وازگن آوانسیانبه گزارش بنیاد بین المللی استبصار، وازگن آوانسیان، شهید مستبصری که در جبهه، با آشنایی به مضامین دین حق اسلام، مسلمان شد.

شهید «وازگن آوانسیان» در اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۸ درشهر « فریدن» در استان اصفهان چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در زادگاهش گذراند، سپس با خانواده اش به تهران نقل مکان نمود.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند.

وی در تیر ماه ۱۳۵۸ به خدمت اعزام گردید.شهید «آوانسیان» بعد از شروع جنگ تحمیلی، با وجود پایان یافتن دوره خدمت زیر پرچم، تا زمان شهادتش در بهار ۱۳۶۲ به صورت داوطلب به نبرد علیه دشمن بعثی ادامه داد.در روز نبرد با رشادتی وصف ناپذیر به پیکار مزدوران بعثی شتافت.

به گفته دوستان همسنگر، وی چند دستگاه تانک دشمن را به آتش کشیده و همراه چند تن از دیگر یاران، در اثر شلیک تانک و اصابت ترکش به سر،به دیدار معبود شتافت.

سرهنگ جعفری جانشین سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس می گفت:

یک سند از دوران دفاع مقدس در پرونده ی شهیدی از شهدای ارامنه ی تهران وجود دارد که مدت ها بعد از شهادتش دیده شد.

برایمان خیلی جالب بود.

در این سند نوشته ای از شهید بزرگوار “وازگن آوانسیان” وجود دارد.

ایشان با دستخط خود خطاب به مافوق جملاتی با این مضمون را نوشته است:

«در جبهه، با آشنایی به مضامین دین حق اسلام، مسلمان شده و نام خود را از وازگن به مهدی و نام خانوادگی ام را از آوانسیان به محمدی تغییر داده و بر این امر افتخار می کنم. سپس این شهید بزرگوار بر نوشته ی خود و تغییر دینش عده ای را گواه گرفته تا پایین برگه ی گواهی اش بر اسلام را امضا نمایند.»

سرهنگ جعفری می گفت:

وقتی این سند را پیدا کردیم تصمیم گرفتیم خانواده ی این شهید عزیز را در جریان قرار داده و بگوئیم فرزند شما به دین اسلام از این دینا رفته است و ….

وقتی به خانه ی این شهید عزیز مشرف شدیم دیدیم که پدر و مادر این شهید مثل پدر و مادر سایر شهدای مسلمان، آنچنان به این شهیدی که در راه اسلام داده اند افتخار می کنند که از گفتن منصرف شدیم و برگشتیم!

در ادامه سرهنگ جعفری جانشین سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت:

ظاهرا که مردی خوش اخلاق و خوش برخورد بود.

از ایشان خواستم تا در هفته ی دفاع مقدس در خدمتش باشیم.

با آغوش باز پذیرفت.

وقتی هم دیدمش خیلی به دلم نشست.

با آن لباس نظامی و هیبت قبه ها و محاسن سپیدش،خیلی خاکی و خودمانی بود.

از امام و مدیریت حضرت امام در جنگ برایمان گفت.

نوشته هایی را نشانمان داد و خاطراتی را گفت.

لا به لای صحبت هایش به فضای معنوی و امدادهای الهی در جنگ اشاره کرد.

فرمانده ی وازگن می گفت:

وازگن از خود گذشتگی حیرت انگیزی داشت، روح این پسر انگار از جسمش جدا شده بود؛ انگار به جایی وصل شده بود که روی زمین نبود و خواب و خستگی و گرسنگی برایش مطرح نبود.

اندازه پنج نفر کار می کرد. آرام و قرار نداشت. من خودم همیشه عادت داشتم آخرین نفر بخوابم؛ اما هر وقت می خواستم بخوابم می دیدم وازگن در چادر مخابرات، مشغول تعمیر و سرویس بیسیم و تلفن است، صبح هم که بیدار می شدم می دیدم زودتر از همه بیدار شده و مشغول است.

به خاطر وجود وازگن و زحمات شبانه روزی اش مخابرات لشکر ما، هیچ وقت مشکل و کمبود نداشت. سرپا و سرحال بودن مخابرات، نمی دانید برای یک لشکر چقدر مهم و حیاتی است. وسایل مخابراتی در جنگ مثل عصا برای کسی است که بدون عصا نمی تواند قدم از قدم بردارد.

نیم ساعتی برایم از وازگن حرف زد و گریه کرد. کشوی میزش را باز کرد و دفترچه مرخصی وازگن را به من داد.گفت: «هر وقت دلتنگش می شوم این دفترچه را ورق می زنم و با وازگن حرف می زنم.»

خانواده شهید آوانسسیان اولین خانوده میزبان آیت الله خامنه ای (زیده عزه) بوده اند.

آن دیدار برای ما دیدار خیلی عجیبی بود. چون تا به آن روز اصلاً نشنیده بودیم ایشان به خانواده ای از شهدای ارمنی سر بزنند.

سال بعد، و سال های بعد، می شنیدیم و در روزنامه مخصوص ارامنه می خواندیم که ایشان به دیدار خانواده های شهدای ارمنی رفته اند؛ اما در آن سال، چون برای اولین بار بود که چنین اتفاقی می افتاده برایمان خیلی عجیب بود.بعد از دیدار هم به هر کسی می گفتیم که آقای رئیس جمهور آمده بودند منزل ما، باورش نمی شد!

خلاصه تشریف آوردند داخل خانه و نزدیک یک ساعت مهمانمان بودند.

پدرم که بعد از شهادت وازگن زمین گیر شده بود، نمی توانست روی مبل بنشیند. ایشان هم به احترام پدرم می خواستند روی زمین بنشینند، اما وقتی دیدند اگر این کار را بکنند پدرم خیلی ناراحت می شود، با اصرار پدر، روی مبل نشستند و خیلی گرم و صمیمی با ما صحبت کردند. آن روز علاوه بر اعضای خانواده خودمان، دو تا از پسرعموها و چند تا از برادرزاده هایم هم در خانه بودند.

شب کریسمس بود و آمده بودند برای تبریک عید به پدر و مادرم. آقای خامنه ای اول احوال پدر و مادرم را پرسیدند. اینکه از کی کسالت پیدا کرده اند و دکتر کجا می روند و برای درمان چه مشکلاتی دارند و این طور سؤال ها.

بعد حرف را به وازگن رساندند و از او پرسیدند. پدر و مادر و خواهر و برادرهایم هرکدام خاطره ای از وازگن برای ایشان تعریف کردند. از شاگرد ممتاز بودنش در دوران تحصیل و علاقه اش به ساختن کاردستی های علمی و عجیب و غریب، تا نحوه شهادت و تشییع باعظمت پیکرش در تهران.

آقای خامنه ای به پدرم گفته بودند که اگر کمکی لازم دارید، ما در خدمتتان هستیم؛ پدرم هم ضمن تشکر از محبت و توجه ایشان، عرض کرده بود که الحمدلله همه چیز رو به راه است و به چیزی نیاز ندارم، خداوند به من پنج پسر داده بود که یکی را در راهش فدا کردم؛ فقط دلم شور رزمنده ها را می زند که نکند آنجا چیزی کم و کسر داشته باشند.

رئیس جمهور شهادت وازگن را به همه ما تسلیت، و عید کریسمس را تبریک گفتند و از حضرت عیسی و حواریون و شهدای صدر مسیحیت و مقام شهدا پیش خداوند برایمان حرف زدند.

حرف هایی که خود من تا به آن روز، خیلی هایش را نشنیده بودم و شنیدن آنها از زبان ایشان، برایم شیرینی مضاعفی داشت.

ایشان فرمودند که شهدای مسیحی جنگ ما نیز، مثل شهدای صدر مسیحیت و مثل حواریون حضرت عیسی هستند.

بعد هدیه ای به پدر و مادرم اهدا کردند و متواضعانه، اجازه مرخصی خواستند. وقتی از روی مبل برخاستند، پدرم با وجود زمین گیری، می خواست هرطور شده بلند بشود، که ایشان اجازه ندادند.

نشستند کنار پدر و با او خداحافظی کردند. محافظ ها از ما خواستند که ایشان را تا کوچه همراهی نکنیم و در خانه بمانیم تا بیرون خانه شلوغ نشود.رئیس جمهور کشور، بی سروصدا به خانه ما آمدند و رفتند و حتی همسایه ما متوجه نشد! یادم نمی آید آن شب شیرین و خاطره انگیز را خوابیدم یا نه.

چون ایشان که تشریف بردند، همه اهل خانواده، تا دیروقت دربارۀ مهر و محبت و صفا و سادگی حاج آقا حرف می زدیم.

تلفن هم که یک لحظه آزاد نمی شد! خواهرها برادرها برادرزاده ها پسرعموها خلاصه هرکسی که در خانه بود، تلفنی، خبر آمدن ایشان را به گوش بقیه می رساند!

فردای آن روز، از صبح زود تا نیمه شب، برایمان مهمان آمد. همه اهل محل و دوست و آشنا و فامیل فهمیده بودند دیشب میزبان رئیس جمهور بودیم.

آمده بودند ببینند بین ما و ایشان چه گذشته است بالاخره تا آن زمان، اصلا سابقه نداشت رئیس جمهور ایران، حاج آقا خامنه ای، به خانه یکی از ارامنه تشریف بیاورند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube