درخواست می‌کنند استاد بفرستیم، چقدر در رسانه می‌توانیم کار بکنیم، چقدر در سینما در باب مستند سازی، چقدر در مدارس درخواست دارند که ما باشیم. میادین خلوت است و فکر می‌کنم حالا یک مسئولیتی باید بپذیریم و قائل باشیم که یک اشتباهاتی کردیم در این ۴۰ سال انقلاب، یعنی اون چیزی که مطلوب بود به آن صورت نتوانستیم جوابگو باشیم.

باز هم تشکر می کنم از همه شما، خداوند متعال به همه شما توفیق بدهد بتوانیم گامی به سمت تحقق آن هدف هدایت برداریم. یک روز بتوانیم افتخار بکنیم که بله زحمت کشیدیم اما آخر این شد که «لیظهره علی الدین کله»

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube