سید عماد موسوی لاری

حجت‌الاسلام سید عماد موسوی لاری فرزند گرامی مرحوم آیت‌الله سید مجتبی موسوی لاری در گفتگویی با مرکز استبصار پیرامون شخصیت و روش تبلیغی آن بزرگوار نکاتی را بیان کردند. بخش‌هایی از این گفتگو در ادامه آمده است.

بسم الله الرحمن الرحیم. از همایش بیدارگران چهار، بزرگداشت مرحوم آیت‌الله سید مجتبی موسوی لاری در محضر جناب آقای عماد موسوی لاری هستیم. تشکر می‌کنیم از استاد که وقت‌شان را در اختیار ما قرار دادند و خواهش می‌کنیم که ایشان مطالبی را درباره سیره علمی و عملی مرحوم والدشان (حضرت آیت الله موسوی لاری) و همچنین تلاش ایشان در راستای نشر معارف اهل‌بیت در اقصی نقاط جهان به ما بفرمایند و ما را مستفیض کنند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین.

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما عزیزان بزرگوار. قبول زحمت فرمودید از این مؤسسه تشریف آوردید. [آن هم] برای برگزاری این جلسات و نکوداشت علمای جلیل القدری که در پاسداری و پاسداشت از معارف ناب اسلامی و مکتب تشیع زحمت‌ها کشیدند و خون دل‌ها خوردند و آثار فاخری را به جامعه اسلامی هدیه کردند.  ان‌شاءالله که این آثار فاخر، قرن‌ها و مدت‌های متمادی مورد استفاده محققین و پژوهشگران اسلامی و حتی غیر اسلامی قرار بگیرد و عزیزانی که در صدد یافتن حقیقت اسلام هستند بتوانند به این آثار مراجعه کرده و معارف اصیل اسلامی را با یک بینش عمیق، به درستی درک کنند.

مرحوم ابوی این حقیر، علامه عظیم الشأن، آقا سید مجتبی موسوی لاری، در سال ۱۳۱۴ در لارستان در یک خانواده فاضل روحانی و اصیل متولد شدند. ابوی ایشان، حضرت آیت‌الله آقا سید علی‌اصغر لاری از چهره‌های درخشان و ارزنده تاریخ لارستان هستند. با توجه به اینکه عمر بسیار کوتاهی داشتند (حدود ۵۲ سال) اما خدمات ارزنده اجتماعی و علمی ایشان، واقعاً برکت عمر را به انسان یادآوری می‌کند که در حقیقت هم، اگر طول عمر نداشتند ولی عرض عمر بابرکتی داشتند؛ مرحوم آیت‌الله آقا سید مجتبی موسوی لاری از لحاظ منش تربیتی زیر نظر ابوی بزرگوارشان تربیت شدند. سال‌های ابتدایی کودکی و نوجوانی و وارد دروس حوزوی شدند و بعضی از دروس ابتدایی حوزوی مثل ادبیات عرب را در محضر ابوی بزرگوارشان آموختند و بعد، برای ادامه تحصیل به قم آمدند.

در قم هم از محضر اساتید و علمای بزرگوار مثل مرحوم امام و آیت‌الله گلپایگانی و مرحوم آیت‌الله اراکی و بقیه علما و بزرگواران بهره‌مند شدند. اما روح تشنه ایشان نسبت به نشر معارف حقّه اسلامی ایشان را در چارچوب خاصی منحصر نکرد که صرفاً در قم بمانند و فقه و اصول را ادامه بدهند. معتقد بودند که آن پیکره جامعه اسلامی یک نیاز اصیل دارد و این نیازها اعم از نیازهای روحی و معنوی، پاسخش در متن معارف اسلامی هست. اما باید این‌ها استخراج شود و با زبان مردم و مخاطبین به بدنه جامعه راه پیدا کند و گسترش یابد که مردم از این معارف زلال اسلامی سیراب شوند. این بود که البته ایشان به خاطر مشکل بیماری که از نوجوانی داشتند (یکی از اساتید بزرگوار از علمای جلیل القدر، تعبیر خوبی داشتند که رفیق و انیس همیشگی ایشان بیماری بود) و این بیماری از نوجوانی همراه ایشان بود تا آخر عمر شریفشان. به‌خاطر این مسئله بیماری مصمم شدند که چند سفر خارج از کشور بروند. این سفرهای خارج از کشور، افق دید ایشان را نسبت به شناخت جوامع بین‌الملل نسبت به مسائل اسلامی و مسائل دینی، عمق خاصی بخشید و باعث شد که این چند کشور اروپایی که ایشان رفتند به انگلستان و آلمان و آمریکا برای بحث درمان و استعلاجی که داشتند باعث شد که آنجا با مستشرقین و بزرگان دانشگاهی و پژوهشگران خارج از کشور، ملاقات‌هایی داشته باشند و بحث‌های علمی را دنبال کنند. همین موضوع جرقه‌ای را به ذهن ایشان زد که جوامع بین المللی با وجود اینکه از لحاظ علمی و علوم تجربی شاید غنی شده و پیشرفت‌های خیلی خوبی را داشته و الآن هم دارد؛ ولی باز روحِ تشنه انسان نسبت به معنویات و ماوراء این عالم ماده و فیزیکی یک متافیزیک و ماوراء فیزیکی نیاز دارد که بخواهد انسان را از لحاظ روحی ارتقا دهد و این در قالب دین و ادیان برای بشر، تعریف شده است. همین باعث شد ایشان بعد از مراجعت به ایران دستاورد سفرشان را به رشته تحریر دربیاورد و بشود مقایسه بین تمدن اسلامی و تمدن غربی (اسلام و سیمای تمدن غرب). در آنجا ایشان با مستندات خود کتاب‌های غربی، دست برتر اسلامی و اصالت تمدن اسلامی را ثابت می‌کنند که راه نجات انسان و برگشت انسان به اسلام و معنویات و به سرچشمه معنویات که پروردگار و توحید باشد هست.

ایشان این کتاب را در انگلستان به رشته تحریر درآوردند. همانجا سه بار چاپ شد و در همان مدت زمان کوتاهی که ایشان در انگلستان مستقر بود (در بیمارستان) و کارهای درمان را پیگیری می‌کردند این کتاب به سه زبان ترجمه شد. با وجود اینکه ایشان به شکل نقادانه، تمدن غربی را محکوم کرده بودند منتها چون مستند و منطقی بود و بیان شیوایی داشت خیلی مورد استقبال قرار گرفت. همین باعث شد که انگیزه ایشان برای اینکه بقیه معارف اسلامی را با توجه به نیاز جامعه بین المللی به شناخت حقیقت اسلام دارد، به رشته تحریر درآورند.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مجله‌ای بود به نام مکتب اسلام که از علمای بزرگوار مثل حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی و حضرت آیت‌الله سبحانی و بقیه علمای جلیل القدر -که شاید بعضی از این علمای بزرگوار به رحمت خدا رفته باشند- آن را اداره می‌کردند و مطالب اسلامی در آنجا چاپ می‌شد. مرحوم والد ما هم یک سری مطالب اخلاقی در خصوص اخلاق اسلامی در مجله مکتب اسلام می‌نوشتند و چاپ می‌شد و همین جمع‌آوری مطالب اخلاقی اسلامی، کتاب «بررسی مشکلات اخلاقی و روانی» شد. این هم کتاب اثر دوم ایشان بود و سپس، بقیه آثار ایشان که یک دوره مبانی اعتقادات اسلامی هست و بحث توحید، نبوت، امامت و معاد هست. راجع به این اصول اعتقادات اسلامی هم ایشان آثاری را به رشته تحریر آوردند و نوشتند. همت خستگی ناپذیر و تلاش ایشان و لطف و عنایت خاصی که پروردگار متعال، نسبت به گسترش معارف اسلامی با دست ایشان داشتند، باعث شد که آثار ایشان تا الآن به بیش از سی زبان ترجمه شود و به اقصی نقاط دنیا رفته و مردم از کتب و مطالب ایشان استفاده کرده و مسلمان شدند و به حقیقت، راه یافتند.

نکاتی را اگر بخواهیم به شکل مختصر در خصوص سیره عملی ایشان در این بحث نشر مطالب و معارف اسلامی عرض کنیم، نکته اول را لابلای بحث، خدمتتان اشاره کردم که بحث همت بلند ایشان بود که خودش را در چارچوب یک شهر مثل لارستان، محصور نمی‌دید و معتقد بود که ظرفیت انسان، خصوصاً یک عالم دینی خیلی بیش از این‌هاست و باید خدمات گسترده‌تر و شایع‌تری داشته باشد.

نکته دومی که ایشان در آثارشان داشتند بیان خیلی شیوا و منطقی با یک چیرگی علمی بود که آثار ایشان را یک آثار خاص و ارزنده‌ای می‌کرد که بیانشان یک بیان شیوا و شیوه نگارششان یک شیوه دلنشینی بود و یک چیرگی علمی و منطقی نسبت به مباحث داشتند. هیچ‌وقت ایشان به‌دنبال مباحث اختلافی بین مذاهب اسلامی نبودند و اصل اسلام، مدنظرشان بود که معرفی کنند. خود این باعث می‌شد که مخاطبین از سراسر دنیا با هر مذهبی، حتی غیر مسلمان‌ها به آثار ایشان جذب شوند.

نکته سومی که در شیوه و سیره عملی ایشان می‌بینیم آن تلاش خستگی‌ناپذیر ایشان بود که در حقیقت، یک انیس و رفیق همیشگی که بیماری بود و با ایشان همراه بود ولی باعث نشد که ذره‌ای خستگی در وجود ایشان احساس شود. حتی روزهای آخر که روی تخت بیمارستان بودند و توفیق خدمت‌گزاری ایشان را داشتیم هرچند که قصور هم زیاد داشتیم اما ایشان روی تخت بیمارستان که چند روزی (حدود ۴ الی ۵ روز) به فوت ایشان مانده بود، دیگر حالی نداشتند با همین دست لرزان،‌ دستور چاپ چند کتاب را دادند که ما به قم برگردیم و این کتب را چاپ کرده و به خارج از کشور ارسال کنیم. یعنی این بیماری ـ خصوصاً این دو سه سال آخر عمر ایشان که بیماری شدت یافته بود و نحیف‌تر شده بودند ـ لحظه‌ای باعث نشد که ذره‌ای از راهی که رفته بود کوتاه بیاید و خستگی در چهره و کار ایشان به هیچ‌وجه معنا نداشت. این تلاش خستگی ناپذیر ایشان بود که ثمرات ایشان در زمان حیات و حتی ممات ایشان هم کاملاً آشکار و واضح است.

نکته چهارم به نظر بنده حقیر، آن اخلاص ایشان بود که ایشان خود را وقف اسلام و مکتب تشیع کرد. یعنی اینکه یک عالم دینی تمام سرمایه و داشته‌های علمی، معنوی و روحی خودش را وقف خدا و دین خدا و مکتب تشیع کند، قطعاً پروردگار هم گسترش و ماندگاری آثار ایشان را تضمین می‌کند و اخلاص را خود پروردگار می‌دهد. تأثیر در این آثار و کلمات را خود پروردگار می‌دهد. یک روحیه خیلی خاص ایشان که در بُعد اجتماعی خیلی در ایشان نمود داشت موضوع توحید ایشان بود که به شکل عجیب، روحیه وحدانیت سطح بالایی داشتند و همه چیز را در خدا و برای خدا می‌دیدند و با خودشان همیشه می‌گفتند که سعی کنیم در مسیر رضایت الهی گام برداریم. حتی ایشان در بحث همین بیماری‌شان به خود بنده (در آن زمانی که چند سال به فوت ایشان مانده بود و حال ایشان به وخامت زیاد، نرسیده بود ) می‌فرمودند که دوستان را -چه از مردم شریف لارستان و سایر عزیزان که برای احوال پرسی تماس گرفتند- با این جمله از پزشک و درمان و دکتر، متوجه خدا کند که از دکترها کاری برنمی‌آید. دعا کنید که خدا تفضلی کند. یعنی ایشان در مسئله بیماری تا به این حد، انسان‌ها را در مسیر توحید و وحدانیت، سوق می‌دادند که همه‌چیز را خدا ببیند.

تشکر می‌کنیم جناب استاد که خیلی مطالب جذابی را فرمودید. اشاراتی به سیره عملی هم داشتید. اگر خاطره‌ای در خاطر شریفتان هست درباره این مراودات مکتوب یا حضوری که ایشان با افرادی داشته‌اند که به مکتب اهل‌بیت و دین مبین اسلام گرایش پیدا کرده‌اند در خاطر مبارکتان هست بفرمایید.

بعد از تألیف آن مبانی اعتقادات اسلامی، خود ایشان یکی از روش‌های مدیریت این مؤسسه و نشر آثارشان این بود که به شدت تأکید داشتند که مترجم کتب باید بومی همان زبان باشد. می‌خواستند این اصطلاحات اعتقادی و معارفی خیلی دقیق و عمیق به آن زبان برگردان شود.

یکی از شخصیت‌های علمی و وزین آمریکایی، جناب پروفسور حامد الگارکه مترجم آثار انگلیسی ایشان هست (آن مبانی دوره اعتقادات: توحید، معاد، نبوت و موضوع امامت)، مرحوم والد آیت الله آقا سید مجتبی موسوی لاری تأکید داشتند که این مبانی اعتقادات را ایشان ترجمه کنند. تحقیق کرده بودند و دیده بودند که ایشان، استاد وزینی و مترجم بسیار قوی هستند که به چند زبان زنده دنیا مسلط بودند؛‌ من جمله فارسی. یعنی فارسی، عربی، انگلیسی، فرانسه و انگلیسی هم که زبان مادری ایشان بود. پروفسور الگار آثار ایشان را ترجمه کردند در زمینه توحید، معاد و نبوت. امامت را ایشان ترجمه نمی‌کردند. گفتند این امامت با مبانی اعتقادی بنده، سازگار نیست. (چون ایشان از اهل تسنن بودند). ابوی بنده اصرار داشتند و نامه‌نگاری بین مرحوم والد و پروفسور الگار بود که اگر شما این را ترجمه نمی‌کنید، یک استادی که در حد وزانت علمی شما باشد را بگویید ترجمه کند. ایشان قبول کردند که تحقیق کند و شخصیتی که واقعاً شخصیت وزین و مسلط به مباحث اسلامی، خصوصاً موضوع امامت باشد را یافته و ترجمه آن را به عهده او می‌گذارم.

مدتی گذشت و والد، خیلی صبر کردند و بعد از ماه مبارک رمضانی بود که نامه پروفسور الگار به دست ایشان رسید. در آن نامه به فارسی نیز نوشته بودند بعد از آن تعارفات اولیه و اظهار خرسندی از اینکه با مرحوم آیت‌الله موسوی لاری و آثار ایشان آشنا شدم و این توفیق بزرگی بود که آثار ایشان را ترجمه کنم از این رمضانی که گذشت خودم را شیعه اثناعشری می‌دانم؛ به واسطه کتاب امامت ایشان. من هرچه موضوع امامت ایشان را می‌خواندم از لحاظ منطقی و علمی، بسیار متقن و قوی بود که جای شک و شبهه‌ای نبود و بعد از این ماه مبارک رمضانی که گذشت در این رمضان، اعمال عبادی خود را بر طبق مذهب تشیع انجام دادم و آن سالی که این نامه را نوشتند تأکید پروفسور الگار این بود که اینجا شاید برای آن کرسی استادی و علمی بنده مشکل‌ساز شود. کسی مطلع نشود که بنده شیعه شده‌ام؛ خود مرحوم والد، این قضیه را مکتوم نگاه داشتند. حالا چطور شد که بعد از مدتی این قضیه برملا شد اتفاقاً باعث خیر و برکتی نیز شد که به حدی وزانت علمی ایشان بالا بود و دانشجویان و حتی اساتید می‌دیدند و می‌گفتند که ایشان اگر شیعه شده است دیگر جای هیچ شک و شبهه‌ای نیست و حتماً این مکتب و این راه، حق و حقیقت است. خیلی‌ها به اعتبار پروفسور الگار مسلمان و شیعه شدند. این یک نکته بود که خواستم خدمتتان عرض کنم و نکته دیگر هم خاطره برخی از دوستان بزرگوار از مبلغین عزیزی که خارج از کشور تشریف بردند است که خودشان برای مرحوم والد نقل کردند که ما به یکی از کشورهای آفریقایی رفتیم و هنگامی‌که به پایتخت رسیدیم در آنجا قرار شد که به شهرستان‌های اطراف اعزام شویم. به فلان شهرستان رفتیم و در آن مکان هم که مستقر شدیم گفتند که شما باید به فلان روستا بروید و نهایتاً رفتیم تا اینکه به یک روستای خیلی دورافتاده رسیدیم که خانوار بسیار کمی در آن سکونت داشتند و از امکانات زندگی اولیه هم محروم بودند. ما به آن مسیری که باید می‌رفتیم ـ که مقداری از آن روستا که جمعیت داشتند تا آن حلقه آخر (روستای بسیار کم‌جمعیت و دورافتاده) نمی‌شد که با ماشین برویم و راه ماشین نبود و مجبور بودیم که با مرکب برویم –  وقتی که به آنجا رسیدیم با آن هیبت طلبگی و روحانیت بودیم. در آنجا آن ساکنین منطقه، ما را که با این شکل و شمایل روحانیت که داشتیم تعجب کردند و پرسیدند که شما از کجا آمدید؟ این مبلغین گفتند که ما از ایران آمدیم و بحث تبلیغ دین اسلام را داریم. ساکنین آنجا حتی بعضی از امکانات اولیه مانند پوشش لباسی درستی نداشتند و خانه‌هایی چوبین درست کرده بودند. این ساکنین به مبلغین پاسخ می‌دهند که ما از ایران فقط یک نفر را می‌شناسیم و آن هم سید مجتبی موسوی لاری است و اگر برای تبلیغ اسلام آمده‌اید کتاب‌های ایشان زودتر از شما اینجا رسیده است. ما مسلمان و شیعه شدیم و نیازی به تبلیغ شما نیست. این خیلی خاطره جالبی بود و هنگامی‌که برای ابوی نقل می‌کردند به مزاح می‌گفتند که حالا یک فرقه برای ما درست نکنند به نام فرقه موسوی لاری که شیعه موسوی لاری هستیم. این هم خاطره‌ای بود که عرض کردم.

یک نکته این است که طبیعی است که مرحوم لاری زمان‌شناس بودند و مرحوم شرف‌الدین می‌گوید «لا ینتشر الهدی الا من حیث انتشر الضلال». ایشان طبق زمانه خودشان اثبات کردند که تبلیغ حتی می‌تواند با امکانات زمانه‌ای که این روزگار هست ولو به صورت نامه نگاری و مکاتبه محقق بوده است. بعد، اواخر زندگی ایشان مثلاً قضیه اینترنت مطرح شد و دیدیم که مؤسسه شما یک سایت راه‌اندازی کرد که هم ارتباط با شخصیت‌های مستبصر و راه‌یافته بهتر شود و هم که هرکه طالب آشنایی با آثار حاج‌آقا باشند راحت‌تر دسترسی داشته باشند. از دید شما طلاب این دوره با استفاده از الگوپذیری از این بزرگان و ابزارهای جدید، نوین و کارآمدی که پیش آمده است چقدر می‌توانند در این زمینه موفق باشند؟

نکته دقیقی را اشاره فرمودید. بله؛ قطعاً زمانی که ابتدای کار غالباً موضوع، نامه نگاری بود و زمانی که ایشان شروع به کار و این فعالیت بزرگ کردند. در این اواخر، بحث اینترنت، سایت و ایمیل فرستادن، مطرح شده بود ایشان هم از این امکانات استفاده کردند و الآن که این امکانات ارتباطات جمعی بسیار گسترده‌تر، به‌روزتر و راحت‌تر شده است و طلاب بزرگوار و عزیز ما هم حتماً با این مسائل آشنا هستند و استفاده می‌کنند. آن نکته‌ای که حائز اهمیت است همانطور که اشاره فرمودید بحث الگوبرداری و الگوپذیری از این شخصیت‌هاست. یعنی این امکانات در دسترس همه و به روز است و همه استفاده می‌کنند؛ اما موضوع مهمتر، محتوا است. یعنی محتوا و روش فعالیت و الگوپذیری را باید از این شخصیت‌های بزرگ و عظیم الشأنی مثل آیت‌الله موسوی لاری اقتباس کنیم و در قالب این امکانات جدید بیاوریم و ببینیم که ایشان چگونه نیازسنجی کرده است و چطور مشکل جوامع اسلامی را تشخیص داده است. الآن هم ما طبق همان روش، اول نیاز جامعه اسلامی را تشخیص دهیم و طبق آن تشخیص درمان کنیم و بخواهیم طبق این تشخیصی که دادیم و تشخیص درست و عمیقی باشد مطالب و محتوا را در قالب این امکانات به روز به جامعه عرضه کنیم که همه بتوانند استفاده کنند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

InstagramTelegramBehanceEmailYoutube